گنجور

بخش ۳۲۹ - سوگند خوردن تور و سلم و کوش، و مبادله ی اسیران

فرستاده ی تور شد پیش تخت
بدو گفت کای شاه فرخنده بخت
به فرّ تو این کارها شد تمام
ز کوش دلاور برآمدت کام
فرستاد با من یکی استوار
بدان تا بجوید دل شهریار
به سوگند و پیمان بگوید درست
که دانا به سوگند کژّی نجست
پُراندیشه شد زآن دل سلم و تور
که گردد ازآن آشتی کوش دور
که از سلم ازآن سان بیازرده بود
دمار از سپاهش برآورده بود
همی گفت ترسم که با شهریار
یکی گردد و کار خیزد ز کار
فرستاده ی کوش را خواندند
بنزدیکی تخت بنشاندند
بپرسید هر یک مر او را ز شاه
ز گردان و آن لشکر و بارگاه
درود فراوان ز گفتار کوش
رسانیدشان مرد بسیار هوش
چو از نامه برخواندند آشتی
چو گل تازه گشتند پنداشتی
ز شاید چنان شد که بر مرد یافت
که رنگ گُل از روی هر یک بتافت
فرستاده را هدیه ها ساختند
کلاهش به گردون برافراختند
ز پیشش بخوردند سوگند سخت
چو فرموده بُد کوش بیدار بخت
همان دستخطش بدادند نیز
بر او مُهر زرین نهادند نیز
فرستاده را داد مردی دبیر
فرستاد با او شه شیر گیر
دبیری خردمند و پاکیزه هوش
که سوگند و پیمان ستاند ز کوش
اسیران که بودند نزدیک شاه
گرفتار گشته بدان رزمگاه
فرستادشان پیش او بی گزند
بدادندشان ساز و اسب سمند
چو نزدیک کوش آمدند آن سران
رها کرده از بندهای گران
دلش یافت خشنودی از سلم و تور
برآن آشتی کرد یک هفته سور
مرآن بندیان را بسی چیز داد
ز دینار و اسبان تازی نژاد
مرآن مرزها را خود داشتند
بدیشان همه جای بگذاشتند
چو از باده یک هفته بودند شاد
فرستاده ی سلم سوگند داد
که در دل نداری از ایشان گزند
نیاری به مغز اندرون ناپسند
به هنگام سختی تو یاری کنی
چو خواری رسد بردباری کنی
چو خواهند، از ایشان نداری دریغ
به یاریگری لشکر و گنج و تیغ
و دل با فریدون نسازی بنیز
نه یاری دهی دشمنان را به چیز
ببستند عهدی بر این هم نشان
گوا گشت دستور با سرکشان
پس آن مهتران را که بودند اسیر
فرستاد زی سلم، برنا و پیر
فرستاده برگشت از او شادکام
ز بس جامه و اسب زرّین ستام
اسیران چو نزدیک تور آمدند
ز زندان تیره به سور آمدند
از ایرانیان هرکه بود او بزرگ
به دزها فرستاد سلم سترگ
ز روم و ز سقلاب هرکس که بود
مر او را بسی نیکویها نمود

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فرستاده ی تور شد پیش تخت
بدو گفت کای شاه فرخنده بخت
هوش مصنوعی: فرستاده‌ای به نزد پادشاه رفت و به او گفت: ای شاه با بخت نیک!
به فرّ تو این کارها شد تمام
ز کوش دلاور برآمدت کام
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت و عظمت تو، این کارها به پایان رسید و به واسطه تلاش دلیرانه‌ات، به خواسته‌ات رسیدی.
فرستاد با من یکی استوار
بدان تا بجوید دل شهریار
هوش مصنوعی: او فردی قوی و مطمئن را با من فرستاد تا دل شاه را به دست آورد و به دنبال او برود.
به سوگند و پیمان بگوید درست
که دانا به سوگند کژّی نجست
هوش مصنوعی: به شخصی که به سوگند و پیمان خود پایبند است، بگو که دانای واقعی کسی است که در راه اشتباه نرود و به اشتباهات خود اعتراف کند.
پُراندیشه شد زآن دل سلم و تور
که گردد ازآن آشتی کوش دور
هوش مصنوعی: دل پر از اندیشه شد از محبت سلم و تور، تا اینکه از آن عشق و دوستی دوری جسته و به آرامش برسد.
که از سلم ازآن سان بیازرده بود
دمار از سپاهش برآورده بود
هوش مصنوعی: او به خاطر سلم ناراحت شده بود و به همین دلیل، سپاهش را به شدت تحت تأثیر قرار داده و از هم پاشیده بود.
همی گفت ترسم که با شهریار
یکی گردد و کار خیزد ز کار
هوش مصنوعی: او می‌گفت نگرانم که بین من و مقام بزرگ، رابطه‌ای برقرار شود و اوضاع به هم بریزد.
فرستاده ی کوش را خواندند
بنزدیکی تخت بنشاندند
هوش مصنوعی: فرستاده‌ی کوش را صدا کردند و او را نزدیک تخت نشاندند.
بپرسید هر یک مر او را ز شاه
ز گردان و آن لشکر و بارگاه
هوش مصنوعی: هر یک از آن‌ها از شاه و لشکر و محوطه سلطنتی او سوال کردند.
درود فراوان ز گفتار کوش
رسانیدشان مرد بسیار هوش
هوش مصنوعی: سلام گرم و بسیار از سخنان، مردی با هوش این پیام را به آنها رساند.
چو از نامه برخواندند آشتی
چو گل تازه گشتند پنداشتی
هوش مصنوعی: وقتی از نوشته‌ها خواندند و صلح کردند، همچون گل تازه‌ای شدند و تو گمان کردی که حالشان بهتر شده است.
ز شاید چنان شد که بر مرد یافت
که رنگ گُل از روی هر یک بتافت
هوش مصنوعی: شاید به قدری زیبا و شگفت‌انگیز شد که هر مردی از چهره‌اش رنگ گل را ببیند و درخشش آن را احساس کند.
فرستاده را هدیه ها ساختند
کلاهش به گردون برافراختند
هوش مصنوعی: فرستاده را با هدیه‌های فراوان و ارزشمند مورد استقبال قرار دادند و کلاه او را به نشانه احترام و استقبال بالا بردند.
ز پیشش بخوردند سوگند سخت
چو فرموده بُد کوش بیدار بخت
هوش مصنوعی: از پیش او با قسم‌های محکم به خاطر داشتند که باید تلاش کنند و بخت خود را بیدار کنند.
همان دستخطش بدادند نیز
بر او مُهر زرین نهادند نیز
هوش مصنوعی: دست‌خط او را به‌همراه مهر زرینش به او دادند.
فرستاده را داد مردی دبیر
فرستاد با او شه شیر گیر
هوش مصنوعی: مردی که نوشتن را خوب می‌دانست، پیامرسانی را همراه یک شیر نر به نزد پادشاه فرستاد.
دبیری خردمند و پاکیزه هوش
که سوگند و پیمان ستاند ز کوش
هوش مصنوعی: یک معلم حکیم و باهوش وجود دارد که از دیگران پیمان و سوگند می‌گیرد و در این زمینه بسیار دقت و صداقت دارد.
اسیران که بودند نزدیک شاه
گرفتار گشته بدان رزمگاه
هوش مصنوعی: اسیرانی که در نزد شاه بودند، به خاطر آن جنگ به دام افتاده‌اند.
فرستادشان پیش او بی گزند
بدادندشان ساز و اسب سمند
هوش مصنوعی: آن‌ها را بدون هیچ آسیبی به نزد او فرستادند و به آن‌ها تجهیزات و اسب‌های نیرومند دادند.
چو نزدیک کوش آمدند آن سران
رها کرده از بندهای گران
هوش مصنوعی: وقتی سران نزدیک شدند، احساس آزادی کردند و از سختی‌ها و زنجیرهای سنگین رهانیده شدند.
دلش یافت خشنودی از سلم و تور
برآن آشتی کرد یک هفته سور
هوش مصنوعی: دلش از دوستی و آشتی با سلم و تور خوشحال شد و به همین خاطر یک هفته جشن و شادی گرفت.
مرآن بندیان را بسی چیز داد
ز دینار و اسبان تازی نژاد
هوش مصنوعی: بندهای مرآن به افراد زیادی از مال و ثروت بخشید و همچنین اسب‌های اصیل و نژاد تازی را اهدا کرد.
مرآن مرزها را خود داشتند
بدیشان همه جای بگذاشتند
هوش مصنوعی: آنها خود دارای مرزهایی بودند که به دیگران اجازه دادند در هر جا که می‌خواهند، در آن مرزها حضور داشته باشند.
چو از باده یک هفته بودند شاد
فرستاده ی سلم سوگند داد
هوش مصنوعی: پس از یک هفته نوشیدن شراب و شاد بودن، فرستاده‌ای از سلم سوگند یاد کرد.
که در دل نداری از ایشان گزند
نیاری به مغز اندرون ناپسند
هوش مصنوعی: اگر در دل خود از آن‌ها آسیبی را احساس نکنی، نخواهی توانست که در وجود خود مشکلاتی را تحمل کنی.
به هنگام سختی تو یاری کنی
چو خواری رسد بردباری کنی
هوش مصنوعی: در زمان‌های دشوار، تو باید کمک کنی و وقتی که به مشکل می‌خوری، باید صبوری نشان دهی.
چو خواهند، از ایشان نداری دریغ
به یاریگری لشکر و گنج و تیغ
هوش مصنوعی: هرگاه که بخواهند، هیچ گونه تردیدی در کمک به آن‌ها نخواهی داشت، چه در حمایت نظامی، چه در فراهم کردن ثروت و چه در استفاده از شمشیر.
و دل با فریدون نسازی بنیز
نه یاری دهی دشمنان را به چیز
هوش مصنوعی: اگر قلبت را با فریدون پیوند ندهی، پس نه تنها به او یاری نمی‌کنی، بلکه به دشمنانش نیز کمک می‌کنی.
ببستند عهدی بر این هم نشان
گوا گشت دستور با سرکشان
هوش مصنوعی: عهدی را بستند که نشانه‌ای بر این باشد و فرمان را با سرکشان برقرار کردند.
پس آن مهتران را که بودند اسیر
فرستاد زی سلم، برنا و پیر
هوش مصنوعی: سپس آن سران و بزرگان را که در اسارت بودند، به سوی سلم فرستاد، چه بزرگ و چه جوان.
فرستاده برگشت از او شادکام
ز بس جامه و اسب زرّین ستام
هوش مصنوعی: پیام‌آور با خوشحالی بازگشت، زیرا از آنجا هدایای زیادی شامل لباس و اسب‌های طلاکار دریافت کرده بود.
اسیران چو نزدیک تور آمدند
ز زندان تیره به سور آمدند
هوش مصنوعی: وقتی اسیران به دام نزدیک شدند، از زندانی سیاه به مهمانی آمدند.
از ایرانیان هرکه بود او بزرگ
به دزها فرستاد سلم سترگ
هوش مصنوعی: هر یک از ایرانیان که بزرگ و برجسته بود، به دزها فرستاد تا به این ترتیب، او را مورد احترام قرار دهند.
ز روم و ز سقلاب هرکس که بود
مر او را بسی نیکویها نمود
هوش مصنوعی: هر کسی که از روم و سلاطین سکلا بیاید، دارای زیبایی‌ها و فضایل متعددی است.