بخش ۳۰۳ - فرستادن باژ و کنیزکان و غلامان زیباروی بنزد کوش
فرستاده چون پیش فاروق شد
ز شادی کلاهش به عیوق شد
هم اندر زمان پاسخش کرد باز
که ای شاه گردنکش رزمساز
همه هرچه درخواستی آن کنم
بدین آرزو جان گروگان کنم
جز آن آمدن مرمرا پیش شاه
همی دل ز اندیشه گردد تباه
اگر شاه بیند، نفرمایدم
به چشن بزرگی ببخشایدم
دگر هرچه گوید میان بسته ام
چو از خشم شاه جهان رسته ام
چو کوش آن چنان خواهش و لابه دید
بر او بر ببخشود و دَم درکشید
فرستاده را گفت کای مرد راست
بگویش که گر تو نیایی رواست
برِ ما فرست آنچه ما خواستیم
بدین خواستن نامه آراستیم
چو خشنود شد کوش، فاروق گفت
که اکنون از او گنج نتوان نهفت
گزین کرد از آن مرزداران هزار
که با تاج بودند و با گوشوار
یکایک بفرمود تا هر سری
غلامی بیارند با دلبری
به رخساره ماه و به دندان چون قند
به غمزه همه جادوی را گزند
صد اسب دونده بیاورد نیز
یکی تاج و با تخت و هرگونه چیز
صد اشتر همه زرّ کرده به بار
همان سیصد از جامه ی زرنگار
دو فرزند بودش دلیر و جوان
برادر دو از گوهر خسروان
فرستادشان با چنین خواسته
شد از خواسته لشکر آراسته
چنین داد پیغام کای شهریار
برآمد همه کامت از روزگار
سزد گر کنون بازگردی ز راه
بیامرزی این بنده ی نیکخواه
همان شاه بشکوبش آن من است
گریزنده از بد به خانِ من است
نیارست رفتن بر تخت شاه
ز گیتی مرا کرد از این بد پناه
اگر شاه بیند به من بخشدش
مگر بخت تاریک بدرخشدش
چو فرزند فاروق و آن خواسته
به درگاه کوش آمد آراسته
پذیره شدندش همه سروران
دلیران لشکرش و گندآوران
هرآن کس که رخساره ی کوش دید
روان و دل خویش بیهوش دید
فرود آمد و خاک را بوسه داد
چو بیدل همی آفرین کرد یاد
بفرمود تا برنشستند، شاه
خرامان و شادان گرفتند راه
ز فاروق از آن پس بپرسیدشان
چو باهوش و با رای دل دیدشان
همی راند تا پیش پرده سرای
مرآن سرکشان را بدادند جای
چو روز آمد، آن خواسته بنگرید
همان دلبران را یکایک بدید
به دیدار ایشان دلش گشت شاد
مرآن سرکشان را بسی چیز داد
یکی عهد فرمود به پرنیان
به نام دلیران فاروقیان
بدو داد بشکوبش و هرچه بود
بر آن نیکوی، نیکویها فزود
بدو گفت عجلسکس آباد کن
تو را دارم، از خویشتن داد کن
چو کرد آن یلان را به خوبی گسی
شد از خواسته بهره ور هر کسی
سپاهش چو با برگ و با ساز شد
از آن جا سوی اندلش باز شد
به شادی و بگماز بنشست و می
نیامدش یاد فریدون کی
مر آن دختران را بدان دلبری
به یک سال بستد همه دختری
از ایشان هر آن کس که آمدش خوش
به مشکوی زرّینش بردند کش
ببخشید دیگر بر آن مهتران
بدان نامداران و فرمانبران
همان ریدکان را همی بود کار
همین کرد با این بتان شهریار
بخش ۳۰۲ - پاسخ کوش به فاروق و خواستن باژ: منا دیگران را بفرمود شاهبخش ۳۰۴ - راست شدن مملکت بر کوش: وزآن پس ز فاروق هر سال باز
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فرستاده چون پیش فاروق شد
ز شادی کلاهش به عیوق شد
هوش مصنوعی: وقتی فرستاده به حضور فاروق رسید، از شادی کلاهش را به هوا پرتاب کرد.
هم اندر زمان پاسخش کرد باز
که ای شاه گردنکش رزمساز
هوش مصنوعی: او در همان زمان به او پاسخ داد و گفت: ای شاه قدرتمند و جنگجو.
همه هرچه درخواستی آن کنم
بدین آرزو جان گروگان کنم
هوش مصنوعی: من هر چیزی که بخواهی انجام میدهم و برای این آرزو جانم را فدای آن میکنم.
جز آن آمدن مرمرا پیش شاه
همی دل ز اندیشه گردد تباه
هوش مصنوعی: جز اینکه پیش شاه بروم، هیچ چیز دیگری آرامش دل مرا از اندیشههای پریشان نمیتواند بازگرداند.
اگر شاه بیند، نفرمایدم
به چشن بزرگی ببخشایدم
هوش مصنوعی: اگر پادشاه ببیند، نمیگویم که به خاطر بزرگیاش به من ببخشد.
دگر هرچه گوید میان بسته ام
چو از خشم شاه جهان رسته ام
هوش مصنوعی: من دیگر به هیچ چیزی نمیاندیشم و در برابر سخنان دیگران خاموش هستم، چون از خشم و فشار قدرت بزرگ رهایی یافتهام.
چو کوش آن چنان خواهش و لابه دید
بر او بر ببخشود و دَم درکشید
هوش مصنوعی: به محض اینکه او آنقدر خواهش و التماس را مشاهده کرد، به او رحم کرد و نفس عمیقی کشید.
فرستاده را گفت کای مرد راست
بگویش که گر تو نیایی رواست
هوش مصنوعی: فرستاده به او گفت: ای مرد، راست بگو، چون اگر تو نیایی، این کار درست است.
برِ ما فرست آنچه ما خواستیم
بدین خواستن نامه آراستیم
هوش مصنوعی: از تو میخواهیم آنچه را که در دل داریم برای ما بفرستی، چرا که ما با این آرزو نامهای را تهیه کردهایم.
چو خشنود شد کوش، فاروق گفت
که اکنون از او گنج نتوان نهفت
هوش مصنوعی: وقتی که رضایت حاصل شد، فاروق گفت که حالا نمیتوان گنجی را از او پنهان کرد.
گزین کرد از آن مرزداران هزار
که با تاج بودند و با گوشوار
هوش مصنوعی: از میان آن مرزداران هزاران نفر را انتخاب کرد که با تاج و گوشواره زیبا بودند.
یکایک بفرمود تا هر سری
غلامی بیارند با دلبری
هوش مصنوعی: به هر فردی دستور داد که عبیدی (غلامی) با زیبایی و جذابیت خاصی بیاورند.
به رخساره ماه و به دندان چون قند
به غمزه همه جادوی را گزند
هوش مصنوعی: چهرهاش همچون ماه زیباست و دندانهایش همانند قند شیرین است. با یک ناز و اشاره، تمام زیباییها و جادوها را به چالش میکشد.
صد اسب دونده بیاورد نیز
یکی تاج و با تخت و هرگونه چیز
هوش مصنوعی: یکصد اسب تندرو بیاورد، اما هیچ چیز نمیتوانند به اندازه یک تاج و تخت با ارزش و اهمیت باشد.
صد اشتر همه زرّ کرده به بار
همان سیصد از جامه ی زرنگار
هوش مصنوعی: صد شتر که هر کدام طلا بار کردهاند، به اندازه همان سیصد شتر از پارچه رنگین و زیبا بار دارند.
دو فرزند بودش دلیر و جوان
برادر دو از گوهر خسروان
هوش مصنوعی: دو فرزند جوان و شجاع داشت، که از نسل بزرگانی مانند پادشاهان بودند.
فرستادشان با چنین خواسته
شد از خواسته لشکر آراسته
هوش مصنوعی: آنها را با این خواسته ارسال کردند، چون خواسته لشکر آماده بود.
چنین داد پیغام کای شهریار
برآمد همه کامت از روزگار
هوش مصنوعی: پیام این است که ای فرمانروا، تمام خواستهها و آرزوهایت در این زمان به تحقق پیوسته است.
سزد گر کنون بازگردی ز راه
بیامرزی این بنده ی نیکخواه
هوش مصنوعی: اگر الآن از این مسیر برگردی و بخشش کنی این دلسوز را، سزاوار است.
همان شاه بشکوبش آن من است
گریزنده از بد به خانِ من است
هوش مصنوعی: همان پادشاهی که بر او حکمفرما هستم، همان کسی است که از هر بدی دوری میکند و به املاک و خانه من پناه میآورد.
نیارست رفتن بر تخت شاه
ز گیتی مرا کرد از این بد پناه
هوش مصنوعی: نمیتوانم به پادشاهی بروم، زیرا دنیا مرا از این بدبختی نجات داد.
اگر شاه بیند به من بخشدش
مگر بخت تاریک بدرخشدش
هوش مصنوعی: اگر شاه به من توجه کند، شاید شانس من نیز در این تاریکی به روشنایی برسد.
چو فرزند فاروق و آن خواسته
به درگاه کوش آمد آراسته
هوش مصنوعی: زمانی که فرزند امام فاروق (علیهالسلام) به درگاه خداوند آمد، با ادب و آراستگی تمام نزد او حضور یافت.
پذیره شدندش همه سروران
دلیران لشکرش و گندآوران
هوش مصنوعی: همه فرماندهان شجاع لشکر و کسانی که آلودگیها را از بین میبرند، به استقبال او آمدند.
هرآن کس که رخساره ی کوش دید
روان و دل خویش بیهوش دید
هوش مصنوعی: هر کسی که چهره ی ماه را ببیند، حالتی از بیخبری و شگفتی در دل و جانش احساس میکند.
فرود آمد و خاک را بوسه داد
چو بیدل همی آفرین کرد یاد
هوش مصنوعی: او فرود آمد و به خاک بوسه زد، و در این حال با احساسی عمیق و دلتنگی به یاد کسی که به او عشق میورزید، از عشق و یاد او ستایش کرد.
بفرمود تا برنشستند، شاه
خرامان و شادان گرفتند راه
هوش مصنوعی: دستور دادند تا سوار شوند، و شاه با خوشحالی و وقار راهی را در پیش گرفت.
ز فاروق از آن پس بپرسیدشان
چو باهوش و با رای دل دیدشان
هوش مصنوعی: پس از آن، از فاروق پرسیدند وقتی که هوش و عقل را در چهرهاش مشاهده کردند.
همی راند تا پیش پرده سرای
مرآن سرکشان را بدادند جای
هوش مصنوعی: همانطور که جلوتر میرفت، دشمنان را به محلی نزدیک پردهنشینان هدایت کردند و در آنجا آنها را در اختیار گرفتند.
چو روز آمد، آن خواسته بنگرید
همان دلبران را یکایک بدید
هوش مصنوعی: وقتی صبح شد، آنچه که آرزو داشتید، مشاهده کردید و به تماشای همه دلرباها پرداختید.
به دیدار ایشان دلش گشت شاد
مرآن سرکشان را بسی چیز داد
هوش مصنوعی: دل او از دیدار این سرکشان خوشحال شد و برای آنها چیزهای زیادی فراهم کرد.
یکی عهد فرمود به پرنیان
به نام دلیران فاروقیان
هوش مصنوعی: یک پیمان در میان پرنیان به نام دلیران و فاتحان بسته شد.
بدو داد بشکوبش و هرچه بود
بر آن نیکوی، نیکویها فزود
هوش مصنوعی: به او گفت که با قدرت و انرژی بیشتری به کارش ادامه دهد و هر آنچه که خوب و زیبا بود، بر آن افزوده شود.
بدو گفت عجلسکس آباد کن
تو را دارم، از خویشتن داد کن
هوش مصنوعی: او به او گفت: برای تو تلاش کن و خودت را در این کار پیشرفت بده.
چو کرد آن یلان را به خوبی گسی
شد از خواسته بهره ور هر کسی
هوش مصنوعی: زمانی که آن دلاوران کار خود را به خوبی انجام دادند، هر کسی از خواستههای خود بهرهمند شد.
سپاهش چو با برگ و با ساز شد
از آن جا سوی اندلش باز شد
هوش مصنوعی: سپاه، مانند برگهایی که بهاری میشوند، به سمت اندلس حرکت کرد و از آن جا به سوی دیگری بازگشت.
به شادی و بگماز بنشست و می
نیامدش یاد فریدون کی
هوش مصنوعی: او به نشستن به شادی مشغول شد و دیگر یاد فریدون به ذهنش نمیآمد.
مر آن دختران را بدان دلبری
به یک سال بستد همه دختری
هوش مصنوعی: آن دختران را با زیباییاش در مدت یک سال تمامی دختران را تحت تاثیر قرار داد و دلبستگیشان را برانگیخت.
از ایشان هر آن کس که آمدش خوش
به مشکوی زرّینش بردند کش
هوش مصنوعی: هر کسی که به این جمع آمد و مورد پسند واقع شد، او را با مشک طلاییاش بردند.
ببخشید دیگر بر آن مهتران
بدان نامداران و فرمانبران
هوش مصنوعی: لطفاً مرا ببخشید که دیگر به آن بزرگواران و فرمانروایان اشاره نمیکنم.
همان ریدکان را همی بود کار
همین کرد با این بتان شهریار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که افرادی که از نظر شغف و دلخوابی در وضعیت ناپسند و نامناسبی هستند، در نهایت به همین افراد و چیزهای زشت توجه میکنند و به آنان گرایش پیدا میکنند. این به نوعی انتقاد از رفتار و انتخابهایی است که ممکن است انسانها تحت تأثیر قرار بدهد.