بخش ۲۵۳ - رای زدن فریدون با فرزانگان در کار سیاهان
فریدون فرزانه هر چندگاه
چو در کار آن مرز کردی نگاه
ز راه خدایی ندیدی روا
که باشد چنان بوم و بر بینوا
گنهکار پنداشتی خویشتن
که باشد پراگنده آن مرد و زن
چو آباد کردی به گنج و سپاه
دگر باره ویران شدی از سیاه
بدین سان همی بود تا سالیان
ز نوبی چو بسیار گشت آن زیان
فریدون در آن کار درماند و گفت
ز فرزانه این کار نتوان نهفت
جهاندیدگان را همه پیش خواند
ز کار سیاهان فراوان براند
که در کار این دیو چهره سپاه
بماندم، ندانم همی هیچ راه
شما هر کسی راه خویش آورید
ز دانش یکی بهره پیش آورید
بزرگان نهادند سر بر زمین
که ای نامور شاه با داد و دین
تو از ما و فرزانه داناتری
به کردارها بر تواناتری
تو شاهی و ما پیش تختت رهی
کمر بسته تا خود چه فرمان دهی
فریدون چنین گفت با مهتران
که گر من فرستم سپاهی گران
بدان کشور اندر نمانده ست ورز
که آباد جایی نمانده ست ورز
سپه چون فراوان نیابد خورش
ز پیگار و کوشش بتابد سرش
چو کمتر فرستم سپه را ز جای
همی با سیاهان ندارند پای
چه چاره سگالیم تا این گزند
شود دور از این مردم مستمند
سرافراز مردی و پهلونژاد
چنین گفت کای شاه با دین و داد
اگر چاره خواهی که آید درست
ستمکاره مردی ببایدت جُست
به زهره دلیر و به تن زورمند
نهادش درست و نژادش بلند
یکی سهمگن مرد پرخاشخر
به چهره ز هر دیو چهری بتر
سپاهش ده و ساز و خفتان جنگ
همان گرز و شمشیر زهر آبرنگ
به شاهی مرا او را دِه آن بوم و بر
که از بهر شاهی ببندد کمر
شب و روز تدبیر شاهان کند
همی رزم و رای سیاهان کند
ز دشمن بپردازد آن مرز و بوم
برآرد دمار از سیاهان شوم
نهد تخت و بنشیند او با سپاه
همی دارد آن پادشاهی نگاه
نه چون مهتری باشد آن سرسری
که برگردد از رزم و از داوری
بخش ۲۵۲ - جنگهای ایرانیان با سیاهان بجه و نوبی در کشور باختر: چنین تا نفیر آمد از باختربخش ۲۵۴ - آزاد ساختن کوش برای جنگ با سیاهان: زمانی فروماند از اندیشه شاه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فریدون فرزانه هر چندگاه
چو در کار آن مرز کردی نگاه
هوش مصنوعی: فریدون فرزانه هر از چندی به وضعیت مرز توجهی میکرد.
ز راه خدایی ندیدی روا
که باشد چنان بوم و بر بینوا
هوش مصنوعی: از مسیر خدایی، غیر از آنچه شایسته است، نمیتوانی ببینی که چگونه سرزمین و دیار این مردم بیچاره است.
گنهکار پنداشتی خویشتن
که باشد پراگنده آن مرد و زن
هوش مصنوعی: تو خود را گنهکار تصور کردی، در حالی که مردان و زنان نیکوکار در اطرافت پراکندهاند.
چو آباد کردی به گنج و سپاه
دگر باره ویران شدی از سیاه
هوش مصنوعی: وقتی که تلاش کردی و ثروت و نیرو جمع کردی، دوباره به دست تقدیر و فراز و نشیب روزگار، همه چیزت ویران شد و نابود گردید.
بدین سان همی بود تا سالیان
ز نوبی چو بسیار گشت آن زیان
هوش مصنوعی: به این ترتیب، تا سالها به همین منوال ادامه داشت، تا اینکه آسیب و ضرر زیادی به بار آمد.
فریدون در آن کار درماند و گفت
ز فرزانه این کار نتوان نهفت
هوش مصنوعی: فریدون در آن موقعیت به بنبست رسید و گفت که نمیتوان این کار را از چشمان دانا پنهان کرد.
جهاندیدگان را همه پیش خواند
ز کار سیاهان فراوان براند
هوش مصنوعی: همه افرادی که دنیا دیده و تجربههای زیادی دارند، بهسراغ کارهای زشت و ناپسند نمیروند و از آنها دوری میکنند.
که در کار این دیو چهره سپاه
بماندم، ندانم همی هیچ راه
هوش مصنوعی: در کار این موجود زشت و مظهر نیروهای منفی، ماندهام و نمیدانم که باید چه راهی را پیش بگیرم.
شما هر کسی راه خویش آورید
ز دانش یکی بهره پیش آورید
هوش مصنوعی: هر کسی باید راه و مسیر خود را پیدا کند و برای این کار از دانش و آگاهی خود استفاده کند.
بزرگان نهادند سر بر زمین
که ای نامور شاه با داد و دین
هوش مصنوعی: بزرگان به نشان احترام سر به زمین گذاشتند و گفتند: ای پادشاه بزرگ و با انصاف و دیندار.
تو از ما و فرزانه داناتری
به کردارها بر تواناتری
هوش مصنوعی: تو از ما و از خردمندان آگاهتر هستی و در اعمال و رفتار، توانایی بیشتری داری.
تو شاهی و ما پیش تختت رهی
کمر بسته تا خود چه فرمان دهی
هوش مصنوعی: تو پادشاهی و ما در برابرت آمادهایم، تا ببینیم چه دستوری میدهی.
فریدون چنین گفت با مهتران
که گر من فرستم سپاهی گران
هوش مصنوعی: فریدون به بزرگان گفت که اگر من سربازان زیادی بفرستم...
بدان کشور اندر نمانده ست ورز
که آباد جایی نمانده ست ورز
هوش مصنوعی: در آن کشور هیچ کس باقی نمانده است، چون هیچ مکان آباد و خرم دیگری وجود ندارد.
سپه چون فراوان نیابد خورش
ز پیگار و کوشش بتابد سرش
هوش مصنوعی: وقتی جنگاوران در میدان نبرد به اندازه کافی غذا پیدا نکنند و تلاش نکنند، سرشان به درد میآید و عذاب میکشد.
چو کمتر فرستم سپه را ز جای
همی با سیاهان ندارند پای
هوش مصنوعی: هرگاه که سپاه را کمتر از جای خود برانم، سیاهان دیگر هیچ ثبات و پايداری ندارند.
چه چاره سگالیم تا این گزند
شود دور از این مردم مستمند
هوش مصنوعی: چه راه حلی پیدا کنیم تا این آسیب و خطر از این مردم بیپناه دور شود؟
سرافراز مردی و پهلونژاد
چنین گفت کای شاه با دین و داد
هوش مصنوعی: مردی سرشار از افتخار و دارای نژادی بزرگ چنین گفت: ای پادشاهی که به دین و عدالت مشهور هستی.
اگر چاره خواهی که آید درست
ستمکاره مردی ببایدت جُست
هوش مصنوعی: اگر به دنبال راه حلی هستی که مشکلسازان را به درستی بشناسی، باید مردانی شایسته و با تجربه را پیدا کنی.
به زهره دلیر و به تن زورمند
نهادش درست و نژادش بلند
هوش مصنوعی: او دلیر و شجاع است و به تنش نیروی فراوانی بخشیدهاند، همچنین نژاد او درخشان و بزرگوار است.
یکی سهمگن مرد پرخاشخر
به چهره ز هر دیو چهری بتر
هوش مصنوعی: مردی پرخاشگر و خشمگین به گونهای است که از چهرهی هر دیوی، چهرهای زشتتر دارد.
سپاهش ده و ساز و خفتان جنگ
همان گرز و شمشیر زهر آبرنگ
هوش مصنوعی: ساز و تجهیزات جنگی را آماده کن و آمادهی نبرد شو، همانند استفاده از گرز و شمشیر برای مبارزه.
به شاهی مرا او را دِه آن بوم و بر
که از بهر شاهی ببندد کمر
هوش مصنوعی: به من اجازه بده که آن سرزمین و دیاری را به او بدهی که به خاطر مقام سلطنت، کمر خود را محکم ببندد و تلاش کند.
شب و روز تدبیر شاهان کند
همی رزم و رای سیاهان کند
هوش مصنوعی: روز و شب، شاهان در فکر و تدبیر هستند و بر روی جنگ و نقشهکشی سیاهان تمرکز میکنند.
ز دشمن بپردازد آن مرز و بوم
برآرد دمار از سیاهان شوم
هوش مصنوعی: از سرزمین خود در برابر دشمن دفاع میکند و برای بدکاران عذاب و رنج به ارمغان میآورد.
نهد تخت و بنشیند او با سپاه
همی دارد آن پادشاهی نگاه
هوش مصنوعی: او تخت سلطنت را به زمین میگذارد و با سپاه خود به سمت هدفش میرود، زیرا او نگاهی سلطنتی دارد.
نه چون مهتری باشد آن سرسری
که برگردد از رزم و از داوری
هوش مصنوعی: کسی که با بیاعتنایی از میدان جنگ و قضاوت فرار کند، هرگز نمیتواند به مقام رهبری و بزرگی برسد.