بخش ۲۴۲ - پیشنهاد قارن به کوش برای جنگ تن به تن
یکی روز قارن دژمناک بود
ز باد و ز باران جهان پاک بود
به دروازه شهر شد با سپاه
بفرمود تا بانگ زد مرد شاه
بگفتند مر کوش را این سخن
همان گه فرستاد مرد کهن
که دانست گفتار ایرانیان
بسی دیده آیین و رسم کیان
برِ پهلوان رفت و بردش نماز
همان آفرین کرد بر وی دراز
بدو گفت قارن که ای نیکمرد
یکی سخت سوگند بایدت خورد
که هرچت بگویم، بگویی به کوش
به پیش بزرگان بسیار هوش
فرستاده خود کرد سوگند یاد
که پیغام تو بازگویم به داد
به دارای چین پیش آن انجمن
که باشند فرزانه و رایزن
بدو گفت قارن که او را بگوی
که خیره چه ریزی همه آبروی
مپندار هرگز تو ای شاه چین
که من بازگردم به ایران زمین
مگر ساخته بند بر پای تو
سپرده به نستوه یل جای تو
وگر سالیان کرد باید درنگ
به یزدان اگر بازگردم به ننگ
نشسته چنین و تن آسان بجای
چنان داد که نسپندد از تو خدای
که لشکر بدین سان به کشتن دهیم
من و تو کلاه مهی برنهیم
گر از شهر بیرون خرامی یکی
نه تنها که با ویژگان اندکی
من آیم برون از میان سپاه
بگردیم هر دو به آوردگاه
ببینیم تا گردش آسمان
کرا خواهد آورد بر سر زمان
اگر من به دست تو گردم تباه
سپهبد به کام تو گشت و سپاه
بکن هرچه خواهی که کامت رواست
که پیروز گر بر جهان پادشاست
وگر من شوم بر تو بر کامیاب
سر جنگتان اندر آمد به خواب
کنم با تو کاری که رای آیدم
گر این آرزوها بجای آیدم
بشد مرد و پیغام قارن بگفت
به پیش بزرگان نه اندر نهفت
ز پیغام قارن خجل گشت کوش
ز رویش بشد رنگ، وز مغز هوش
دل از راه اندیشه تنگ آمدش
ز هرگونه انداخت، ننگ آمدش
که با پهلوانی نبرد آورد
سر نام خود زیر گرد آورد
همی گفت اگر پاسخ آرم دگر
چه گوید مرا مرد پرخاشخر
که دارای چین با یکی پهلوان
نیاویخت کرتن نبودش توان
و دیگر که با زور اهریمنی
همی داشت بر خوشتن ایمنی
سدیگر کزآن انجمن شرم داشت
دل کین ایرانیان گرم داشت
فرستاده را گفت رو، بازگرد
بگویش که دادی تو داد نبرد
اگر روز امروز بودی درست
توانستمی با تو پیگار جُست
کنون بامدادان مرا چشم دار
اگر دیر مانم مرا خشم دار
فرستاده با پاسخ آمد به در
بگفت آن سخنها همه دربدر
دل قارن از پاسخ شاه چین
ز شادی بپرّید و کرد آفرین
از آن شادمانی همه شب نخفت
همی بود با مغزش اندیشه جفت
مگر گاه آن است کاین زشت کیش
گرفتار گردد به بیداد خویش
چو بیداد بسیار گردد ز شاه
زمانه مر او را رباید کلاه
نرفت از جهان مرد بیدادگر
مگر تخم بیداد او داد بر
بخش ۲۴۱ - محاصره ی طولانی شهر خمدان: چو دارای چین دید کآمد سپاهبخش ۲۴۳ - جنگ تن به تن قارن و کوش و گرفتار شدن کوش: سپیده چو بر چرخ پرواز کرد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی روز قارن دژمناک بود
ز باد و ز باران جهان پاک بود
هوش مصنوعی: یک روز، قارن (نام شخصی) به شدت غمگین بود، به خاطر وزش باد و بارش باران، اما دنیا در آن زمان پاک و تمیز بود.
به دروازه شهر شد با سپاه
بفرمود تا بانگ زد مرد شاه
هوش مصنوعی: او به دروازه شهر رسید و با سپاهش دستور داد که یک صدا بزنند تا خبر ورود شاه را اعلام کنند.
بگفتند مر کوش را این سخن
همان گه فرستاد مرد کهن
هوش مصنوعی: از آنچه گفتند، معنیاش این است که این سخن را مردی با تجربه و کهنسال به محض شنیدن، به نوعی ارسال کرده است.
که دانست گفتار ایرانیان
بسی دیده آیین و رسم کیان
هوش مصنوعی: ایرانیان با آگاهی و فهم، بسیار شاهد بر آداب و رسوم و فرهنگ خود هستند.
برِ پهلوان رفت و بردش نماز
همان آفرین کرد بر وی دراز
هوش مصنوعی: پهلوان به سوی او رفت و نماز خود را خواند و به او ستایش و تحسین کرد.
بدو گفت قارن که ای نیکمرد
یکی سخت سوگند بایدت خورد
هوش مصنوعی: قارن به او گفت: «ای مرد نیک، لازم است که یک سوگند سخت بخوری.»
که هرچت بگویم، بگویی به کوش
به پیش بزرگان بسیار هوش
هوش مصنوعی: هر چه من بگویم، تو هم باید تلاش کنی تا به بزرگان که دارای عقل و هوش هستند، نزدیک شوی.
فرستاده خود کرد سوگند یاد
که پیغام تو بازگویم به داد
هوش مصنوعی: فرستادهام سوگند یاد کرد که پیام تو را به درستی بیان کند.
به دارای چین پیش آن انجمن
که باشند فرزانه و رایزن
هوش مصنوعی: به دارایی و ثروت چین، در برابر جمعی که فرزانه و خردمند هستند، ارزش و اهمیت بیشتری قائل شو.
بدو گفت قارن که او را بگوی
که خیره چه ریزی همه آبروی
هوش مصنوعی: قارن به او گفت که به او بگوید چرا اینقدر بیدقت و بیفکری عمل میکند که تمام اعتبارش را به خطر انداخته است.
مپندار هرگز تو ای شاه چین
که من بازگردم به ایران زمین
هوش مصنوعی: هرگز گمان نکن که من، ای شاه چین، به سرزمین ایران باز خواهم گشت.
مگر ساخته بند بر پای تو
سپرده به نستوه یل جای تو
هوش مصنوعی: آیا تو را به زنجیر کشیدهاند تا جایگاه تو را به یک قهرمان استوار بسپارند؟
وگر سالیان کرد باید درنگ
به یزدان اگر بازگردم به ننگ
هوش مصنوعی: اگرچه سالها باید صبر کنم و تأمل نمایم، اما اگر به خدا بازگردم، برایم شرمآور است.
نشسته چنین و تن آسان بجای
چنان داد که نسپندد از تو خدای
هوش مصنوعی: در شرايطی آرام و بیخیال نشستهای و به جای آنکه تلاش کنی و زحمت بکشی، این گونه رفتار میکنی که حتی خدا هم تو را ترک نخواهد کرد.
که لشکر بدین سان به کشتن دهیم
من و تو کلاه مهی برنهیم
هوش مصنوعی: ما در کنار هم لشکری را به قتل میکشیم و کلاهی از جنس مه بر سر میگذاریم.
گر از شهر بیرون خرامی یکی
نه تنها که با ویژگان اندکی
هوش مصنوعی: اگر از شهر بیرون بروی، تنها نیستی و همراهی با چند نفر خاص داری.
من آیم برون از میان سپاه
بگردیم هر دو به آوردگاه
هوش مصنوعی: من از میان جمعیت بیرون میآیم و با هم به میدان نبرد میرویم.
ببینیم تا گردش آسمان
کرا خواهد آورد بر سر زمان
هوش مصنوعی: بیایید ببینیم که سرنوشت چه کسی را به سوی ما میکشاند و زمان چه تغییراتی را در زندگی ما رقم خواهد زد.
اگر من به دست تو گردم تباه
سپهبد به کام تو گشت و سپاه
هوش مصنوعی: اگر من به دست تو فاسد شوم، سپهبد و ارتش او نیز به خواسته تو خواهند رسید.
بکن هرچه خواهی که کامت رواست
که پیروز گر بر جهان پادشاست
هوش مصنوعی: هر کاری که میخواهی انجام بده زیرا به خواستههایت میرسی، چون کسی که بر دنیا پادشاهی میکند، پیروز است.
وگر من شوم بر تو بر کامیاب
سر جنگتان اندر آمد به خواب
هوش مصنوعی: اگر من در برابر تو پیروز شوم، در جنگتان مانند رؤیایی به خواب میروم.
کنم با تو کاری که رای آیدم
گر این آرزوها بجای آیدم
هوش مصنوعی: میخواهم با تو کاری انجام دهم که آروزهایم محقق شود، حتی اگر این آرزوها به واقعیت تبدیل نشوند.
بشد مرد و پیغام قارن بگفت
به پیش بزرگان نه اندر نهفت
هوش مصنوعی: مردی به قدری شجاع و دلاور بود که پیام قارن را با صدای بلند و بدون هیچ خوفی به بزرگان رساند و هیچ چیزی را پنهان نکرد.
ز پیغام قارن خجل گشت کوش
ز رویش بشد رنگ، وز مغز هوش
هوش مصنوعی: به خاطر پیام قارن، کوش از شرم رنگش پرید و هوش و فکرش هم دچار مشکل شد.
دل از راه اندیشه تنگ آمدش
ز هرگونه انداخت، ننگ آمدش
هوش مصنوعی: دلش از فکر کردن به مسائل مختلف خسته و ناراحت شده است و برایش خجالتآور شده که با این اندیشهها مواجه باشد.
که با پهلوانی نبرد آورد
سر نام خود زیر گرد آورد
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره شده است که شخصی با شجاعت و دلیری، با یک پهلوان نبرد میکند و در این مبارزه، نام و افتخار خود را زیر پرچم جدی و به یاد ماندنی از خود به جا میگذارد.
همی گفت اگر پاسخ آرم دگر
چه گوید مرا مرد پرخاشخر
هوش مصنوعی: او میگفت اگر من جواب دهم، آن مرد خشمگین چه خواهد گفت؟
که دارای چین با یکی پهلوان
نیاویخت کرتن نبودش توان
هوش مصنوعی: او که دارای چهرهای زیبا و دلکش بود، به هیچوجه نمیتوانست با یک پهلوان مبارزه کند، زیرا قدرت او بیشتر از توان او بود.
و دیگر که با زور اهریمنی
همی داشت بر خوشتن ایمنی
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که فردی که بهزور و با قدرتی شیطانی تحت فشار قرار دارد، در تلاش است تا بر امنیت و آرامش خود بیافزاید. او با وجود مشکلات و تهدیدات، میکوشد تا خود را در برابر خطرها محافظت کند و به نوعی از آسیبها در امان بماند.
سدیگر کزآن انجمن شرم داشت
دل کین ایرانیان گرم داشت
هوش مصنوعی: یکی دیگر از افرادی که به آن جمع میخواست بیاید، دلش از شرم پر بود، اما به خاطر این که ایرانیان شور و شوقی داشتند، نتوانست خود را همراهی کند.
فرستاده را گفت رو، بازگرد
بگویش که دادی تو داد نبرد
هوش مصنوعی: فرستاده را گفت برو و برگرد، به او بگو که تو حجت را نداشتی و حق را ندادی.
اگر روز امروز بودی درست
توانستمی با تو پیگار جُست
هوش مصنوعی: اگر امروز در کنارم بودی، به راحتی میتوانستم با تو گپی بزنم.
کنون بامدادان مرا چشم دار
اگر دیر مانم مرا خشم دار
هوش مصنوعی: اکنون صبح است، اگر دیر کنم، نگران من باش و اگر دیر شدم، خشمگین نشو.
فرستاده با پاسخ آمد به در
بگفت آن سخنها همه دربدر
هوش مصنوعی: فرستاده با جواب برگشت و گفت که تمام آن حرفها بیفایده و بیمعنی بودهاند.
دل قارن از پاسخ شاه چین
ز شادی بپرّید و کرد آفرین
هوش مصنوعی: دل قارن از شنیدن پاسخ شاه چین پر از شادی شد و او را ستایش کرد.
از آن شادمانی همه شب نخفت
همی بود با مغزش اندیشه جفت
هوش مصنوعی: او به خاطر شادی و خوشحالیاش تمام شب را نمیخوابید و در ذهنش همیشه به فکر و اندیشه بود.
مگر گاه آن است کاین زشت کیش
گرفتار گردد به بیداد خویش
هوش مصنوعی: آیا زمان آن نرسیده که این انسان بدسرشت به خاطر اعمال نادرستش دچار عذاب و اعمال شاق گردد؟
چو بیداد بسیار گردد ز شاه
زمانه مر او را رباید کلاه
هوش مصنوعی: زمانی که ظلم و ستم از سوی حاکم زیاد شود، آن حاکم قدرت کنترل اوضاع را از دست میدهد.
نرفت از جهان مرد بیدادگر
مگر تخم بیداد او داد بر
هوش مصنوعی: هیچ انسانی که ظلم و ستم کرده است، از دنیا نمیرود؛ مگر اینکه دانههای ظلمش را در این دنیا کاشته باشد.