گنجور

بخش ۳۴ - پاسخ مهانش

مهانش شنید و سرافگند پیش
از اندیشه ی او دلش گشت ریش
پس آن گاه سرکرد بر آسمان
همی گفت کای کردگار جهان
نشاید همی گر نه زین سان کنی
که گردنکشان را هراسان کنی
نباید تو ای شاه گیتی گشای
که بندی دل اندر سپنجی سرای
اگر دَه بمانیم اگر ده هزار
وگر بنده باشیم و گر شهریار
چو مرگ آید آن روزگار اندکی ست
همان بنده و شاه گیتی یکی ست
مر این کوش را آتبین پرورید
چو در بیشه ی چین مر او را بدید
همه سرگذشتش به پیش من است
اگرچه نه از خون و خویش من است
کنون شاه را بخشم این داستان
بسی دفتر دیگر از باستان
که من آرزو خواهم از کردگار
که بر من سر آرد کنون روزگار
که گشتم بر این کوهساران غمی
نبینم پس از تو دگر آدمی
امیدم چنین است کاین آرزو
بیابم به فرمان، تو ای نیکخو
چو یزدان سرآرد به من بر زمان
بدین خانه اندر کنیدم نهان
بگفت این و کرد آنگهی آبدست
بشد پیش یزدان به زانو نشست
دو رخساره را بر زمین بر نهاد
نیایش همی کرد تا جان بداد
سکندر ز گفتار او خیره ماند
همی آب دیده به رخ بر براند
بشستند و کردند بروی نماز
در خانه ی تنگ کردند باز
مر آن خانه را دخمه ای ساختند
مر او را به خاک اندر انداختند
همین کرد خواهد به هر کس جهان
همین است جای کهان و مهان
وز آن جا بسی دفتر آورد شاه
همی کرد هر یک به هر یک نگاه
یکی دفتر از پوست آهو بیافت
چو دستور خسرو به خواندن شتافت

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مهانش شنید و سرافگند پیش
از اندیشه ی او دلش گشت ریش
هوش مصنوعی: مهمانان آن را شنیدند و قبل از اینکه او فکر کند، دلشان به شدت شکسته شد.
پس آن گاه سرکرد بر آسمان
همی گفت کای کردگار جهان
هوش مصنوعی: سپس به آسمان نگاه کرد و با صدایی از روی دعا و خواست، به خداوند جهان خطاب کرد.
نشاید همی گر نه زین سان کنی
که گردنکشان را هراسان کنی
هوش مصنوعی: اگر چنین نکنی، خوب نیست؛ زیرا با این کار می‌توانی گردن‌کش‌ها را بترسانی.
نباید تو ای شاه گیتی گشای
که بندی دل اندر سپنجی سرای
هوش مصنوعی: ای شاه بزرگ، نباید دل را در حصار و زندانی نگه‌داری که این کار باعث تنگنایی در عالم خواهد شد.
اگر دَه بمانیم اگر ده هزار
وگر بنده باشیم و گر شهریار
هوش مصنوعی: اگر در یک جمع بزرگ بمانیم یا در یک جمع کوچک، فرقی نمی‌کند. چه در مقام یک خدمتگزار باشیم و چه در مقام یک فرمانروا، ارزش ما به درک و عمل ماست.
چو مرگ آید آن روزگار اندکی ست
همان بنده و شاه گیتی یکی ست
هوش مصنوعی: زمانی که مرگ فرا برسد، فاصله بین آن روز و اکنون بسیار کم است. در آن لحظه، فرقی بین بنده و پادشاه وجود ندارد و همه برابرند.
مر این کوش را آتبین پرورید
چو در بیشه ی چین مر او را بدید
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن یک سنجش و مشاهده در طبیعت می‌پردازد. در اینجا، یک موجود یا بخصوصی معرفی می‌شود که در جایی دور، در دل جنگل، با چنین ویژگی‌های خاصش، مورد توجه قرار می‌گیرد. به نوعی نشان‌دهنده اثری از زیبایی، شجاعت یا خاص بودن است که در دل طبیعت و در میان شگفتی‌های آن می‌یابد.
همه سرگذشتش به پیش من است
اگرچه نه از خون و خویش من است
هوش مصنوعی: تمامی داستان زندگی او برای من روشن است، هرچند که او نسبتی با من ندارد و از خویشاوندان من نیست.
کنون شاه را بخشم این داستان
بسی دفتر دیگر از باستان
هوش مصنوعی: اکنون می‌خواهم داستانی را برای شاه بگویم که بسیار بیشتر از آنچه در گذشته گفته شده، است.
که من آرزو خواهم از کردگار
که بر من سر آرد کنون روزگار
هوش مصنوعی: من از خداوند آرزو دارم که اکنون روزگار بر من خوش و نیکو شود.
که گشتم بر این کوهساران غمی
نبینم پس از تو دگر آدمی
هوش مصنوعی: در میان این کوه‌ها گشتم و دیگر گمانی از غم نمی‌بینم، چون تو را ندارم، دیگر برای من هیچ انسانی وجود ندارد.
امیدم چنین است کاین آرزو
بیابم به فرمان، تو ای نیکخو
هوش مصنوعی: امیدوارم بتوانم این آرزو را به دست بیاورم، ای انسان خوش‌نفس.
چو یزدان سرآرد به من بر زمان
بدین خانه اندر کنیدم نهان
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند به من توجه کند، در این مکان پنهان می‌شوم.
بگفت این و کرد آنگهی آبدست
بشد پیش یزدان به زانو نشست
هوش مصنوعی: او این را گفت و سپس، دستی به آسمان بلند کرد و به طرف خداوند رفت و به حالت نماز در kneeling (زانو زدن) نشست.
دو رخساره را بر زمین بر نهاد
نیایش همی کرد تا جان بداد
هوش مصنوعی: او دو چهره را بر زمین گذاشت و به نیایش مشغول شد تا جانش را از دست داد.
سکندر ز گفتار او خیره ماند
همی آب دیده به رخ بر براند
هوش مصنوعی: سکندر از سخنان او گیج و متعجب ماند و اشک‌هایش روی گونه‌اش جاری شد.
بشستند و کردند بروی نماز
در خانه ی تنگ کردند باز
هوش مصنوعی: آنها در خانه‌ای کوچک نماز را به پا داشتند و درهای آن را بستند.
مر آن خانه را دخمه ای ساختند
مر او را به خاک اندر انداختند
هوش مصنوعی: آن خانه را مثل یک مخفیگاه ساخته‌اند و او را در خاک دفن کرده‌اند.
همین کرد خواهد به هر کس جهان
همین است جای کهان و مهان
هوش مصنوعی: این جهان برای هر کسی به یک شکل است و همه انسان‌ها، چه بزرگ و چه کوچک، در آن جایگاه خود را دارند.
وز آن جا بسی دفتر آورد شاه
همی کرد هر یک به هر یک نگاه
هوش مصنوعی: از آنجا، پادشاه کتاب‌های زیادی آورد و هر یک از آن‌ها را به دیگری نشان می‌داد و نگاه می‌کرد.
یکی دفتر از پوست آهو بیافت
چو دستور خسرو به خواندن شتافت
هوش مصنوعی: یک نسخه از دفتر با جلدی از پوست آهو به زمین افتاد، وقتی که شاهزاده خسرو به خواندن آن شتاب کرد.