گنجور

بخش ۲۸ - جنگ ماهنگ و مهراج، و آگاهی مهراج از کار جمشیدیان

در آن بیشه، آن مردمان روز و شب
گریزان، خلیده‌دل و خشک‌لب
ببودند یک چند، تا شاه چین
سوی رزم مهراج شد پر ز کین
به مهراجیان اندر آمد شکست
از آن نامداران سواری نرست
پسرش اندر آن رزمگه کشته شد
سر تخت مهراج برگشته شد
از آن درد، یک چند بیمار گشت
به چشم همه سرکشان خوار گشت
سگالش همی کرد تا چون کند
که خنجر ز ماهنگ پر خون کند
ز کارآگهانش کسی بازگفت
که دخترش جمشید را بود جفت
دو فرزند دارد از او همچو ماه
نهان گشته هر سه در ایوان شاه
نه بینند هر سه به روز آفتاب
نه از بیم ضحاک یابند خواب
چو مهراج بشنید برجست زود
به گوینده بر مهربانی فزود
بدادش بسی جامه و سیم و زر
چه اسب و ستام و کلاه و کمر
بدو گفت کاکنون رسیدم به کام
خورش خواست و رامشگر و رود و جام
به ضحّاک جادو یکی نامه کرد
فروغ دروغ از سر خامه کرد
اگر چه نکوهیده باشد دروغ
رهاننده باشد چو گیرد فزوغ
دروغ از بنه هیچ نتوان شنود
خنک هر که کم گفت اگر کم شنود

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در آن بیشه، آن مردمان روز و شب
گریزان، خلیده‌دل و خشک‌لب
هوش مصنوعی: در آن جنگل، آن انسان‌ها که همیشه از ترس فرار می‌کنند و دل‌هایشان کسل و لب‌هایشان خشک است.
ببودند یک چند، تا شاه چین
سوی رزم مهراج شد پر ز کین
هوش مصنوعی: مدت زیادی گذشت تا اینکه شاه چین به سوی جنگ با مهراج رفت، و دلش از کینه پر شده بود.
به مهراجیان اندر آمد شکست
از آن نامداران سواری نرست
هوش مصنوعی: در میان مهراجیان، شکست به وجود آمد و هیچ سوار نامداری نتوانست از آن وضعیت فرار کند.
پسرش اندر آن رزمگه کشته شد
سر تخت مهراج برگشته شد
هوش مصنوعی: پسرش در میدان جنگ کشته شد و حالا بر سر تخت پادشاهی بازگشته‌است.
از آن درد، یک چند بیمار گشت
به چشم همه سرکشان خوار گشت
هوش مصنوعی: به خاطر آن درد، مدتی کسانی در چشم دیگران ضعیف و ناتوان شدند و احترامشان کمتر شد.
سگالش همی کرد تا چون کند
که خنجر ز ماهنگ پر خون کند
هوش مصنوعی: او به شدت تلاش می‌کرد تا بداند چگونه می‌تواند با ازخودگذشتگی، اثر خون تازه بر تیغه خنجر را به وجود بیاورد.
ز کارآگهانش کسی بازگفت
که دخترش جمشید را بود جفت
هوش مصنوعی: کسی از خردمندان گفت که دختر او همسر جمشید است.
دو فرزند دارد از او همچو ماه
نهان گشته هر سه در ایوان شاه
هوش مصنوعی: او دارای دو فرزندی است که مانند ماه درخشان هستند، اما هر سه در سکوت و پنهانی در کاخ شاه زندگی می‌کنند.
نه بینند هر سه به روز آفتاب
نه از بیم ضحاک یابند خواب
هوش مصنوعی: نه همه به یکسان می‌توانند روز روشن را ببینند و نه به خاطر ترس از ضحاک، خواب را فراموش می‌کنند.
چو مهراج بشنید برجست زود
به گوینده بر مهربانی فزود
هوش مصنوعی: به محض این که مهراج سخنان برجسته را شنید، بر محبت و لطف خود به گوینده اضافه کرد.
بدادش بسی جامه و سیم و زر
چه اسب و ستام و کلاه و کمر
هوش مصنوعی: او به او هدایای زیادی از جمله لباس، نقره و طلا، همچنین اسب، زین، کلاه و کمربند داد.
بدو گفت کاکنون رسیدم به کام
خورش خواست و رامشگر و رود و جام
هوش مصنوعی: او به آن شخص گفت: حالا که به خواسته‌ام رسیدم، خورشید، نوازنده و رود و جام را خواست.
به ضحّاک جادو یکی نامه کرد
فروغ دروغ از سر خامه کرد
هوش مصنوعی: کسی نامه‌ای به ضحّاک نوشت و در آن پیام‌های فریبنده و دروغین را بر کاغذ آورد.
اگر چه نکوهیده باشد دروغ
رهاننده باشد چو گیرد فزوغ
هوش مصنوعی: هرچند که دروغ ناپسند است، اما گاهی می‌تواند نجات‌بخش باشد وقتی که در شرایط سختی به کار گرفته می‌شود.
دروغ از بنه هیچ نتوان شنود
خنک هر که کم گفت اگر کم شنود
هوش مصنوعی: به راحتی نمی‌توان از راه دروغ پیام واقعی را دریافت کرد. خوشا به حال کسی که کم می‌گوید و اگر هم چیزی بشنود، کم می‌شود.