گنجور

بخش ۳۸ - یافتن آتبین کوش را

دگر روز چون آتبین با سپاه
ز بهر شکار آمد آن جایگاه
از آن بیشه آواز کودک شنید
به نزدیک او تاخت، او را بدید
فرو ماند خیره ز دیدار اوی
روانش پر اندیشه از کار اوی
همی هر زمان گفت با خویشتن
که این نیست جز بچّهٔ اهرمن
پرستنده را گفت تا برگرفت
به سوی سراپرده ره برگرفت
بینداخت و افگند در پیش سگ
گریزان شد از وی سگ تیزتگ
برِ شیر افگند و شیرش نخورد
رخ آتبین گشت از آن هول زرد
بر آتش نهادند و آتش نسوخت
رخ هرکس از خیرگی برفروخت
کرا پاک دادار دارد نگاه
به شمشیر و آتش نگردد تباه
بفرمود کاو را به‌در افگنند
وگرنه سرش را ز تن برکنند
زنش گفت: ای نامور شهریار
ستیزه مکن خیره با کردگار
بود کاندر این کار، رازی بود
که او در جهان سرفرازی بود
به من بخش تا همچو جان دارمش
یکی دایهٔ مهربان آرمش
نیرزد بدو گفت پروردنش
نبینی چو خوکان سر و گردنش؟

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دگر روز چون آتبین با سپاه
ز بهر شکار آمد آن جایگاه
هوش مصنوعی: روز دیگری مانند آتش‌نشانی با گروهی برای شکار، به آن مکان آمد.
از آن بیشه آواز کودک شنید
به نزدیک او تاخت، او را بدید
هوش مصنوعی: در جنگل صدای گریه‌ی کودکی شنید و به سمت او رفت تا او را ببیند.
فرو ماند خیره ز دیدار اوی
روانش پر اندیشه از کار اوی
هوش مصنوعی: چشمانش به تماشای او خیره مانده و دلش پر از فکر و خیال دربارهٔ اوست.
همی هر زمان گفت با خویشتن
که این نیست جز بچّهٔ اهرمن
هوش مصنوعی: هر لحظه به خود می‌گوید که این احساس یا وضعیت، جز نشانه‌ای از شیطنت و بدی نیست.
پرستنده را گفت تا برگرفت
به سوی سراپرده ره برگرفت
هوش مصنوعی: پرستنده به کسی گفت که او را همراهی کند و به سمت چادر راهی شدند.
بینداخت و افگند در پیش سگ
گریزان شد از وی سگ تیزتگ
هوش مصنوعی: او چیزی را به زمین انداخت و در مقابل سگ گذاشت، و از ترس او، آن سگ تیزپا و تیزهوش، به سرعت از او دور شد.
برِ شیر افگند و شیرش نخورد
رخ آتبین گشت از آن هول زرد
هوش مصنوعی: شیر به تازگی بر زمین افکنده شد و طعمه‌اش را نخورده، صورتش از ترس زرد و مبهوت گردید.
بر آتش نهادند و آتش نسوخت
رخ هرکس از خیرگی برفروخت
هوش مصنوعی: آنها او را به آتش انداختند، اما آتش نتوانست او را بسوزاند و چهره هر کسی از شدت حیرت و شگفتی روشن و پر از نور شد.
کرا پاک دادار دارد نگاه
به شمشیر و آتش نگردد تباه
هوش مصنوعی: کسی که دارای خدای پاک و درست‌کار است، دیگر به شمشیر و آتش توجهی ندارد و نمی‌گذارد که به فساد و تباهی دچار شود.
بفرمود کاو را به‌در افگنند
وگرنه سرش را ز تن برکنند
هوش مصنوعی: او دستور داد که او را به بیرون بیندازند وگرنه دستور می‌داد که سرش را از تن جدا کنند.
زنش گفت: ای نامور شهریار
ستیزه مکن خیره با کردگار
هوش مصنوعی: همسرش به او گفت: ای پادشاه مشهور، با خداوند لجاجت نکن و به بیهوده پرخاش مکن.
بود کاندر این کار، رازی بود
که او در جهان سرفرازی بود
هوش مصنوعی: در این کار یک راز وجود داشت که باعث شده بود او در دنیا شخصیتی برجسته و بزرگ داشته باشد.
به من بخش تا همچو جان دارمش
یکی دایهٔ مهربان آرمش
هوش مصنوعی: به من عطا کن تا آن را مانند جانم دوست داشته باشم و برایش مانند یک دایه مهربان آرامش فراهم کنم.
نیرزد بدو گفت پروردنش
نبینی چو خوکان سر و گردنش؟
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که اگر به کسی که به انسانیت و تربیت درست نرسیده نگاه کنیم، می‌بینیم که او همچون خوکی است که تنها سر و گردنش را مشاهده می‌کنیم و در واقع، رفتار و شخصیت او نشان‌دهنده‌ی تربیت و ساختار درونی‌اش نیست. به عبارت دیگر، مرتبه و ارزش انسان به تربیت و آداب او وابسته است و بدون این‌ها، به چیزی جز ظاهر بسنده کرده‌ایم.