بخش ۲۴۴ - آمادگی چینیان برای ادامه ی جنگ
چو بی شاه شد سوی شهر آن سپاه
خروش آمد از کوی و بازارگاه
سپاهی و شهری برآمد بهم
گروهی ز شادی، گروهی ز غم
خروشی برآمد ز ایوان کوش
که زارا، یلا، شاه پولادپوش
بتانش همه پرده برداشتند
غریو از بر چرخ بگذاشتند
ز خوبان همه شهر غلغل گرفت
گل تازه و مشک و سنبل گرفت
سپاهی و شهری شدند انجمن
جوانان و پیران همه رایزن
که ما از پس شاه چین چون کنیم
وگر دیده و دل پُر از خون کنیم
ز ما شهر نتوان ستد هیچ کس
نگهداشت باید شب و روز و بس
که مُردن به شهر از برِ شاه خویش
به از زنده در دستبدخواه خویش
ز بهر زن و بچّه و جان و چیز
بکوشیم چندان که نیروست تیز
برآن بر نهادند مردم دو بهر
که رزم آورند و بدارند شهر
به دروازه ها بخش کردند باز
سپاهی و شهری که بُد رزمساز
به دروازه ها لشکر انبوه شد
ز جوشن سر باره چون کوه شد
سری را سپردند از آن هر دری
درفشی برافراخت هر سروری
همه باره شد سرخ و زرد و بنفش
ز بس گونه گون پرنیانی درفش
بخش ۲۴۳ - جنگ تن به تن قارن و کوش و گرفتار شدن کوش: سپیده چو بر چرخ پرواز کردبخش ۲۴۵ - پیام قارن به چینیان و زنهار دادن به آنان: دگر روز قارن فرستاده ای
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو بی شاه شد سوی شهر آن سپاه
خروش آمد از کوی و بازارگاه
هوش مصنوعی: وقتی که آن لشکر بدون فرمانده به سمت شهر حرکت کردند، در کوچهها و میدانها ندا و سر و صدا بلند شد.
سپاهی و شهری برآمد بهم
گروهی ز شادی، گروهی ز غم
هوش مصنوعی: سپاهیان و شهرنشینان به طور همزمان به هم پیوستند؛ گروهی به خاطر شادی و گروهی به خاطر اندوه.
خروشی برآمد ز ایوان کوش
که زارا، یلا، شاه پولادپوش
هوش مصنوعی: صدایی از ایوان کوش برخاست که زارا، یلا و شاهی با زره فولادی در حال آمدن هستند.
بتانش همه پرده برداشتند
غریو از بر چرخ بگذاشتند
هوش مصنوعی: بتانش همه پردهها را کنار زدند و صداهایی به آسمان فرستادند.
ز خوبان همه شهر غلغل گرفت
گل تازه و مشک و سنبل گرفت
هوش مصنوعی: از زیباییهای شهر سر و صدایی به پا شده است، مانند گلی تازه و عطر مشک و سنبل.
سپاهی و شهری شدند انجمن
جوانان و پیران همه رایزن
هوش مصنوعی: سپاه و مردم شهر گرد هم آمدند و جوانان و پیران با هم در مشورت و گفتگو هستند.
که ما از پس شاه چین چون کنیم
وگر دیده و دل پُر از خون کنیم
هوش مصنوعی: ما چگونه میتوانیم از پس شاه چین برآییم، اگر چشمانمان و دلمان از غم و درد پر شده باشد؟
ز ما شهر نتوان ستد هیچ کس
نگهداشت باید شب و روز و بس
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند از ما چیزی بگیرد، تنها باید شب و روز خود را صرف نگهداری و حفاظت از آن کنیم.
که مُردن به شهر از برِ شاه خویش
به از زنده در دستبدخواه خویش
هوش مصنوعی: مردن در شهری که تحت فرمانروایی پادشاه خودم باشد، بهتر از زندگی در دست کسی است که مرا به بند کشیده است.
ز بهر زن و بچّه و جان و چیز
بکوشیم چندان که نیروست تیز
هوش مصنوعی: برای خانواده، عزیزان و جان خود باید تا جایی که میتوانیم تلاش کنیم و انرژیمان را صرف کنیم.
برآن بر نهادند مردم دو بهر
که رزم آورند و بدارند شهر
هوش مصنوعی: مردم بر آن شدند که دو دسته تشکیل دهند؛ یکی برای جنگیدن و دیگری برای نگهداری از شهر.
به دروازه ها بخش کردند باز
سپاهی و شهری که بُد رزمساز
هوش مصنوعی: سپاهیان و شهری که فرماندهاش جنگجو بود، به دروازهها تقسیم شدند.
به دروازه ها لشکر انبوه شد
ز جوشن سر باره چون کوه شد
هوش مصنوعی: دروازهها مملو از لشکری شدند که مثل کوه، سر به آسمان گذاشته بود و زرههایشان درخشان و درشت بودند.
سری را سپردند از آن هر دری
درفشی برافراخت هر سروری
هوش مصنوعی: سری را به دروازهای سپردند و پرچمی را بر افراشتند که نشانهای از قدرت و فرمانروایی است.
همه باره شد سرخ و زرد و بنفش
ز بس گونه گون پرنیانی درفش
هوش مصنوعی: در هر زمان، رنگهای سرخ، زرد و بنفش به خاطر تنوع و زیباییهای پرنیان، جلوهگری میکنند.