بخش ۲۷۱ - نامه ی کوش پیل دندان به نزدیک فریدون
یکی نامه فرمود نزدیک شاه
که بنده چو آمد بدین جایگاه
مر این مردمان را که از باختر
گریزنده بودند و آسیمه سر
یکایک به جُستن چو بشتافتم
در این کشور اندلس یافتم
قراطوس شاهی و خودکامه ای
نبشتم به نزدیک او نامه ای
مگر مردمان را دهد باز جای
نپذرفت پند و نیامدش رای
به پاسخ برآن بر چو آشفته بود
که در نامه چندان سخن گفته بود
کز این پیشتر بنده نزدیک شاه
فرستاد و برخواند در پیشگاه
گذشتم به دریا و کردم درنگ
چنین تا خران اندر آمد به تنگ
بدان تا بیندیشد آن تیره رای
دهد زیردستان ما باز جای
سپاهی بهم کرد و آمد برم
که ده یک نبودند از آن لشکرم
به فرّ تو چون بر دمید آفتاب
ربودمش چون استخوان را عقاب
درفشش به دو نیم کردم به تیغ
سپاهش گرفتند راه گریغ
بدان استواری یکی شهر داشت
که بُرجش ز گردون همی برفراشت
برآورده دیوارش از سنگ خار
بجای گِل ارزیز برده بکار
به نیروی شاه جهان بستدم
همه کاخ و ایوان بهم بر زدم
ز گنج آنچه در خورد گنجور شاه
گزیدم، فرستادم اینک به راه
دگر بهر دادم بدین زیردست
که در کشورش داشتندی نشست
بدین کاردانان سپردیمشان
بدان شهرها باز بردیمشان
من ایدر همی کرد خواهم درنگ
چو از باختر بر دمد بوی و رنگ
شود یکسر آباد چون بود پیش
به آبشخور آید همی گرگ و میش
برآن روی لشکر کشم چندگاه
ز کار من آگاهی آید به شاه
نوشت و به عنوانش برزد نگین
فرستاد بر دست مردی گزین
مر او را سپردند و شد کاروان
به دَه کاروان بر یکی ساروان
ز برگستوانور سپه سه هزار
برفتند با او سوی شهریار
ببخشید دیگر همه بر سپاه
چه اسب و چه برگستوان و سپاه
بخش ۲۷۰ - باز گردانیدن مردم باختر از اندلس: فرستاد از آن پس منادیگرانبخش ۲۷۲ - گشادن کوه طارق: به دریا گذر کرد بار دگر
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی نامه فرمود نزدیک شاه
که بنده چو آمد بدین جایگاه
هوش مصنوعی: کسی نامهای نزد پادشاه فرستاد و در آن نوشت که وقتی من به این مقام رسیدم، بندگی خود را به نمایش بگذارم.
مر این مردمان را که از باختر
گریزنده بودند و آسیمه سر
هوش مصنوعی: این مردمی که از سمت باختر فرار میکنند و نگران و آشفته به نظر میرسند را ببینید.
یکایک به جُستن چو بشتافتم
در این کشور اندلس یافتم
هوش مصنوعی: هر یک را که به دنبال آن رفتم، در این سرزمین اندلس یافتم.
قراطوس شاهی و خودکامه ای
نبشتم به نزدیک او نامه ای
هوش مصنوعی: من نامهای به قراطوس، که سلطانی ستمگر و خودرای است، نزد او فرستادم.
مگر مردمان را دهد باز جای
نپذرفت پند و نیامدش رای
هوش مصنوعی: آیا انسانها به جای درست و شایستهای بازنگردند، وقتی که نصیحت و راهنمایی را نپذیرفتند و به فکر درست نرسیدند؟
به پاسخ برآن بر چو آشفته بود
که در نامه چندان سخن گفته بود
هوش مصنوعی: او به این خاطر نگران و آشفته بود که در نامهاش خیلی چیزها گفته بود.
کز این پیشتر بنده نزدیک شاه
فرستاد و برخواند در پیشگاه
هوش مصنوعی: این شخص قبلاً بندهای را به نزد شاه فرستاده و در حضور او چیزی را خوانده است.
گذشتم به دریا و کردم درنگ
چنین تا خران اندر آمد به تنگ
هوش مصنوعی: به دریا رفتم و کمی توقف کردم تا دیدم که خرها به زحمت افتادهاند.
بدان تا بیندیشد آن تیره رای
دهد زیردستان ما باز جای
هوش مصنوعی: بدان که اگر کسی اندیشه کند، آن فرد نادان به زیردستان ما فرصت خواهد داد که دوباره به جایگاه خود برگردند.
سپاهی بهم کرد و آمد برم
که ده یک نبودند از آن لشکرم
هوش مصنوعی: جمعیتی به سمت من آمدند که از سپاهیانم تنها یک دهم آنجا بودند.
به فرّ تو چون بر دمید آفتاب
ربودمش چون استخوان را عقاب
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید به زیور وجود تو درخشان شد، آن را ربودم مثل اینکه عقابی استخوانی را میگیرد.
درفشش به دو نیم کردم به تیغ
سپاهش گرفتند راه گریغ
هوش مصنوعی: با شمشیر سپاه، درفش را به دو نیم کردم و آنها مانع فرارم شدند.
بدان استواری یکی شهر داشت
که بُرجش ز گردون همی برفراشت
هوش مصنوعی: به یک شهر آشنا شو که برج آن به آسمان بلند است و استحکام و استواری زیادی دارد.
برآورده دیوارش از سنگ خار
بجای گِل ارزیز برده بکار
هوش مصنوعی: دیوار او از سنگ سخت ساخته شده و به جای گل از ارزیز استفاده شده است، که نشاندهنده استحکام و دقت در ساخت آن است.
به نیروی شاه جهان بستدم
همه کاخ و ایوان بهم بر زدم
هوش مصنوعی: با قدرت و توانایی شاه جهان، من تمامی کاخها و بناها را به هم ریختم.
ز گنج آنچه در خورد گنجور شاه
گزیدم، فرستادم اینک به راه
هوش مصنوعی: از گنجی که مناسب و شایستهی شاه بود، آنچه را که برگزیدم، اکنون به راه فرستادهام.
دگر بهر دادم بدین زیردست
که در کشورش داشتندی نشست
هوش مصنوعی: من دیگر برای کسی که در سرزمینش مقام و نشانی دارد، عطایم را فراموش کردهام.
بدین کاردانان سپردیمشان
بدان شهرها باز بردیمشان
هوش مصنوعی: ما این افراد ماهر را به آن شهرها سپردیم و دوباره آنها را به محل خود بازگرداندیم.
من ایدر همی کرد خواهم درنگ
چو از باختر بر دمد بوی و رنگ
هوش مصنوعی: من میخواهم درنگ کنم و آرامش بگیرم، چون وقتی از سمت باختر بوی خوش و رنگها به مشام میرسد، حس خوبی به من دست خواهد داد.
شود یکسر آباد چون بود پیش
به آبشخور آید همی گرگ و میش
هوش مصنوعی: اگر سرزمین به یکباره شکوفا و آباد شود، مانند گذشته، گرگ و میش نیز به آبشخور خواهند آمد.
برآن روی لشکر کشم چندگاه
ز کار من آگاهی آید به شاه
هوش مصنوعی: من چند روزی بر روی نبرد میپاچم تا ببینم که آیا خبرهایی از کار من به فرمانروای بزرگ میرسد یا نه.
نوشت و به عنوانش برزد نگین
فرستاد بر دست مردی گزین
هوش مصنوعی: او نامهای نوشت و آن را با نگینی زیبا روی انگشت مردی انتخابشده فرستاد.
مر او را سپردند و شد کاروان
به دَه کاروان بر یکی ساروان
هوش مصنوعی: او را به جمعی سپردند و کاروانی تشکیل شد که به دَه کاروان به یک راهبری میرفت.
ز برگستوانور سپه سه هزار
برفتند با او سوی شهریار
هوش مصنوعی: از درختان سبز و روشن، سه هزار نفر از سپاه با او به سمت پادشاهی رفتند.
ببخشید دیگر همه بر سپاه
چه اسب و چه برگستوان و سپاه
هوش مصنوعی: ببخشید که دیگر درباره سپاه، چه اسب و چه ساز و برگ آن صحبت نمیکنم.