بخش ۲۵۲ - جنگهای ایرانیان با سیاهان بجه و نوبی در کشور باختر
چنین تا نفیر آمد از باختر
که ویران شد آن بوم و بر سر بسر
سیاهان به تاراج دادند پاک
برآمد به خورشید از آن مرز خاک
کسی کاو ز تیغ سیاهان بجست
برفتند، وز هم بدادند دست
سیاهان که از بجّه و نوبه بود
برآورد از آن مرز یکباره دود
یکایک بنزدیک مصر آمدند
همه شهرها را بهم بر زدند
سپاهی فرستاد و باز آمدند
به تن خسته و دل گداز آمدند
سپاهی دگر خسرو دادگر
فرستاد و رنجش نیامد به بر
به تیغ سیاهان همه کشته شد
دل خسته از رزم برگشته شد
فزون کرد لشکر جهاندار شاه
درنگی نبودند با او سپاه
شکسته دگرباره گشتند باز
دریده درفش و پراگنده ساز
از آن کار درماند پیروزه شاه
ز هر سو بفرمود خواندن سپاه
از ایران، وز روم، وز ترک و چین
سپاهی گزین کرد شاه زمین
نریمانِ گرشاسب و قارن بهم
سپه برکشیدند هنگام نم
چو پیش سیاهان کشیدند صف
چو پیلان به لبها برآورده کف
همی کُشته آمد ز هر دو گروه
شده دشت، هامون و هامون چو کوه
چو پیوسته شد جنگشان چار ماه
ستوه آمد از گرز ایشان سیاه
سوی بجّه و نوبه گشتند باز
دل از داغ دو پهلوان درگداز
سپاه نریمان و قارن بهم
کشیده ز رنج سیاهان ستم
به درگاه از آن پس رسیدند باز
بگفتند با خسرو سرفراز
ز رنجی کز آن لشکر زشتروی
کشیدند گردان پرخاشجوی
دلیری و آرامشان روز جنگ
بدان زخم شمشیر کردن درنگ
چه مایه به تن رنج برداشتیم
کزآن مرزشان روی برگاشتیم
فریدون برایشان بخواند آفرین
وز آن شادمان گشت شاه زمین
زمین بجه هر که او داندش
جهاندیده مازندران خواندش
چو خواهی که رزم سیاهان تمام
بدانی، تو را ره نمایم به نام
ز مسعودی این داستان بازجوی
که او رنج دیده ست از این گفت و گوی
بدان هر که این کارنامه نهاد
ز شاهان ایران سخن کرد یاد
فریدون فرستاد از آن پس سری
بدو داد از ایرانیان لشکری
بدان تا نگهدارد آن مرز و بوم
ز بیداد و تیغ سیاهان شوم
چو شد کشور آباد از آن نیکرای
همه مردمِ رفته آمد به جای
دگر باره نوبی چو مور و ملخ
بیامد گرفت آن همه کوه و شخ
سپاه فریدون از آن سان گریخت
که از بیم در راه ترکش بریخت
سیاهان به تاراج بردند دست
همه مرز یکباره کردند پست
دگر باره شد کشور باختر
بدان سان که نه باغ ماندش نه بر
بخش ۲۵۱ - بازگشت قارن بنزد فریدون: وز آن پس به سه ساله قارن رسیدبخش ۲۵۳ - رای زدن فریدون با فرزانگان در کار سیاهان: فریدون فرزانه هر چندگاه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنین تا نفیر آمد از باختر
که ویران شد آن بوم و بر سر بسر
هوش مصنوعی: زمانی که صدای زنگ خطر از سمت باختر به گوش رسید، سرزمین و دیار آنجا خراب و ویران شد.
سیاهان به تاراج دادند پاک
برآمد به خورشید از آن مرز خاک
هوش مصنوعی: مردم تیرهرو اعلام کردهاند که در حال غارت هستند، اما نور خالص و پاک به آسمان میتابد و از ناحیهی این سرزمین ظهور میکند.
کسی کاو ز تیغ سیاهان بجست
برفتند، وز هم بدادند دست
هوش مصنوعی: کسی که از تیغ سیاهان فرار کرد، به همراه دیگران رفت و دست در دست هم دادند.
سیاهان که از بجّه و نوبه بود
برآورد از آن مرز یکباره دود
هوش مصنوعی: مردم سیاهپوست که از سرزمینهای بجّه و نوبه آمده بودند، ناگهان از آن مرز دودی بلند کردند.
یکایک بنزدیک مصر آمدند
همه شهرها را بهم بر زدند
هوش مصنوعی: همه شهرها به سمت مصر آمدند و به همدیگر برخورد کردند.
سپاهی فرستاد و باز آمدند
به تن خسته و دل گداز آمدند
هوش مصنوعی: او سپاهیان را فرستاد و آنان با حال خسته و دلbroken بازگشتند.
سپاهی دگر خسرو دادگر
فرستاد و رنجش نیامد به بر
هوش مصنوعی: حاکم عادل دیگری را به میان فرستاد تا مشکلات و رنجها را حل کند.
به تیغ سیاهان همه کشته شد
دل خسته از رزم برگشته شد
هوش مصنوعی: دل خستهای که از جنگ و نبرد به خانه برگشته بود، به دست ستمگران سیاهدل نابود شد.
فزون کرد لشکر جهاندار شاه
درنگی نبودند با او سپاه
هوش مصنوعی: لشکر پادشاه جهان بیشتر شد و دیگر نیازی نبود که او منتظر بماند تا سپاهش به تعداد کافی برسد.
شکسته دگرباره گشتند باز
دریده درفش و پراگنده ساز
هوش مصنوعی: دوباره شکستند و پرچم را پاره کردند و به هر سمت پراکنده شدند.
از آن کار درماند پیروزه شاه
ز هر سو بفرمود خواندن سپاه
هوش مصنوعی: شاه پیروز که از کارش ناامید شده بود، از همه جهات دستور داد تا سپاه را برای خواندن و آمادهسازی گرد هم بیاورند.
از ایران، وز روم، وز ترک و چین
سپاهی گزین کرد شاه زمین
هوش مصنوعی: شاه زمین از ایران، روم، ترکیه و چین سپاهی را انتخاب کرد.
نریمانِ گرشاسب و قارن بهم
سپه برکشیدند هنگام نم
هوش مصنوعی: نریمان و قارن، دو شخصیت برجسته و جنگجو، در زمان نبرد به میدان آمدند و سپاهیان خود را سازماندهی کردند.
چو پیش سیاهان کشیدند صف
چو پیلان به لبها برآورده کف
هوش مصنوعی: وقتی سیاهان صف بندند، مانند فیلها که با پاهای بزرگ خود به زمین میکوبند، به شدت و با قدرت جلو میآیند.
همی کُشته آمد ز هر دو گروه
شده دشت، هامون و هامون چو کوه
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از جنگ و درگیریهایی است که بین دو گروه رخ داده و نتیجه آن، ویرانی و کشته شدن افراد بسیاری است. زمینهایی که در پی این جنگها آسیب دیدهاند، حالا مانند دشتهایی گسترده و بیجان به نظر میرسند. به نوعی، این فضا هم به حالتی شبیه کوه تبدیل شده که از نظر غم و اندوه سنگین و غیرقابل نفوذ است.
چو پیوسته شد جنگشان چار ماه
ستوه آمد از گرز ایشان سیاه
هوش مصنوعی: وقتی که جنگ آنها ادامه پیدا کرد و به چهار ماه رسید، از شدت ضربات ومشقتهای آنها به شدت خسته و ناتوان شدند.
سوی بجّه و نوبه گشتند باز
دل از داغ دو پهلوان درگداز
هوش مصنوعی: سوی جوانان و تازهنفسها بازگشتند، در حالی که دلشان از اندوه دو پهلوان سوخته و متاثر بود.
سپاه نریمان و قارن بهم
کشیده ز رنج سیاهان ستم
هوش مصنوعی: نیروی نریمان و قارن در کنار هم آمدهاند تا به نابودی ظلم و ستمی که بر سیاهان رفته، پایان دهند.
به درگاه از آن پس رسیدند باز
بگفتند با خسرو سرفراز
هوش مصنوعی: پس از آن، به درگاه رسیدند و دوباره با شاه سرفراز سخن گفتند.
ز رنجی کز آن لشکر زشتروی
کشیدند گردان پرخاشجوی
هوش مصنوعی: به علت رنجی که از لشکری بدچهره متحمل شدند، گروهی که همیشه در حال جنگ و جدال هستند، به زحمت افتادند.
دلیری و آرامشان روز جنگ
بدان زخم شمشیر کردن درنگ
هوش مصنوعی: شجاعت و آرامش آنها در روز جنگ، نشان از این دارد که حتی در برابر زخمهای شمشیر، لحظهای تردید نکردند.
چه مایه به تن رنج برداشتیم
کزآن مرزشان روی برگاشتیم
هوش مصنوعی: ما چقدر رنج و سختی کشیدیم که توانستیم از آن محدودیتها و مشکلات عبور کنیم و به مراحل بالاتری برسیم.
فریدون برایشان بخواند آفرین
وز آن شادمان گشت شاه زمین
هوش مصنوعی: فریدون برای آنها بخواند و دعای خیر کند و به همین دلیل شاه زمین شاد و خوشحال شد.
زمین بجه هر که او داندش
جهاندیده مازندران خواندش
هوش مصنوعی: زمین به کسی که آن را بشناسد، مازندران نامیده میشود.
چو خواهی که رزم سیاهان تمام
بدانی، تو را ره نمایم به نام
هوش مصنوعی: اگر میخواهی تمام جزئیات جنگ سیاهپوستان را بدانید، من میتوانم تو را راهنمایی کنم.
ز مسعودی این داستان بازجوی
که او رنج دیده ست از این گفت و گوی
هوش مصنوعی: داستان مربوط به مسعودی را بگوش میسپاریم، زیرا او کسی است که از این گفتوگوها رنج زیادی کشیده است.
بدان هر که این کارنامه نهاد
ز شاهان ایران سخن کرد یاد
هوش مصنوعی: بدان که هر کس این گزارش را تنظیم کرده، دارای سخنانی از شاهان ایران است.
فریدون فرستاد از آن پس سری
بدو داد از ایرانیان لشکری
هوش مصنوعی: فریدون پس از آن، سرداری از میان ایرانیان را به سوی او فرستاد تا لشکری را آماده کند.
بدان تا نگهدارد آن مرز و بوم
ز بیداد و تیغ سیاهان شوم
هوش مصنوعی: بدان که برای حفظ و نگهداری کشور و سرزمین از ظلم و ستم و خطرات ناشی از دشمنان، باید تلاش کرد.
چو شد کشور آباد از آن نیکرای
همه مردمِ رفته آمد به جای
هوش مصنوعی: وقتی سرزمین به خاطر ویژگیهای خوبش شکوفا و آباد شد، همه مردم به آن جا آمدند و در آن مکان ساکن شدند.
دگر باره نوبی چو مور و ملخ
بیامد گرفت آن همه کوه و شخ
هوش مصنوعی: بار دیگر زمانی مانند زمان مور و ملخ فرا رسید که آن چندین کوه و شکاف را در بر گرفت.
سپاه فریدون از آن سان گریخت
که از بیم در راه ترکش بریخت
هوش مصنوعی: سپاه فریدون به گونهای فرار کرد که مانند کسانی بود که از ترس، بر سر راه خود، تیرکهایی را رها میکنند.
سیاهان به تاراج بردند دست
همه مرز یکباره کردند پست
هوش مصنوعی: مردم سیاهپوست به طور ناگهانی و به وسیلهٔ حمله، همه چیز را از مرزها دزدیدند و وضعیت را به شدت خراب کردند.
دگر باره شد کشور باختر
بدان سان که نه باغ ماندش نه بر
هوش مصنوعی: کشور باختر دوباره به حال و وضعی رسید که نه باغی از آن باقی مانده و نه میوهای.