بخش ۳۴۲ - عاشق شدن کوش بر دختر خود و کشتن دختر، و خواندن مردم به بتپرستی
به آسانی ایدر سرش گشت مست
به بیداد و بیهوده بگشاد دست
یکی دختری داشت کز آفتاب
فزون تافتی روی او از نقاب
از آن دختر نامور زاده بود
که شاه خلایق بدو داده بود
گلاندام و گلشکّر و مشکبوی
سمنپیکر و سرکش و تندخوی
دل کوش از آن چهره شد ناشکیب
همی داد هرگونه او را فریب
به مستی مر او را شبی پیش خواند
بر او خوبچهر آستین برفشاند
زن پاکدامن نشد پیش اوی
دژم شد ز دختر دل ریش اوی
به مستی سرش پست ببرید و گفت
چو ما را نهای، خاک بادات جفت
ز بیهوش مغزش چو می دور شد
ز کردار بیهوده رنجور شد
خروشید و زاری نمود او بسی
نیارست گفت این سخن با کسی
بُتی ساخت بر چهر او هرکسی
بر این سالیان برنیامد بسی
که شد خاور و اندلس بتپرست
ز وارونه کردار آن دیو مست
چنین تا به هنگام کاووس شاه
همی راند شاهی، همی داشت گاه
زمانه چنان داد او را درنگ
نهاده جهانی ورا زیر چنگ
بپذرفته فرمان او مرد و زن
نه دانسته دستور و نه رایزن
نه اندر جهان کس که او را که زاد
نه آن کز که دارد سرشت و نهاد
نه روزی تبی بر تنش باز خَورد
نه اندام او یافت یک روز درد
نه موی سرش بود باری سفید
گرفته گریبانش آز و امید
بخش ۳۴۱ - گریختن کوش به خاوران: سراسیمه لشکر همی تاخت کوشبخش ۳۴۳ - تصرف باختر به دست سیاهان مازنداران: پس از بجّه و نوبه مردی درشت
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به آسانی ایدر سرش گشت مست
به بیداد و بیهوده بگشاد دست
هوش مصنوعی: به راحتی در اینجا سرش را مست کرده و به ظلم و بطالت دست دراز کرده است.
یکی دختری داشت کز آفتاب
فزون تافتی روی او از نقاب
هوش مصنوعی: او دختری داشت که زیباییاش از نور خورشید بیشتر بود و چهرهاش از زیرپوشش هم به خوبی دیده میشد.
از آن دختر نامور زاده بود
که شاه خلایق بدو داده بود
هوش مصنوعی: او از دختری معروف و سرشناس به دنیا آمده است که پادشاه جهان به او احترام و توجه ویژهای داشته است.
گلاندام و گلشکّر و مشکبوی
سمنپیکر و سرکش و تندخوی
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی توصیف یک دختر یا محبوب میپردازد که ویژگیهای ظاهری و شخصیتی جذابی دارد. او مانند گل، زیبا و دلنشین است و بوی عطرش مانند مشک است. همچنین، او دارای شخصیتی سرزنده و پرانرژی است که به او جنب و جوش میبخشد.
دل کوش از آن چهره شد ناشکیب
همی داد هرگونه او را فریب
هوش مصنوعی: دل به خاطر آن چهره زیبا بیتاب و پر از اشتیاق شد و هر نوع فریبی را از او پذیرفت.
به مستی مر او را شبی پیش خواند
بر او خوبچهر آستین برفشاند
هوش مصنوعی: یک شب، او را در حال مستی به حضور خواند و دختری زیبا با آستینی پر از برف بر او افکند.
زن پاکدامن نشد پیش اوی
دژم شد ز دختر دل ریش اوی
هوش مصنوعی: زنی که عفیف و پاکدامن بود، در برابر او دچار اندوه و ناراحتی شد، زیرا دل او بر اثر رفتار دخترش شکسته بود.
به مستی سرش پست ببرید و گفت
چو ما را نهای، خاک بادات جفت
هوش مصنوعی: او در حال مستی، سرش را پایین آورد و گفت: اگر تو نیستی، پس خاکی که به تو مربوط است، برای من چه ارزشی دارد؟
ز بیهوش مغزش چو می دور شد
ز کردار بیهوده رنجور شد
هوش مصنوعی: وقتی که مغز آدمی به حالت بیهوشی میرود، از کارهای بیفایده و نادرستی که انجام داده، دچار درد و رنج میشود.
خروشید و زاری نمود او بسی
نیارست گفت این سخن با کسی
هوش مصنوعی: او به شدت فریاد زد و ناله کرد، اما توان نداشت که این سخن را با کسی در میان بگذارد.
بُتی ساخت بر چهر او هرکسی
بر این سالیان برنیامد بسی
هوش مصنوعی: هر کسی در این سالها نتوانسته است که زیبایی و جذابیت او را به تصویر بکشد و مانند او بتی بسازد.
که شد خاور و اندلس بتپرست
ز وارونه کردار آن دیو مست
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف وضعیتی میپردازد که زمینهای خاور و اندلس به سمت ستایش و پرستش بتها رفتهاند. این تغییر به خاطر رفتار و اعمال نادرست یک موجود شرور و سرمست به وقوع پیوسته است. به عبارتی، ناپسندیهای او باعث انحراف مردم و دور شدن آنها از حقیقت و پرستش خدا شده است.
چنین تا به هنگام کاووس شاه
همی راند شاهی، همی داشت گاه
هوش مصنوعی: تا زمان شاه کاووس، حکومتی بهسوی حاکمیت ادامه داشت و به شکلی منظم و مرتب اداره میشد.
زمانه چنان داد او را درنگ
نهاده جهانی ورا زیر چنگ
هوش مصنوعی: زمانه به او فرصتی داده است که درنگ کند و دنیای او را تحت تسلط خود دارد.
بپذرفته فرمان او مرد و زن
نه دانسته دستور و نه رایزن
هوش مصنوعی: مردان و زنان فرمان او را پذیرفتهاند، بدون اینکه از دستور یا راهنمایی چیزی بدانند.
نه اندر جهان کس که او را که زاد
نه آن کز که دارد سرشت و نهاد
هوش مصنوعی: هیچ کس در دنیا نیست که از کسی به وجود آمده باشد، نه آن کسی که او را پرورش داده و نه آن کسی که دارای ذات و شخصیت خاصی است.
نه روزی تبی بر تنش باز خَورد
نه اندام او یافت یک روز درد
هوش مصنوعی: نه روزی بدن او دچار تب شد و نه هیچگاه احساس درد کرد.
نه موی سرش بود باری سفید
گرفته گریبانش آز و امید
هوش مصنوعی: موی سر او به سفیدی نرفته و همچنان جوان است، ولی در دلش آرزوها و امیدهایی دارد که او را مشغول کرده است.

ایرانشان