گنجور

بخش ۳۵ - آغاز سرگذشت کوش پیل دندان

سرِ داستان آفرینِ خدای
که او کرد گردونِ بپای
جهان کرد روشن به خورشید و ماه
برآور روز از شبان سیاه
به شش روز از این سان جهان آفرید
به سنگ اندر آتش نهان آفرید
بهار آفرید از پس ماه دی
شکر شد به فرمانش پیدا ز نی
جهان را به نزدیک او جاه نیست
ز رازش همانا کس آگاه نیست
که چون کوش را بر نشاند به گاه
نهد بر سر پیل دندان کلاه؟
از این کار مر هر که را آگهی ست
دل اندر جهان بستن از ابلهی ست
که آن کام کاندر جهان کوش راند
نه کس راند و نه نیز چندان بماند
کرا دید در پنج سیصد به سال
همه سال با شادکامی و مال
سرانجام خاکش فرو خورد خوار
همین است راه و همین است کار
چو رازش بخوانی بمانی شگفت
خردمند از این، پند شاید گرفت
جهاندیده گوید چنان کِم شنید
که ضحاک چون کوش را برکشید
سوی چین فرستادش از باختر
بدو داد خاور زمین سربسر
بدو گفت هر جا که یابی نشان
ز فرزند جمشید از آن بیهشان
چنان کن کز ایشان بر آری دمار
که هستند دژخیم و بد روزگار
بدان گه که کردم من او را تباه
چنین گفت ما را ز پیش سپاه
که آید یکی شهریاری پدید
که کین من از تو بخواهد کشید
چنان کرد باید که اندر جهان
نماند کس از تخمه ی گمرهان
مکن کودک خُرد از ایشان رها
که مار است از آغاز کرد، اژدها
چو دشمن به دشمن ندارد کسی
به فرجام از او رنج بیند بسی
ز دشمن نیاید تو را دوستی
وگر باوی از خون و از پوستی
زبانی فریبنده دارد نخست
ولیکن دلش باز جویی درست
زبان چرب و شیرین، دل از دشمنی
بگسترده چون دام، آهرمنی
اگر دست یابد بفرسایدت
وگر لابه سازی نبخشایدت
چو آمد به چین کوش و با او سپاه
نشان جست از ایشان همی چندگاه
همه بیشه و کوه و دریا بجُست
از ایشان ندید او نشانی درست

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرِ داستان آفرینِ خدای
که او کرد گردونِ بپای
هوش مصنوعی: خالق داستان‌ها و خدای بزرگ، کسی که آسمان را به دور خود می‌چرخاند.
جهان کرد روشن به خورشید و ماه
برآور روز از شبان سیاه
هوش مصنوعی: جهان را با نور خورشید و ماه روشن کرد و روز را از دل شب تار بیرون آورد.
به شش روز از این سان جهان آفرید
به سنگ اندر آتش نهان آفرید
هوش مصنوعی: در شش روز، خداوند جهان را خلق کرد و به نوعی آتش را در دل سنگ پنهان نمود.
بهار آفرید از پس ماه دی
شکر شد به فرمانش پیدا ز نی
هوش مصنوعی: بهار به دنبال ماه دی (دی ماه) به وجود آمد و به لطف او، شکر و شیرینی زندگی نمایان شد.
جهان را به نزدیک او جاه نیست
ز رازش همانا کس آگاه نیست
هوش مصنوعی: جهان در برابر او ارزشی ندارد و هیچ‌کس از اسرار او خبر ندارد.
که چون کوش را بر نشاند به گاه
نهد بر سر پیل دندان کلاه؟
هوش مصنوعی: آیا می‌توانم بپرسم، کسی که بر روی فیل می‌نشیند، هنگام گرانبار بودن قدرت و مقامش، کجا باید کلاه خود را بگذارد؟
از این کار مر هر که را آگهی ست
دل اندر جهان بستن از ابلهی ست
هوش مصنوعی: هر کس که از این کار آگاه باشد، می‌فهمد که دل بستن به این جهان، نشانه‌ی نادانی است.
که آن کام کاندر جهان کوش راند
نه کس راند و نه نیز چندان بماند
هوش مصنوعی: در جهان، به دنبال خواسته‌ای باش که هیچ کس نمی‌تواند آن را از تو بگیرد و همچنین چیزی که مدت زیادی باقی نماند.
کرا دید در پنج سیصد به سال
همه سال با شادکامی و مال
هوش مصنوعی: هر کسی که در پنج سال گذشته را با خوشی و ثروت سپری کرده باشد، در سال‌های آینده نیز به همین منوال خواهد بود.
سرانجام خاکش فرو خورد خوار
همین است راه و همین است کار
هوش مصنوعی: در نهایت، او به خاک افتاد و در ذلت قرار گرفت. این همان مسیری است که همه باید پیمایش کنند و این همان نتیجه‌ای است که در انتظار همه است.
چو رازش بخوانی بمانی شگفت
خردمند از این، پند شاید گرفت
هوش مصنوعی: اگر به رازهای پنهان توجه کنی، شگفتی های زیادی از آن خواهی دید و فرد خردمندی ممکن است از این تجربیات درس بگیرد.
جهاندیده گوید چنان کِم شنید
که ضحاک چون کوش را برکشید
هوش مصنوعی: جهان دیده می‌گوید که کم شنیده است، وقتی ضحاک کوش را بلند کرد.
سوی چین فرستادش از باختر
بدو داد خاور زمین سربسر
هوش مصنوعی: او را به سوی چین فرستادند و از سمت باختر به او شرق زمین را داده‌اند.
بدو گفت هر جا که یابی نشان
ز فرزند جمشید از آن بیهشان
هوش مصنوعی: به او گفت هر جا که نشانه‌ای از فرزند جمشید پیدا کنی، به آن بیابان‌ها برو.
چنان کن کز ایشان بر آری دمار
که هستند دژخیم و بد روزگار
هوش مصنوعی: کاری کن که از دست این افراد، برآیی و نابودشان کنی، زیرا آنها کسانی هستند که بد ذات و دشواری‌های زمان را به وجود می‌آورند.
بدان گه که کردم من او را تباه
چنین گفت ما را ز پیش سپاه
هوش مصنوعی: در آن لحظه‌ای که من او را از بین بردم، او چنین گفت که ما را از قبل در برابر سپاه قرار داده‌ای.
که آید یکی شهریاری پدید
که کین من از تو بخواهد کشید
هوش مصنوعی: یک حاکم و فرمانروا خواهد آمد که انتقام من را از تو خواهد طلبید.
چنان کرد باید که اندر جهان
نماند کس از تخمه ی گمرهان
هوش مصنوعی: باید به گونه‌ای عمل کرد که در دنیا هیچ‌کس از نسل گمراهان باقی نماند.
مکن کودک خُرد از ایشان رها
که مار است از آغاز کرد، اژدها
هوش مصنوعی: فرزند کوچک را تنها نگذار، چون این موجود از همان ابتدا خطرناک بوده و به مرور زمان به موجودی بسیار بزرگ و ترسناک تبدیل می‌شود.
چو دشمن به دشمن ندارد کسی
به فرجام از او رنج بیند بسی
هوش مصنوعی: وقتی که دشمنی وجود ندارد، هیچ‌کس از او رنج نمی‌کشد و در نتیجه پایان کار خوب خواهد بود.
ز دشمن نیاید تو را دوستی
وگر باوی از خون و از پوستی
هوش مصنوعی: از دشمن نمی‌توان انتظار دوستی داشت، حتی اگر با او از خون و پوست مشترک باشید.
زبانی فریبنده دارد نخست
ولیکن دلش باز جویی درست
هوش مصنوعی: زبانش ابتدا آدم را فریب می‌دهد و ظاهراً زیبا و دل‌نشین است، اما در واقع نیات واقعی‌اش در دلش پنهان است و باید به درستی او را بررسی کرد.
زبان چرب و شیرین، دل از دشمنی
بگسترده چون دام، آهرمنی
هوش مصنوعی: زبان نرم و دلنشین، باعث می‌شود که کینه و دشمنی را فراموش کنیم و آزارهای دیگران را به راحتی تحمل کنیم.
اگر دست یابد بفرسایدت
وگر لابه سازی نبخشایدت
هوش مصنوعی: اگر به چیزی دست پیدا کند، تو را از خود می‌راند و اگر نیازمند تو شود، به تو رحم نخواهد کرد.
چو آمد به چین کوش و با او سپاه
نشان جست از ایشان همی چندگاه
هوش مصنوعی: وقتی که به چین رسید، کوش و سپاهش را به همراه خود دید و به دنبال آن‌ها مدتی را جستجو کرد.
همه بیشه و کوه و دریا بجُست
از ایشان ندید او نشانی درست
هوش مصنوعی: همه جنگل‌ها، کوه‌ها و دریاها به دنبال آن‌ها گشتند، اما او هیچ نشانی از آن‌ها ندید.