بخش ۲۴۵ - پیام قارن به چینیان و زنهار دادن به آنان
دگر روز قارن فرستاده ای
جوانی سخنگوی و آزاده ای
بدیشان فرستاد و شد سوی در
که و مه ز باره برآورد سر
سخنگوی گفت: ای گرانمایگان
دلیران چین و گرانسایگان
شما را که هستید پیر و جوان
درود از زبان جهان پهلوان
همی گوید آن شیر کشور گشای
که شاه جهان را چنان بود رای
که کشور بشوید ز بیداد کوش
بدان گه که برخاست از در خروش
ز چین بود فرزانه پنجاه مرد
به درگاه شاه آمده پُر ز درد
همی ناله آمد ز برنا و پیر
فزون بود یک هفته بر در نفیر
همه کارِ بیداد او خواندند
همی خاک بر درگه افشاندند
همه جامه کرده کبود و سیاه
دژم گشت از آن کار، فرخنده شاه
فریدون نه بر خوی ضحاک بود
که او نام بیداد نتوان شنود
فرستاد ما را از ایران زمین
که بیداد او باز دارم ز چین
مرا رزم با این ستمکاره بود
که بیدادگر بود و خونخواره بود
به بیدادگر بند شاید همی
از این پس چرا رزم باید همی
مرا با شما هیچ کس جنگ نیست
هم این جا مرا بودن آهنگ نیست
چو بیدادی کوش برداشتم
یکی آرزوی دگر داشتم
که ریشی که او کرد، مرهم کنم
دل مردم شهر بی غم کنم
کنون مردم لشکری سربسر
مرا چون برادر شدند و پدر
چو خواهند کایدر بداریمشان
سر از چرخ برتر برآریمشان
وزایشان کسی گر شود نزد شاه
منم پیش شاهش نماینده راه
کنم پایمردیش در پیش تخت
همی تا نماید بدو روی بخت
وگر شهری و مرد دهقان نژاد
ز بیدادگر تا نیارند یاد
به زنهار یزدان و شاه منند
اگر دشمن ار نیکخواه منند
یکایک شوید از پی کار خویش
همه بر سر کشت و بازار خویش
که ما بر همه پاسبانی کنیم
به داد و دهش مهربانی کنیم
فزونی دهیم از دگر شهرها
بسازیم تریاک آن زهرها
بخش ۲۴۴ - آمادگی چینیان برای ادامه ی جنگ: چو بی شاه شد سوی شهر آن سپاهبخش ۲۴۶ - خوار کردن فرستاده ی قارن توسط سپاهیان چینی: چو گفتار آن مرد شیرین سخُن
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دگر روز قارن فرستاده ای
جوانی سخنگوی و آزاده ای
هوش مصنوعی: روزی دیگر جوانی آزاد و سخنگو به قارن فرستادهای.
بدیشان فرستاد و شد سوی در
که و مه ز باره برآورد سر
هوش مصنوعی: او به سوی آنها رفت و در همین حال، ماه از پشت کوه سر برآورد.
سخنگوی گفت: ای گرانمایگان
دلیران چین و گرانسایگان
هوش مصنوعی: سخنگوی گفت: ای مردان دلیر و باارزش چین و گرانقدر.
شما را که هستید پیر و جوان
درود از زبان جهان پهلوان
هوش مصنوعی: سلام و درود به شما، چه پیر باشید و چه جوان، از طرف همگان و به ویژه از طرف یک قهرمان.
همی گوید آن شیر کشور گشای
که شاه جهان را چنان بود رای
هوش مصنوعی: شیر دلی که کشور را تسخیر میکند میگوید که تصمیم و اندیشه او به اندازهای است که شایسته پادشاهی بر جهان است.
که کشور بشوید ز بیداد کوش
بدان گه که برخاست از در خروش
هوش مصنوعی: زمانی که ظلم و ستم از سر زمین برداشته شود، آن وقت است که کشور به آرامش و شکوفایی میرسد.
ز چین بود فرزانه پنجاه مرد
به درگاه شاه آمده پُر ز درد
هوش مصنوعی: پنجاه مرد خردمند از چین به درگاه پادشاه آمدهاند و همه پر از غم و رنج هستند.
همی ناله آمد ز برنا و پیر
فزون بود یک هفته بر در نفیر
هوش مصنوعی: ناله و فریاد از جوان و پیر به گوش میرسید و این صدا حدود یک هفته بود که از در خانه به وضوح شنیده میشد.
همه کارِ بیداد او خواندند
همی خاک بر درگه افشاندند
هوش مصنوعی: همه به کارهای ظلم و ستم او اشاره کردند و همگی بر سر درگاه او خاک افکندند.
همه جامه کرده کبود و سیاه
دژم گشت از آن کار، فرخنده شاه
هوش مصنوعی: همه لباسها را تیره و سیاه کردند و شاه خوشبخت به خاطر آن کار، ناراحت و بیخبر گردید.
فریدون نه بر خوی ضحاک بود
که او نام بیداد نتوان شنود
هوش مصنوعی: فریدون به شخصیت ضحاک که نماد ظلم و ستم است، شبیه نیست و او را لایق شنیدن نام بیداد نمیداند.
فرستاد ما را از ایران زمین
که بیداد او باز دارم ز چین
هوش مصنوعی: ما را از سرزمین ایران به اینجا فرستادهاند تا ظلم و ستم او را از چین متوقف کنیم.
مرا رزم با این ستمکاره بود
که بیدادگر بود و خونخواره بود
هوش مصنوعی: من در جنگ و مبارزه با کسی بودم که ظالم و خونریز بود.
به بیدادگر بند شاید همی
از این پس چرا رزم باید همی
هوش مصنوعی: شاید از این پس، به خاطر ظلم و ستمی که وجود دارد، دیگر نیازی به جنگیدن نباشد.
مرا با شما هیچ کس جنگ نیست
هم این جا مرا بودن آهنگ نیست
هوش مصنوعی: هیچکس در اینجا با من دشمنی ندارد و حتی انگیزهای برای ماندن در این مکان احساس نمیکنم.
چو بیدادی کوش برداشتم
یکی آرزوی دگر داشتم
هوش مصنوعی: زمانی که با بیعدالتی مواجه شدم، بار دیگری خواستهای جدید در سر داشتم.
که ریشی که او کرد، مرهم کنم
دل مردم شهر بی غم کنم
هوش مصنوعی: من با آن موهای زیبا و دلربا، میخواهم دل مردم شهر را شاد و بیغم کنم.
کنون مردم لشکری سربسر
مرا چون برادر شدند و پدر
هوش مصنوعی: اکنون مردم به عنوان یک لشکر به سوی من آمدهاند و مانند برادر و پدر با من رفتار میکنند.
چو خواهند کایدر بداریمشان
سر از چرخ برتر برآریمشان
هوش مصنوعی: اگر بخواهند که ما آنها را از زمین بالا ببریم، به جای اینکه در مشکلات و سختیها بمانند، باید آنها را از دنیا و چرخشهای آن فراتر ببریم و در جایگاه بالاتری قرار دهیم.
وزایشان کسی گر شود نزد شاه
منم پیش شاهش نماینده راه
هوش مصنوعی: اگر کسی از آنان پیش شاه بیاید، من به عنوان نماینده او به درگاه شاه خواهم رفت و راه را نشان خواهم داد.
کنم پایمردیش در پیش تخت
همی تا نماید بدو روی بخت
هوش مصنوعی: من استقامت و پایداری خود را در برابر تخت قدرت به نمایش میگذارم تا بخت و اقبال را به طرف خودم جلب کنم.
وگر شهری و مرد دهقان نژاد
ز بیدادگر تا نیارند یاد
هوش مصنوعی: اگر شهری باشد و مردی از نسل دهقان، از ستمگر تا یاد نکنند.
به زنهار یزدان و شاه منند
اگر دشمن ار نیکخواه منند
هوش مصنوعی: اگرچه یزدان و شاه برای من حمایتکننده هستند، اما اگر دشمنان هم نیکخواه باشند، باید مراقب بود.
یکایک شوید از پی کار خویش
همه بر سر کشت و بازار خویش
هوش مصنوعی: هر کسی باید به کار و تلاش خود بپردازد و در پی بهبود شرایط و فرصتهای خود باشد.
که ما بر همه پاسبانی کنیم
به داد و دهش مهربانی کنیم
هوش مصنوعی: ما باید از همه محافظت کنیم و با kindness و بخشش به دیگران محبت کنیم.
فزونی دهیم از دگر شهرها
بسازیم تریاک آن زهرها
هوش مصنوعی: بیایید از دیگر شهرها بیشتر بسازیم و با این کار، مصرف تریاک را که زهر است، افزایش دهیم.