بخش ۳۱۸ - گفتگوی قارن و سلم
وز آن روی چون سلم برگشت، رفت
سوی پهلوان شد همان گاه تفت
ورا دید پژمرده و ناتوان
ز بس خون که از زخم او شد روان
سخن گفتنی نرم و رخساره زرد
پُر از درد دل، لب پر از بادِ سرد
بیاورد سلم از بزرگان روم
تنی چند از ایران و هر مرز و بوم
بزرگان دانا و خسرو پرست
به درمان آن زخم بردند دست
بدو سلم گفت ای جهان پهلوان
میندیش و خیره مگردان روان
که از این درد یزدانت آسان کند
دل دشمنانت هراسان کند
که ما باز داریم از این رزم دست
یکی تا تو بر زین توانی نشست
که بی تو نَه خوب آید آوردگاه
نه کوس و درفش و نه جنگی سپاه
بدو گفت قارن که ای شهریار
زبان را بدین گفته رنجه مدار
به من گر جهان بر سر آید رواست
نه چرخ روان زیر فرمان ماست
یکی کرد گیرم از ایرانیان
جهان را چه سود از من و چه زیان
تو و شاه باید که باشید شاد
مرا نیز در بزم دارید یاد
بخش ۳۱۷ - آراستن رزم شاهان رزم قارن و کوش و زخمی شدن قارن: چو خورشید رزم شباهنگ کردبخش ۳۱۹ - ادامه ی جنگ بی حضور قارن به مدت یک هفته: دل سلم از آن داستان شد دژم
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وز آن روی چون سلم برگشت، رفت
سوی پهلوان شد همان گاه تفت
هوش مصنوعی: سلم به سوی پهلوان برگشت و در همان لحظه تفت رفت.
ورا دید پژمرده و ناتوان
ز بس خون که از زخم او شد روان
هوش مصنوعی: او را دیدم که پژمرده و بیحالت شده بود، به خاطر خون زیادی که از زخمهایش ریخته بود.
سخن گفتنی نرم و رخساره زرد
پُر از درد دل، لب پر از بادِ سرد
هوش مصنوعی: کسی صحبت میکند با لحن ملایم، اما چهرهاش زرد و نشاندهندهی رنج و دردی در دل است. لبهایش هم از سرما و بیحالی پر شده است.
بیاورد سلم از بزرگان روم
تنی چند از ایران و هر مرز و بوم
هوش مصنوعی: سلم، که یکی از شخصیتهای مهم و بزرگ روم بود، افرادی را از ایران و سایر سرزمینها به همراه خود آورد.
بزرگان دانا و خسرو پرست
به درمان آن زخم بردند دست
هوش مصنوعی: افراد بزرگ و دانا که محبت به پادشاهان دارند، برای بهبود آن زخم به کمک شتافتند.
بدو سلم گفت ای جهان پهلوان
میندیش و خیره مگردان روان
هوش مصنوعی: به او که سلام کرد، گفت: ای قهرمان جهان، نگران نباش و ذهن خود را آشفته نکن.
که از این درد یزدانت آسان کند
دل دشمنانت هراسان کند
هوش مصنوعی: این درد تو را قویتر میکند و به راحتی میتواند دل دشمنان من را بترساند.
که ما باز داریم از این رزم دست
یکی تا تو بر زین توانی نشست
هوش مصنوعی: ما هنوز مشغول جنگ و نبردیم و کمی صبر کن تا تو هم بتوانی بر اسب بنشینی.
که بی تو نَه خوب آید آوردگاه
نه کوس و درفش و نه جنگی سپاه
هوش مصنوعی: بدون تو، نه میدان جنگ خوب به نظر میرسد، نه صدای طبل و پرچم و نه ارتشی برای جنگیدن.
بدو گفت قارن که ای شهریار
زبان را بدین گفته رنجه مدار
هوش مصنوعی: قارن به شهریار گفت: «ای پادشاه، لطفاً با این گفتهات زبان را آزار نده.»
به من گر جهان بر سر آید رواست
نه چرخ روان زیر فرمان ماست
هوش مصنوعی: اگر همه جهان بر من خروش آورد، هیچ اشکالی ندارد؛ چرا که این چرخِ روزگار در اختیار ماست.
یکی کرد گیرم از ایرانیان
جهان را چه سود از من و چه زیان
هوش مصنوعی: اگر کسی از ایرانیان جهان را جمع کند، برای من چه فایدهای خواهد داشت و چه زیانی به من میرسد؟
تو و شاه باید که باشید شاد
مرا نیز در بزم دارید یاد
هوش مصنوعی: شما و پادشاه باید شاد باشید و مرا نیز در مهمانیتان به یاد داشته باشید.