گنجور

بخش ۳۳۲ - نامه ی قارن و نریمان به فریدون و پاسخ او

نوندی برفت از در پهلوان
که ای شاه بیدار روشنروان
خراسان چو ما تاختن ساختیم
ز تور و سپاهش بپرداختیم
به جیحون رسیدیم و دشمن گذشت
به بیکند بنشست بر ساده دشت
ز کوش و ز سلمش سپاه آمده ست
فرونتر ز ریگ سیاه آمده ست
بدان دشت لشکر گهی ساخته ست
که گردن به گردون برافراخته ست
به فرمان شه چشم داریم ما
کز آن روی لشکر گذاریم ما؟
فریدون فرّخ چنان دید رای
که دارد نریمان بدان مرز پای
شود قارن تیغ زن کینه خواه
سوی آذرآبایگان با سپاه
چو پاسخ بدان نامداران رسید
دل هر یکی رای خسرو گزید
بشد قارن و پهلوان را بماند
همی خاک بر چرخ گردان فشاند
سپاهی که از دست سلم دلیر
بدان مرز بودند چون گرگ و شیر
چو بوی پس اسب او یافتند
چو روباه بد روی برتافتند
ز دشمن تن مرزها کرد پاک
چه مایه به شمشیر او شد هلاک
یکی مرزبان با سپاهی بزرگ
یله کرد پس سلم بر وی سترگ
وزآن جا سوی شام شد با سپاه
ستاره نهان شد ز خاک سیاه
بدان سان گذر کرد بر تازیان
که بر عزم آهو پلنگ ژیان
به فرمان او شد همه کوه و دشت
کس از کام آن نامور برنگشت
سپاهی دگر کرد از آن سو رها
به ایران شد آن تیز چنگ اژدها
وزآن روی چون تور پولاد چنگ
بدید از نریمان بدان سان درنگ
بدانست کاو را به دل رزم نیست
به یادش جز از رامش و بزم نیست
سپاهی که از مرز خاور بدند
هم از روم وز بوم دیگر بدند
بخوبی گُسی کردشان با سپاه
به اسب و ستام و قبا و کلاه
ز بیکند سوی بخارا کشید
نشست از بر تخت و رامش گزید

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نوندی برفت از در پهلوان
که ای شاه بیدار روشنروان
هوش مصنوعی: نوندی از در کنار قهرمان رفت و گفت: ای شاه، تو بیدار و روشن‌دل هستی.
خراسان چو ما تاختن ساختیم
ز تور و سپاهش بپرداختیم
هوش مصنوعی: ما در خراسان به جنگ و نبرد پرداختیم و از دشمنان و نیروهای سپاهش به خوبی عبور کردیم.
به جیحون رسیدیم و دشمن گذشت
به بیکند بنشست بر ساده دشت
هوش مصنوعی: به رود جیحون رسیدیم و دشمن دور شد، سپس در دشت باز و وسیع نشسته‌ایم.
ز کوش و ز سلمش سپاه آمده ست
فرونتر ز ریگ سیاه آمده ست
هوش مصنوعی: از تلاش و مبارزات او، گردان و لشکری فرود آمده‌اند که از تپه‌های سیاه مانند ریگ پایین آمده‌اند.
بدان دشت لشکر گهی ساخته ست
که گردن به گردون برافراخته ست
هوش مصنوعی: در این دشت، گاهی لشکری برپا شده که سرش به آسمان بلند است.
به فرمان شه چشم داریم ما
کز آن روی لشکر گذاریم ما؟
هوش مصنوعی: ما به دستور فرمانده‌مان چشم دوخته‌ایم، زیرا به خاطر او به صف لشکر خواهیم پیوست.
فریدون فرّخ چنان دید رای
که دارد نریمان بدان مرز پای
هوش مصنوعی: فریدون با دقت و هوش خاصی نگریست و تصمیم گرفت که نریمان را به مرز تعیین شده بفرستد.
شود قارن تیغ زن کینه خواه
سوی آذرآبایگان با سپاه
هوش مصنوعی: کینه‌توزی که مانند قهرمانان تیغ به دست است، به سوی آذرآبادی‌ها با لشکر حرکت می‌کند.
چو پاسخ بدان نامداران رسید
دل هر یکی رای خسرو گزید
هوش مصنوعی: وقتی که پاسخ به آن بزرگان رسید، هر یک از آن‌ها دلش به سمت رای و نظر پادشاه گرایش پیدا کرد.
بشد قارن و پهلوان را بماند
همی خاک بر چرخ گردان فشاند
هوش مصنوعی: به میدان جنگ، قارن و دلاور در کنار هم می‌جنگیدند و در این نبرد خاک و غبار بر آسمان می‌پاشیدند.
سپاهی که از دست سلم دلیر
بدان مرز بودند چون گرگ و شیر
هوش مصنوعی: سپاهیانی که در مرز از دست سلم دلیر حضور داشتند، مانند گرگ و شیر شجاع و نیرومند بودند.
چو بوی پس اسب او یافتند
چو روباه بد روی برتافتند
هوش مصنوعی: وقتی بوی اسب او را حس کردند، مانند روباهی که چهره‌اش خوشایند نیست، از او دور شدند.
ز دشمن تن مرزها کرد پاک
چه مایه به شمشیر او شد هلاک
هوش مصنوعی: از دشمن مرزها را پاک کرد، چه مقدار باعث مرگ او با شمشیر شد.
یکی مرزبان با سپاهی بزرگ
یله کرد پس سلم بر وی سترگ
هوش مصنوعی: یک مرزبان با ارتشی بزرگ، به آرامی خود را به جلو آورد و سپس با کمال قدرت و شجاعت بر دشمن حمله کرد.
وزآن جا سوی شام شد با سپاه
ستاره نهان شد ز خاک سیاه
هوش مصنوعی: از آن جا به سمت شام حرکت کرد و با سپاهش دیده‌ها از خاک سیاه ناپدید شد.
بدان سان گذر کرد بر تازیان
که بر عزم آهو پلنگ ژیان
هوش مصنوعی: به روشی که پلنگ برای شکار آهو برنامه‌ریزی می‌کند، او نیز بر تازیان گذر کرد.
به فرمان او شد همه کوه و دشت
کس از کام آن نامور برنگشت
هوش مصنوعی: به دستور او، همه کوه‌ها و دشت‌ها به حرکت درآمدند و هیچ‌کس از نتایج آن نامدار بازنگشت.
سپاهی دگر کرد از آن سو رها
به ایران شد آن تیز چنگ اژدها
هوش مصنوعی: یک نیروی دیگری از آن طرف آزاد شد و به سمت ایران حرکت کرد، همان نیروی تند و سرسختی که مشابه اژدها است.
وزآن روی چون تور پولاد چنگ
بدید از نریمان بدان سان درنگ
هوش مصنوعی: از آن طرف، وقتی مانند توری از فولاد قوی و محکم به آن نگاه کردی، به یاد نریمان افتادی و درنگ کردی.
بدانست کاو را به دل رزم نیست
به یادش جز از رامش و بزم نیست
هوش مصنوعی: او فهمید که در دلش برای جنگیدن جایی نیست و تنها یادش از او، خوشی‌ها و جشن‌هاست.
سپاهی که از مرز خاور بدند
هم از روم وز بوم دیگر بدند
هوش مصنوعی: سپاهی که از مرز شرقی آمده، هم از سرزمین روم و هم از سرزمین‌های دیگر است.
بخوبی گُسی کردشان با سپاه
به اسب و ستام و قبا و کلاه
هوش مصنوعی: او به زیبایی و شجاعت سربازان را تجهیز کرد، به همراه اسب‌ها و لباس‌های شکیل و کلاهی زیبا.
ز بیکند سوی بخارا کشید
نشست از بر تخت و رامش گزید
هوش مصنوعی: از بیابان به سمت بخارا رفت و بر تخت نشسته و هنرمندی را انتخاب کرد تا در کنار او به شادی بپردازد.