گنجور

بخش ۲۴۱ - محاصره ی طولانی شهر خمدان

چو دارای چین دید کآمد سپاه
همه خیمه ها دید بی راه و راه
ببخشید دروازه ها بر سران
سرا را ذبس داد بس بیکران
بیاراست باره به مردانِ مَرد
به هر برج عرّاده برپای کرد
ز بس منجنیق و کمانهای چرخ
ز بیمش نهان کشته گردنده چرخ
به گِردش یکی کنده بودی بزرگ
که نتوان بریدنش پیل سترگ
ره از شهر ببرید و در بست آب
سپاهی و شهری یله کرد خواب
سپهبد دگر روز بر گرد شهر
برآمد بدید آن گزاینده زهر
دژم گشت و در کارش اندیشه کرد
پس آهنگ آن مایه ور بیشه کرد
بیاورد چندان درخت بلند
که پیل از کشیدن همی شد نژند
به هر جای بر منجنیقی نهاد
به سنگ گران دست را برگشاد
کمانور ببارید تیر از دو روی
سپرور پیاده شده رزمجوی
دو ماه این چنین رزم، پیوسته بود
ز هر دو سپه کشته و خسته بود
گشادن نشایست خمدان به جنگ
جهان بر دل سروران گشته تنگ
دگر باره گردان به جنگ آمدند
بسی خسته ی تیر و سنگ آمدند
همی رزم کردند روزی دوبار
به سنگ و به پیکان زهر آبدار
دگر چاره ماه اندر این شد درنگ
نشد باره ویران به تیر و به سنگ
سپهدار قارن ز چاره بماند
جهان آفرین را فراوان بخواند
خزان آمد و روزگار دمه
ز چاره بماندند گردان همه
بسی کشته آمد ز هر دو سپاه
بسی خسته بر سنگ و گشته تباه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو دارای چین دید کآمد سپاه
همه خیمه ها دید بی راه و راه
هوش مصنوعی: وقتی چین را دید که سپاه زیادی آمده است، همه خیمه‌ها را دید که نه در مسیر بودند و نه راهی برای عبور و مرور وجود داشت.
ببخشید دروازه ها بر سران
سرا را ذبس داد بس بیکران
هوش مصنوعی: دروازه‌ها بر سر افراد مسلط بسته شده و مانع پیشرفت آن‌ها را فراهم کرده است. این وضعیت برای آن‌ها بسیار محدود و بی‌نهایت دشوار به نظر می‌رسد.
بیاراست باره به مردانِ مَرد
به هر برج عرّاده برپای کرد
هوش مصنوعی: به احترام مردان واقعی، عروسی با شکوه برپا کرد و برای هر یک از آنان جشن و سروری ترتیب داد.
ز بس منجنیق و کمانهای چرخ
ز بیمش نهان کشته گردنده چرخ
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از تیرها و ابزار جنگی و قدرتی که دارند، من همیشه در سایه و پنهانی زندگی می‌کنم.
به گِردش یکی کنده بودی بزرگ
که نتوان بریدنش پیل سترگ
هوش مصنوعی: در اطراف او چاله‌ای عمیق وجود داشت که هیچ‌کس نمی‌توانست آن را به آسانی بکند و از میان بردارد.
ره از شهر ببرید و در بست آب
سپاهی و شهری یله کرد خواب
هوش مصنوعی: مسیر را از شهر دور کن و در مسیر آب، سپاه و شهر آرام و آسوده خوابیده‌اند.
سپهبد دگر روز بر گرد شهر
برآمد بدید آن گزاینده زهر
هوش مصنوعی: سردار در روز دیگر بر دور شهر ظاهر شد و آن فردی را که زهر پخش می‌کرد، مشاهده کرد.
دژم گشت و در کارش اندیشه کرد
پس آهنگ آن مایه ور بیشه کرد
هوش مصنوعی: او غمگین شد و در مورد کارش فکر کرد، سپس تصمیم به رفتن به آن مکان پر از منابع و نعمت‌ها گرفت.
بیاورد چندان درخت بلند
که پیل از کشیدن همی شد نژند
هوش مصنوعی: بیا چند درخت بلند بیاور که حتی فیل هم از کشیدن آن‌ها خسته و ناتوان شود.
به هر جای بر منجنیقی نهاد
به سنگ گران دست را برگشاد
هوش مصنوعی: در هر مکان، فردی که با قدرت و فشار بر منجنیق چیزهایی را پرتاب می‌کند، به ناگاه گرانبهایی را به دست می‌آورد و راهش را باز می‌کند.
کمانور ببارید تیر از دو روی
سپرور پیاده شده رزمجوی
هوش مصنوعی: ای کمانداران، تیرهایتان را از دو طرف سپر رها کنید، چرا که رزمنده‌ای پیاده آماده نبرد شده است.
دو ماه این چنین رزم، پیوسته بود
ز هر دو سپه کشته و خسته بود
هوش مصنوعی: در این متن به جنگی اشاره شده است که در آن دو طرف دچار خسارت و آسیب‌های زیادی شده‌اند. هر دو سپاه درگیر نبردی دشوار بوده و از همدیگر تلفات زیادی داده‌اند و حالا در وضعیتی خسته و ناتوان به سر می‌برند.
گشادن نشایست خمدان به جنگ
جهان بر دل سروران گشته تنگ
هوش مصنوعی: در این بیت به این اشاره می‌شود که گشایش و آرامش در دل کسانی که در میدان جنگ و مبارزه قرار دارند، به خاطر سختی‌هایی که به وجود آمده، دشوار و تنگ شده است. به عبارت دیگر، زمانی که جنگ و نزاع برقرار است، احساسات و آرامش افراد به شدت تحت تأثیر قرار می‌گیرد و برای آن‌ها سخت می‌شود.
دگر باره گردان به جنگ آمدند
بسی خسته ی تیر و سنگ آمدند
هوش مصنوعی: دوباره به میدان جنگ آمدند، این بار با حالتی خسته و فرسوده از تیر و سنگ.
همی رزم کردند روزی دوبار
به سنگ و به پیکان زهر آبدار
هوش مصنوعی: یک روز دو بار در جنگ مبارزه کردند، با سنگ و نیزه‌های زهرآلود.
دگر چاره ماه اندر این شد درنگ
نشد باره ویران به تیر و به سنگ
هوش مصنوعی: دیگر راهی برای ماه وجود ندارد، و به همین خاطر بلاهایی که بر سرش آمده، نه با تیر و نه با سنگ قابل جبران نیست.
سپهدار قارن ز چاره بماند
جهان آفرین را فراوان بخواند
هوش مصنوعی: سردار قارن از تدبیر و چاره‌جویی ناتوان ماند و خداوند را بارها به یاری طلبید.
خزان آمد و روزگار دمه
ز چاره بماندند گردان همه
هوش مصنوعی: پاییز فرا رسیده و زمان برای یافتن راه حل به پایان رسیده است. همه در حال چرخش و دل‌نگرانی هستند.
بسی کشته آمد ز هر دو سپاه
بسی خسته بر سنگ و گشته تباه
هوش مصنوعی: بسیاری از جنگجویان از هر دو طرف کشته شدند و تعدادی هم بر روی سنگ‌ها افتاده و نابود شدند.