بخش ۲۸۰ - کارهای نیک کوش و دوست گرفتن مردمان او را
وزان پس به دستور داننده گفت
که کاری ست مانده مرا در نهفت
یکی جایگه کرد خواهم ز سنگ
گر آیند دیگر سیاهان به جنگ
بجوشند وز کینه جنگ آورند
در آن جا مردم درنگ آورند
زن و بچّه و هرچه دارند و چیز
در آن شهر ایمن بدارند نیز
درافگند در مرز جویندگان
به جستن گرفتند جویندگان
به اطرابُلُس، جایگه یافتند
بدین اگهی تیز بشتافتند
بنزدیک دریا پی افگند شهر
همه سنگ خارا از ارزیز بهر
بدان سان درآورد گردش حصار
که گشت از بلندی یکی کوهسار
دری آهنین استوارش نهاد
که هرگز به نیرنگ نتوان گشاد
نهادی که گرد هفت کشور زمین
بدان شهر گرد آمدندی به کین
نبودی بدان شهرشان دسترس
که اندیشه از آسمان بود و بس
فراوان نهاد اندر او خوار بار
همان آلت و جوشن کارزار
چنین گفت با مردم آن زمین
که گر دیو چهره بجوشد ز کین
شما با زن و بچّه و خواسته
شوید اندر این شهر آراسته
نباید که چون گردم آگه ز کار
ز مردم برآورده باشد دمار
ز هر سو بدان شهر بنهاد روی
هرآن کس که با او بود رنگ و بوی
فزونی کسی را که برواز گشت
در آن شهر بنهاد و خود بازگشت
همان باره ی شهرهای دگر
به گردون گردان برآورده سر
چو ناکور و چون نیرو و قیروان
به گردش در آورد روان
بدان نیکوی کآن دلاور نمود
که خوبی به خوبی همی برفزود
همه مردمانش گرفتند دوست
ز شادی برون رفت مردم ز پوست
چو از بد همی بودشان دستگیر
هواخواه او گشت برنا و پیر
از آن دیو چهران با دار و برد
از آن پس کس آهنگ ایشان نکرد
بخش ۲۷۹ - یافتن زرّ رُسته: بدان مرز یک هفته آمد فرازبخش ۲۸۱ - یافتن دو کان زر: دو کانِ گزیده به چنگ آمدش
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وزان پس به دستور داننده گفت
که کاری ست مانده مرا در نهفت
هوش مصنوعی: سپس به فرمان دانا گفت که کاری باقی مانده است که پنهان است برايم.
یکی جایگه کرد خواهم ز سنگ
گر آیند دیگر سیاهان به جنگ
هوش مصنوعی: من جایی میسازم از سنگ، اگر دیگر سیاهان به جنگ بیایند.
بجوشند وز کینه جنگ آورند
در آن جا مردم درنگ آورند
هوش مصنوعی: مردم در آنجا به خاطر کینه و دشمنی میجوشند و جنگ برپا میکنند، اما در این میان، دیگران درنگ و تامل میکنند.
زن و بچّه و هرچه دارند و چیز
در آن شهر ایمن بدارند نیز
هوش مصنوعی: در آن شهر، زن و بچه و هر چیز دیگری که دارند را در امنیت نگه دارند.
درافگند در مرز جویندگان
به جستن گرفتند جویندگان
هوش مصنوعی: جستوجوگران، به دنبال آنچه میخواهند، در مرز عبور و مرور میافکنند و تلاش میکنند تا آن را بیابند.
به اطرابُلُس، جایگه یافتند
بدین اگهی تیز بشتافتند
هوش مصنوعی: در آتشکده آذربایجان، مکانی یافتند که به سرعت به آنجا رفتند.
بنزدیک دریا پی افگند شهر
همه سنگ خارا از ارزیز بهر
هوش مصنوعی: در نزدیکی دریا، شهری بنا کردند که همه ساختمانهایش از سنگ خارا و محکم ساخته شدهاند.
بدان سان درآورد گردش حصار
که گشت از بلندی یکی کوهسار
هوش مصنوعی: به خوبی متوجه شو که چطور حرکت دیوار (حصار) باعث شده تا ارتفاعش به اندازه یک کوه بلند شود.
دری آهنین استوارش نهاد
که هرگز به نیرنگ نتوان گشاد
هوش مصنوعی: دروازهای از آهن محکم و استوار بنا کرده است که هیچگاه نمیتوان آن را با نیرنگ باز کرد.
نهادی که گرد هفت کشور زمین
بدان شهر گرد آمدندی به کین
هوش مصنوعی: شهر نهادیدهای که نماینده هفت کشور در آن جمع شدند تا به انتقام بیایند.
نبودی بدان شهرشان دسترس
که اندیشه از آسمان بود و بس
هوش مصنوعی: در آن شهر دسترسی به آنها نبود، زیرا همه چیز فقط در فکر و آرمانهای آسمانیشان خلاصه شده بود.
فراوان نهاد اندر او خوار بار
همان آلت و جوشن کارزار
هوش مصنوعی: در او بسیار چیزهای بیارزش و کممقدار وجود دارد، همانند ابزارها و زرههایی که در جنگ به کار میآیند.
چنین گفت با مردم آن زمین
که گر دیو چهره بجوشد ز کین
هوش مصنوعی: او به مردم آنجا گفت که اگر دیوی با چهره زشت از کینه و خشم برآید،
شما با زن و بچّه و خواسته
شوید اندر این شهر آراسته
هوش مصنوعی: شما با خانواده و خواستههایتان در این شهر باید به خوبی زندگی کنید و خوشبخت باشید.
نباید که چون گردم آگه ز کار
ز مردم برآورده باشد دمار
هوش مصنوعی: نباید وقتی از وضعیت مردم آگاه شوم، حالتی خراب و ناگوار پیدا کنم.
ز هر سو بدان شهر بنهاد روی
هرآن کس که با او بود رنگ و بوی
هوش مصنوعی: از هر طرف به آن شهر نگاه کرد و رنگ و بوی هر کسی که همراه او بود را مشاهده کرد.
فزونی کسی را که برواز گشت
در آن شهر بنهاد و خود بازگشت
هوش مصنوعی: کسی که در آن شهر زندگی جدیدی را آغاز کرد و سپس به جای بازگشت به آنجا، تصمیم گرفت دوباره به محل قبلی خود برگردد، به نوعی برتری یا فزونی پیدا کرده است.
همان باره ی شهرهای دگر
به گردون گردان برآورده سر
هوش مصنوعی: همانند دیگر شهرها، سرزمینها و سرهای آنها به بلندای آسمان بلند شده است.
چو ناکور و چون نیرو و قیروان
به گردش در آورد روان
هوش مصنوعی: مانند یک وزش باد که بیوقفه در حرکت است، روح انسان نیز به سمت جلو میرود و همواره در حال تغییر و تحول است.
بدان نیکوی کآن دلاور نمود
که خوبی به خوبی همی برفزود
هوش مصنوعی: بدان نیکو، آن دلاور نشان داد که خوبی، خوبی را بیشتر میکند و بر آن میافزاید.
همه مردمانش گرفتند دوست
ز شادی برون رفت مردم ز پوست
هوش مصنوعی: تمام مردم او را دوست داشتند و از خوشحالی، او را در آغوش گرفتند و بیرون رفتند.
چو از بد همی بودشان دستگیر
هواخواه او گشت برنا و پیر
هوش مصنوعی: وقتی که در مقابل بدی قرار گرفتند، هواداران او، چه جوان و چه پیر، به کمکشان آمدند.
از آن دیو چهران با دار و برد
از آن پس کس آهنگ ایشان نکرد
هوش مصنوعی: پس از آنکه آن دیو صورت، دست به کار شد و عدهای را از میان برد، دیگر هیچکس جرات نکرد به سراغ آنها برود.