بخش ۳۸ - یافتن آتبین کوش را
دگر روز چون آتبین با سپاه
ز بهر شکار آمد آن جایگاه
از آن بیشه آواز کودک شنید
به نزدیک او تاخت، او را بدید
فرو ماند خیره ز دیدار اوی
روانش پر اندیشه از کار اوی
همی هر زمان گفت با خویشتن
که این نیست جز بچّه ی اهرمن
پرستنده را گفت تا برگرفت
به سوی سراپرده ره برگرفت
بینداخت و افگند در پیش سگ
گریزان شد از وی سگ تیزتگ
برِ شیر افگند و شیرش نخورد
رخ آتبین گشت از آن هول زرد
بر آتش نهادند و آتش نسوخت
رخ هرکس از خیرگی برفروخت
کرا پاک دادار دارد نگاه
به شمشیر و آتش نگردد تباه
بفرمود کاو را به در افگنند
وگرنه سرش را ز تن برکنند
زنش گفت: ای نامور شهریار
ستیزه مکن خیره با کردگار
بود کاندر این کار، رازی بود
که او در جهان سرفرازی بود
به من بخش تا همچو جان دارمش
یکی دایه ی مهربان آرمش
نیرزد بدو گفت پروردنش
نبینی چو خوکان سر و گردنش؟
بخش ۳۷ - زاده شدن کوش پیل دندان یا کوش پیلگون: چو از هیچ سو کوش دشمن ندیدبخش ۳۹ - پرورش کوش: ز بس لابه کاو کرد، دادش بدوی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دگر روز چون آتبین با سپاه
ز بهر شکار آمد آن جایگاه
هوش مصنوعی: روز دیگری مانند آتشنشانی با گروهی برای شکار، به آن مکان آمد.
از آن بیشه آواز کودک شنید
به نزدیک او تاخت، او را بدید
هوش مصنوعی: در جنگل صدای گریهی کودکی شنید و به سمت او رفت تا او را ببیند.
فرو ماند خیره ز دیدار اوی
روانش پر اندیشه از کار اوی
هوش مصنوعی: چشمانش به تماشای او خیره مانده و دلش پر از فکر و خیال دربارهٔ اوست.
همی هر زمان گفت با خویشتن
که این نیست جز بچّه ی اهرمن
هوش مصنوعی: هر لحظه به خود میگوید که این احساس یا وضعیت، جز نشانهای از شیطنت و بدی نیست.
پرستنده را گفت تا برگرفت
به سوی سراپرده ره برگرفت
هوش مصنوعی: پرستنده به کسی گفت که او را همراهی کند و به سمت چادر راهی شدند.
بینداخت و افگند در پیش سگ
گریزان شد از وی سگ تیزتگ
هوش مصنوعی: او چیزی را به زمین انداخت و در مقابل سگ گذاشت، و از ترس او، آن سگ تیزپا و تیزهوش، به سرعت از او دور شد.
برِ شیر افگند و شیرش نخورد
رخ آتبین گشت از آن هول زرد
هوش مصنوعی: شیر به تازگی بر زمین افکنده شد و طعمهاش را نخورده، صورتش از ترس زرد و مبهوت گردید.
بر آتش نهادند و آتش نسوخت
رخ هرکس از خیرگی برفروخت
هوش مصنوعی: آنها او را به آتش انداختند، اما آتش نتوانست او را بسوزاند و چهره هر کسی از شدت حیرت و شگفتی روشن و پر از نور شد.
کرا پاک دادار دارد نگاه
به شمشیر و آتش نگردد تباه
هوش مصنوعی: کسی که دارای خدای پاک و درستکار است، دیگر به شمشیر و آتش توجهی ندارد و نمیگذارد که به فساد و تباهی دچار شود.
بفرمود کاو را به در افگنند
وگرنه سرش را ز تن برکنند
هوش مصنوعی: او دستور داد که او را به بیرون بیندازند وگرنه دستور میداد که سرش را از تن جدا کنند.
زنش گفت: ای نامور شهریار
ستیزه مکن خیره با کردگار
هوش مصنوعی: همسرش به او گفت: ای پادشاه مشهور، با خداوند لجاجت نکن و به بیهوده پرخاش مکن.
بود کاندر این کار، رازی بود
که او در جهان سرفرازی بود
هوش مصنوعی: در این کار یک راز وجود داشت که باعث شده بود او در دنیا شخصیتی برجسته و بزرگ داشته باشد.
به من بخش تا همچو جان دارمش
یکی دایه ی مهربان آرمش
هوش مصنوعی: به من عطا کن تا آن را مانند جانم دوست داشته باشم و برایش مانند یک دایه مهربان آرامش فراهم کنم.
نیرزد بدو گفت پروردنش
نبینی چو خوکان سر و گردنش؟
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که اگر به کسی که به انسانیت و تربیت درست نرسیده نگاه کنیم، میبینیم که او همچون خوکی است که تنها سر و گردنش را مشاهده میکنیم و در واقع، رفتار و شخصیت او نشاندهندهی تربیت و ساختار درونیاش نیست. به عبارت دیگر، مرتبه و ارزش انسان به تربیت و آداب او وابسته است و بدون اینها، به چیزی جز ظاهر بسنده کردهایم.