گنجور

بخش ۲۹۶ - ایمنی کوش از کار فریدون، و بازگشت به خوی وارونه ی خود

پراندیشه بود و همی سال چند
بدان کز فریدونش آید گزند
چو بگذشت بر وی بسی سالیان
سپاهی نیامد از ایرانیان
شد ایمن ز کار فریدون و رزم
به بگماز و آرام پرداخت و بزم
بزرگان که بودند از لشکرش
ز هر جای گرد آمده بر درش
بفرمود تا بازگشتند نیز
درم داد و اسبان و هر گونه چیز
خود و سرکشانش به گوی و شکار
همی راند شادان چنان روزگار
به نزد فریدون بسیار دان
سواری فرستاد وی کاردان
یکی نامه با پوزش و کهتری
فرستاد بی جنگ و بی داوری
فرستاده را گفت بر نیک و بد
نهانی گر آگاه گردی سزد
ببین تا چه سر دارد آن شاه زوش
به در، مرد چند است پولادپوش
بشد مرد چون باد و آمد چو دود
بگفت آنچه پرسید و پاسخ شنود
بدو گفت از امروز تا سالیان
تو را از فریدون نیاید زیان
ندارد سرِ کین و پرخاش و رزم
نشسته ست با نامداران به بزم
تو گویی که ماه است تاج از برش
ستاده ست رویین به گرد اندرش
ز بازار و لشکر بپرسیدم این
فریدون ندارد سر رزم و کین
دل کوش از این آگهی گشت شاد
فرستاده را چیز بسیار داد
بفرمود تا پس دبیران شاه
به زندان بکشتندشان بیگناه
از ایشان به شادی و خوردن نشست
سر از گنج وز ایمنی گشته مست
چنان گشت گردنکش و تیره خوی
که جز خون و کشتن نکرد آرزوی
همه بستدی هرچه بودیش رای
زن و کودک خوب و هم بادپای
بدان خوی وارون خود باز شد
بدان کار و کردار خود باز شد
نه بخشایش آورد بر کس نه مهر
دگرگونه تر شد به آیین و چهر

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پراندیشه بود و همی سال چند
بدان کز فریدونش آید گزند
هوش مصنوعی: او انسانی با تفکر و درایت بود و سال‌ها به این موضوع می‌اندیشید که چه آسیبی از طرف فریدون به او خواهد رسید.
چو بگذشت بر وی بسی سالیان
سپاهی نیامد از ایرانیان
هوش مصنوعی: پس از گذشت سی سال، هیچ نیرویی از ایرانیان به کمک او نیامد.
شد ایمن ز کار فریدون و رزم
به بگماز و آرام پرداخت و بزم
هوش مصنوعی: پس از مشکلات و نبردهای فریدون، حالا همه چیز آرام شده و او به زندگی مسالمت‌آمیز و جشن و سرور پرداخت.
بزرگان که بودند از لشکرش
ز هر جای گرد آمده بر درش
هوش مصنوعی: بزرگان و افراد مهم از هر سو به دور او جمع شده بودند و به درب او آمده بودند.
بفرمود تا بازگشتند نیز
درم داد و اسبان و هر گونه چیز
هوش مصنوعی: او دستور داد که به خانه برگردند و همچنین طلا و اسب‌ها و هر چیز دیگری را به آنها داد.
خود و سرکشانش به گوی و شکار
همی راند شادان چنان روزگار
هوش مصنوعی: او و دوستانش با شادی مشغول بازی و شکار هستند و چنان روزگار را می‌گذرانند.
به نزد فریدون بسیار دان
سواری فرستاد وی کاردان
هوش مصنوعی: فریدون شخصی بسیار دانا و باهوش را به سوی خود فراخواند.
یکی نامه با پوزش و کهتری
فرستاد بی جنگ و بی داوری
هوش مصنوعی: یک نفر نامه‌ای به همراه عذرخواهی و کاملاً متواضعانه فرستاد، بدون اینکه بخواهد جنگ یا دعوایی به پا کند.
فرستاده را گفت بر نیک و بد
نهانی گر آگاه گردی سزد
هوش مصنوعی: فرستاده به او گفت که در مورد خوب و بد پنهان چیزی بگو. اگر آگاه شوی، این کار درست و مناسب است.
ببین تا چه سر دارد آن شاه زوش
به در، مرد چند است پولادپوش
هوش مصنوعی: ببین چه سرنوشتی دارد آن پادشاه که در برابرش، مردان پولادین و مقاوم وجود دارند.
بشد مرد چون باد و آمد چو دود
بگفت آنچه پرسید و پاسخ شنود
هوش مصنوعی: مرد به سرعت و شتاب به سوی او آمد، مانند بادی که می‌وزد و سپس مثل دودی محو شد. او هر آنچه را که پرسیده بود، بیان کرد و پاسخ دریافت کرد.
بدو گفت از امروز تا سالیان
تو را از فریدون نیاید زیان
هوش مصنوعی: او به او گفت از امروز تا سال‌های آینده تو از فریدون هیچ ضرری نخواهی دید.
ندارد سرِ کین و پرخاش و رزم
نشسته ست با نامداران به بزم
هوش مصنوعی: با دشمنی و جنگ و دعوا هیچ کاری ندارد، بلکه در کنار بزرگان و نام آوران در حال خوش‌گذرانی است.
تو گویی که ماه است تاج از برش
ستاده ست رویین به گرد اندرش
هوش مصنوعی: انگار که یک ماه، تاجی بر سر دارد و در اطرافش حلقه‌ای از نور به وجود آمده است.
ز بازار و لشکر بپرسیدم این
فریدون ندارد سر رزم و کین
هوش مصنوعی: از افرادی که در بازار و سپاه بودند سؤال کردم، که آیا این فریدون در مورد جنگ و خونریزی خبری دارد یا نه؟
دل کوش از این آگهی گشت شاد
فرستاده را چیز بسیار داد
هوش مصنوعی: دل شاداب شو از این خبر، که فرستاده هدایای زیادی آورد.
بفرمود تا پس دبیران شاه
به زندان بکشتندشان بیگناه
هوش مصنوعی: پادشاه دستور داد دبیران، افرادی بی‌گناه را به زندان بیندازند.
از ایشان به شادی و خوردن نشست
سر از گنج وز ایمنی گشته مست
هوش مصنوعی: آن‌ها به خوشی و خوردن مشغول شدند و در نتیجه از گنجی که داشتند، سرمست و خوشحال شدند.
چنان گشت گردنکش و تیره خوی
که جز خون و کشتن نکرد آرزوی
هوش مصنوعی: حالت و خوی او به حدی تیره و خشن شده بود که تنها آرزویش خونریزی و کشتن بود.
همه بستدی هرچه بودیش رای
زن و کودک خوب و هم بادپای
هوش مصنوعی: هرچه بود را جمع کردی، نظرات و افکار زن و کودک را نیز در نظر گرفتی و همواره با روحیه‌ای مثبت و همراه با انرژی پیش می‌روی.
بدان خوی وارون خود باز شد
بدان کار و کردار خود باز شد
هوش مصنوعی: بدان که با رفتار و اعمال خود می‌توانی شخصیت واقعی‌ات را شناسایی کنی و به خودت و دنیایت آگاه‌تر شوی.
نه بخشایش آورد بر کس نه مهر
دگرگونه تر شد به آیین و چهر
هوش مصنوعی: نه کسی را بخشش و رحمت نصیب شد و نه محبت و دوستی تغییر کرد.