بخش ۳۰ - کشته شدن ماهنگ پادشاه چین در جنگ با مهراج
چو نامه بدادند، بر خواند زود
فرستاد هر جا که لشکرش بود
به درگاه خواند او سپاهی گران
گزین کرد پانصد هزاران سران
فرستاد نزدیک مهراج شاه
چو مهراج دید آن گزیده سپاه
بر آراست لشکر، سوی چین کشید
ز ماهنگ وز لشکرش کین کشید
میان دو لشکر بسی بود رزم
تهی کرده گردان سر از خواب و بزم
پس از کابل و زابل آمد سپاه
فراوان مدد پیش مهراج شاه
چو با شاه چین شد زمانه درشت
مر او را به خون پسر باز کُشت
چو کُشتی تو همچون خودی را نژند
چنان دان که کشتندت، ای مستمند
همه گنج ماهنگ برداشت پاک
وز آن شهرِ خرّم برآورد خاک
زن و بچه و گنج او هر چه بود
فرستاد نزدیک ضحّاک زود
وز آن جا سوی شهر خود بازگشت
زمانه چنو خواست دمساز گشت
جهان را چنین است آیین و کار
گهی دشمن است و گهی دوستدار
گهی با تو و گاه با تو نبود
گهی نیکخو، گاه بدخواه بود
چو شد نونک و فارک آگاه از این
برفتند و بگذاشتند آن زمین
گریزان برفتند یک ماهه راه
به جُستن بدان بیشه آمد سپاه
کسی را ندیدند و گشتند باز
جهان را دگرگونه تر بود ساز
چو آگاهی آمد به ضحاک از این
که شد کشته دارای ماچین و چین
بخش ۲۹ - نامه فرستادن مهراج به دست رسول به نزد ضحاک: سرِ نامه از بنده ی شهریاربخش ۳۱ - فرستادن ضحاک، برادر خویش، کوش را به فرمانروایی چین برای کشتن جمشیدیان: برادرش را، کوش،در پیش خواند
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو نامه بدادند، بر خواند زود
فرستاد هر جا که لشکرش بود
هوش مصنوعی: وقتی نامه را به او دادند، به سرعت آن را خواند و به هر جایی که سپاهش قرار داشت، فرستاد.
به درگاه خواند او سپاهی گران
گزین کرد پانصد هزاران سران
هوش مصنوعی: او در درگاه خداوند، سپاهی بزرگ و قابل انتخاب را تشکیل داد که شامل پانصد هزار فرمانده میشد.
فرستاد نزدیک مهراج شاه
چو مهراج دید آن گزیده سپاه
هوش مصنوعی: فرستادهای نزد پادشاه فرستادند، وقتی پادشاه آن گروه منتخب را دید.
بر آراست لشکر، سوی چین کشید
ز ماهنگ وز لشکرش کین کشید
هوش مصنوعی: لشکر را به زیبایی تجهیز کرد و به سمت چین حرکت کرد، او از ماهنگ و لشکرش انتقام میجست.
میان دو لشکر بسی بود رزم
تهی کرده گردان سر از خواب و بزم
هوش مصنوعی: در میانه ی دو ارتش، جنگی در جریان است و گروهی از سربازان که در حال استراحت و جشن بودند، به ناگاه از خواب و شادابی بیدار شدهاند.
پس از کابل و زابل آمد سپاه
فراوان مدد پیش مهراج شاه
هوش مصنوعی: پس از کابل و زابل، لشکری بزرگ به کمک مهراج شاه آمد.
چو با شاه چین شد زمانه درشت
مر او را به خون پسر باز کُشت
هوش مصنوعی: زمانی که زمانه به شدت تغییر کرد، او (پادشاه) پسرش را به خاطر خونخواهی به قتل رساند.
چو کُشتی تو همچون خودی را نژند
چنان دان که کشتندت، ای مستمند
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند تو را در زندگی دستخوش مشکلات و سختیها کند، بدان که تو نیز در وضعیت مشابهی که به آن دچار شدهای، به سرنوشت خویش دچار میشوی. ای جوانمرد، درک کن که کسانی هم که در موقعیتی مشابه تو هستند، ممکن است به همین سرنوشت دچار شوند.
همه گنج ماهنگ برداشت پاک
وز آن شهرِ خرّم برآورد خاک
هوش مصنوعی: همه گنجینهی باارزش را برداشتند و از آن شهر خوشحال، خاکی برآوردند.
زن و بچه و گنج او هر چه بود
فرستاد نزدیک ضحّاک زود
هوش مصنوعی: او به سرعت تمام خانواده و داراییاش را نزد ضحّاک فرستاد.
وز آن جا سوی شهر خود بازگشت
زمانه چنو خواست دمساز گشت
هوش مصنوعی: از آنجا به سوی شهر خود بازگشت و زمانه به گونهای شد که همدل و همصدا گردید.
جهان را چنین است آیین و کار
گهی دشمن است و گهی دوستدار
هوش مصنوعی: زندگی و شرایط دنیا به گونهای است که گاهی افراد دشمن یکدیگرند و گاهی دوستان.
گهی با تو و گاه با تو نبود
گهی نیکخو، گاه بدخواه بود
هوش مصنوعی: گاهی در کنار تو هستم و گاهی نیستم. بعضی اوقات با خوبی و مهربانی با تو رفتار میکنم و گاهی هم رفتار بدی دارم.
چو شد نونک و فارک آگاه از این
برفتند و بگذاشتند آن زمین
هوش مصنوعی: وقتی نونک و فارک از موضوع آگاه شدند، رفتند و آن سرزمین را ترک کردند.
گریزان برفتند یک ماهه راه
به جُستن بدان بیشه آمد سپاه
هوش مصنوعی: یک گروه به مدت یک ماه سفر کردند و به منظور جستجو به آن جنگل آمدند.
کسی را ندیدند و گشتند باز
جهان را دگرگونه تر بود ساز
هوش مصنوعی: هیچکس را ندیدند و دوباره به جستوجوی دنیا پرداختند، اما دنیا به شکل دیگری تغییر کرده بود.
چو آگاهی آمد به ضحاک از این
که شد کشته دارای ماچین و چین
هوش مصنوعی: وقتی ضحاک متوجه شد که مالک سرزمینهای ماچین و چین کشته شده است، به اوضاع آگاه شد.