گنجور

بخش ۳۰۲ - پاسخ کوش به فاروق و خواستن باژ

منا دیگران را بفرمود شاه
که برگشت تازان به پیش سپاه
که هر کس کز این مایه ور لشکرید
زمین خلایق به پی مسپرید
نباید که آن خاک بیند سوار
جز آن گه که فرمان دهد شهریار
وزآن پس نویسنده را پیش خواند
به پاسخ فراوان سخنها براند
چنین گفت کاین نامه برخواندم
فرستاده را پیش بنشاندم
بپرسیدم از دانش و رای تو
پسندیدم این جای بر جای تو
تو را گر نبودی دل هوشیار
برآوردی از تو زمانه دمار
ولیکن خرد کار بستی نخست
کنون تاج و تخت مهی آنِ توست
چرا آن جفا پیشه ی تیره هوش
نیامد کمر بسته نزدیک کوش
چو پیش آمدی همچو تو بنده وار
همان گه ز ما یافتی زینهار
چو در شهر با من برآراست جنگ
بکندمش کاخ و ندادم درنگ
چو پنداشت کان باره گردون شده ست
کنون پست مانند هامون شده ست
سزای وی این بود و پاداشش این
تو نیز اندر این کار بهتر ببین
کمر بر میان بند و پیش من آی
چو خواهی که مانَد به تو تخت و جای
اگر رزم بودی تو را نیز رای
بهای زمانه ببردی ز جای
سر سال فرّخ چو آید فراز
فرستی سوی گنج ما ساو و باز
غلام و کنیزک ز هر یک هزار
به بالا چو سرو و به رخ چون بهار
که مشکوی ما را بشایند و بس
به لب نارسیده لب هیچ کس
دگر هرچه پُرمایه داری ز گنج
سوی ما فرستی که دیدیم رنج
چو کردی چنین، رَستی از چنگ من
نبینی سر تیغ و آهنگ من

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منا دیگران را بفرمود شاه
که برگشت تازان به پیش سپاه
هوش مصنوعی: شاه به دیگران دستور داد که به سرعت به سمت سپاه برگردند.
که هر کس کز این مایه ور لشکرید
زمین خلایق به پی مسپرید
هوش مصنوعی: هر کس که به این موضوع بپردازد، در زمین و در میان مردم، از نظر روحی و معنوی به مراتب بالاتری دست پیدا خواهد کرد.
نباید که آن خاک بیند سوار
جز آن گه که فرمان دهد شهریار
هوش مصنوعی: نباید کسی روی آن خاک سوار شود، مگر زمانی که فرمان شهریار صادر شود.
وزآن پس نویسنده را پیش خواند
به پاسخ فراوان سخنها براند
هوش مصنوعی: بعد از آن، نویسنده را به نزد خود فراخواند و به او پاسخ‌های زیادی داد و در مورد سخنانش توضیحات زیادی ارائه کرد.
چنین گفت کاین نامه برخواندم
فرستاده را پیش بنشاندم
هوش مصنوعی: او گفت که این نامه را خواندم و فرستاده را پیش خودم نشاندیم.
بپرسیدم از دانش و رای تو
پسندیدم این جای بر جای تو
هوش مصنوعی: از تو درباره علم و نظر تو سوال کردم و پسندیدم که در این مکان، جایگاه تو ثابت و پایدار است.
تو را گر نبودی دل هوشیار
برآوردی از تو زمانه دمار
هوش مصنوعی: اگر دل آگاه و هوشیاری نبودی، از تو و زندگی‌ات تنها ویرانی و نابودی به جا می‌ماند.
ولیکن خرد کار بستی نخست
کنون تاج و تخت مهی آنِ توست
هوش مصنوعی: اما خرد و درایت کار را آغاز کرده است، اکنون تاج و تخت را آماده کن، زیرا اینها به تو تعلق دارند.
چرا آن جفا پیشه ی تیره هوش
نیامد کمر بسته نزدیک کوش
هوش مصنوعی: چرا آن فرد ظالم و بداندیشی که همیشه سختی و ظلم می‌کند، به کمک نیامد و از شرعات خود کوتاه نیامد؟
چو پیش آمدی همچو تو بنده وار
همان گه ز ما یافتی زینهار
هوش مصنوعی: زمانی که تو با فروتنی و بندگی به ما نزدیک شدی، در همان لحظه از ما چیزی به دست خواهی آورد، پس مراقب باش.
چو در شهر با من برآراست جنگ
بکندمش کاخ و ندادم درنگ
هوش مصنوعی: وقتی در شهر با من جنگی برپا شد، به سرعت او را شکست دادم و لحظه‌ای درنگ نکردم.
چو پنداشت کان باره گردون شده ست
کنون پست مانند هامون شده ست
هوش مصنوعی: زمانی که فکر کردی که این بار چرخه زمان به پایین آمده و مانند هامون (دشت خشک و بی‌آب) شده است، به یاد داشته باش که اوضاع ممکن است تغییر کند و به بالا برگردد.
سزای وی این بود و پاداشش این
تو نیز اندر این کار بهتر ببین
هوش مصنوعی: این کار او نتیجه‌اش همین بود و پاداشش هم همین. تو هم در این زمینه بهتر است که ببینی و توجه کنی.
کمر بر میان بند و پیش من آی
چو خواهی که مانَد به تو تخت و جای
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی که مقام و جایگاهی برایت باقی بماند، با کمر بستن و جدی‌ بودن به پیش من بیا.
اگر رزم بودی تو را نیز رای
بهای زمانه ببردی ز جای
هوش مصنوعی: اگر در جنگ و نبرد باشی، حتماً زمانه تو را نیز از جایگاهت پایین می‌آورد و به چالش می‌کشد.
سر سال فرّخ چو آید فراز
فرستی سوی گنج ما ساو و باز
هوش مصنوعی: به هنگامی که سال خوب و خوش به اوج خود می‌رسد، تو به سوی گنجینه ما خواهی آمد و بازخواهی گشت.
غلام و کنیزک ز هر یک هزار
به بالا چو سرو و به رخ چون بهار
هوش مصنوعی: غلام و کنیزک هر کدام از هزاران نفر برترند و همچون سرو و با چهره‌ای شاداب مانند بهار هستند.
که مشکوی ما را بشایند و بس
به لب نارسیده لب هیچ کس
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی مشک ما را می‌شویند و به آن رسیدگی می‌کنند، دیگر نیازی به حرف زدن با هیچ‌کس نیست و می‌توان به راحتی از آن لذت برد. به عبارتی، کسی که از چیزی خوشش می‌آید، در واقع نیازی به در میان گذاشتن آن با دیگران ندارد و می‌تواند به تنهایی از آن بهره‌مند شود.
دگر هرچه پُرمایه داری ز گنج
سوی ما فرستی که دیدیم رنج
هوش مصنوعی: هر چیزی که به آن ارزشمند و گرانبهاست را به ما بفرست تا ما در عوض کمکی کرده و رنج‌های خود را فراموش کنیم.
چو کردی چنین، رَستی از چنگ من
نبینی سر تیغ و آهنگ من
هوش مصنوعی: وقتی که چنین کردی، دیگر نمی‌توانی از تسلط من رهایی پیدا کنی؛ نه از دسیسه‌های خطرناک و نه از هیجان و تلاش‌های من.