گنجور

بخش ۲۳۶ - نیرنگ قارن و شکست سپاه کوش

بفرمود تا رفت نستوه پیش
بدو گفت کای مهتر خوب کیش
برو شش هزار از سپه برگزین
سواران و اسب افگنان گاه کین
نگه کن که کاری توان ساختن
که از چینیان کین توان آختن
کمر بست نستوه و لشکر براند
از ایشان یکی نیمه با خود نماند
دگر نیمه مر سرکشی را سپرد
بدو گفت کای نامبردار گرد
برو روی بنمای تا چینیان
بتازند و آرندت اندر میان
به رزم اندرون سستی آغاز کن
گریزِ بهنگام را ساز کن
طلایه چو بر پی بیامد دمان
چنان دان که بروی سرآمد زمان
ز من برگذر تا گشایم کمین
تو بر گرد شمشیر و برنه به کین
بگفت و کمین کرد جایی که شیر
برآن دشت گشتن نیارد دلیر
سپه شان به پیش طلایه رسید
چو آتش طلایه یکی بردمید
ز ترکان خروش آمد و دار و گیر
درخشیدن تیغ و باران تیر
سپاه فریدون چو زخم درشت
بدیدند، یکسر بدادند پشت
گریزان وزآن پس دلیران چین
چنین تا گذشتند نیز از کمین
سرافراز نستوه با آن سپاه
کمین برگشادند و بستند راه
سپاهِ گریزان ز پس کرد روی
بان دشت، خون اندر آمد به جوی
چو شیران آشفته بر کوفتند
گهی سینه و گاه سر کوفتند
شد از کُشته توده در آن یک زمان
تو گفتی شرنگ آمد از آسمان
دلیران ایران، چو تیره شبان
بیابند گرگان رمه ی بی شبان،
برآن دشمنان برگشادند دست
چو شیران زوش و چو پیلان مست
چو یک بهره کشتند از ایشان به تیغ
دگر بهره جستند راه گریغ
همی تاخت نستوه بر پی دوان
خوی و خون شد از باد پایان روان
چنین تا به لشکر گه چین رسید
ز خون رنگ گفتی به پروین رسید
فزون کشته بود از یلان سه هزار
همه دشت پر جوشن آبدار
سوی قارن آمد چنان تافته
به پیروزی و کام دل یافته
ببوسید یال و برش پهلوان
بیامد بجای نیایش نوان
همی گفت کای پاک نیکی شناس
بدین آرزو از تو دارم سپاس

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بفرمود تا رفت نستوه پیش
بدو گفت کای مهتر خوب کیش
هوش مصنوعی: دستور دادند که نستوه به پیش برود و به او گفت که ای رئیس با فرهنگ و نیک سیرت.
برو شش هزار از سپه برگزین
سواران و اسب افگنان گاه کین
هوش مصنوعی: برو و شش هزار نفر از سپاهیان را انتخاب کن، سوارکاران و تیراندازان را که آماده نبردند.
نگه کن که کاری توان ساختن
که از چینیان کین توان آختن
هوش مصنوعی: به دقت توجه کن که آیا می‌توانی کاری انجام دهی که از چینی‌ها نتوانی یاد بگیری یا تقلید کنی.
کمر بست نستوه و لشکر براند
از ایشان یکی نیمه با خود نماند
هوش مصنوعی: با تمام قدرت و اراده خود آماده رفتن شد و به طوری عمل کرد که هیچ‌کس از آنها نتوانست با او بماند.
دگر نیمه مر سرکشی را سپرد
بدو گفت کای نامبردار گرد
هوش مصنوعی: نیمه دیگر سرکش را به او سپرد و گفت: ای کسی که به نام شناخته شده‌ای.
برو روی بنمای تا چینیان
بتازند و آرندت اندر میان
هوش مصنوعی: برو و چهره‌ات را نشان بده تا چینی‌ها به سمت تو بیایند و تو را در آغوش بگیرند.
به رزم اندرون سستی آغاز کن
گریزِ بهنگام را ساز کن
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، نباید دست دست کنی و باید به موقع از موقعیت‌های دشوار فرار کنی.
طلایه چو بر پی بیامد دمان
چنان دان که بروی سرآمد زمان
هوش مصنوعی: زمانی که صبح فرا می‌رسد و نور خورشید بر روی زمین می‌افتد، بدان که دوران تازه‌ای آغاز شده است.
ز من برگذر تا گشایم کمین
تو بر گرد شمشیر و برنه به کین
هوش مصنوعی: از من دور شو تا بتوانم تله‌ام را برای شما بچینم، دور تا دور سلاحم و با خشم تو.
بگفت و کمین کرد جایی که شیر
برآن دشت گشتن نیارد دلیر
هوش مصنوعی: او گفت و در جایی کمین کرد که شیر نتواند به آن دشت بیاید و شجاعان را به خطر نیندازد.
سپه شان به پیش طلایه رسید
چو آتش طلایه یکی بردمید
هوش مصنوعی: سربازان به جلو حرکت کردند و مانند شعله آتش، پیشرو خود را به جلو بردند.
ز ترکان خروش آمد و دار و گیر
درخشیدن تیغ و باران تیر
هوش مصنوعی: از ستم و هیاهوی ترک‌ها، صدایی بلند شد و در این میان، تیغ‌ها درخشید و تیرها باریدن گرفت.
سپاه فریدون چو زخم درشت
بدیدند، یکسر بدادند پشت
هوش مصنوعی: سپاه فریدون وقتی زخم بزرگ را دیدند، تمام قدرت و انرژی خود را برای مقابله با آن صرف کردند.
گریزان وزآن پس دلیران چین
چنین تا گذشتند نیز از کمین
هوش مصنوعی: ترس و هراس را کنار گذاشتند و دلیران چین پس از اینکه از کمین گذشتند، به bravado و دلیر بودن خود ادامه دادند.
سرافراز نستوه با آن سپاه
کمین برگشادند و بستند راه
هوش مصنوعی: با اراده‌ای قوی و بدون ترس، نیروهای خود را آماده کردند و راه‌ها را بستند.
سپاهِ گریزان ز پس کرد روی
بان دشت، خون اندر آمد به جوی
هوش مصنوعی: نیرویی که در حال فرار بود، در دشت عقب‌نشینی کرد و خون به جوی‌ها روانه شد.
چو شیران آشفته بر کوفتند
گهی سینه و گاه سر کوفتند
هوش مصنوعی: مثل شیرانی خشمگین به شدت حمله‌ور شدند و گاه سینه‌ی دشمن را زخمی کردند و گاه بر سر او کوبیدند.
شد از کُشته توده در آن یک زمان
تو گفتی شرنگ آمد از آسمان
هوش مصنوعی: در آن زمان، شور و هیجان زیادی به وجود آمد، و تو گفتی که سمّی از آسمان نازل شده است.
دلیران ایران، چو تیره شبان
بیابند گرگان رمه ی بی شبان،
هوش مصنوعی: دلیران ایران، مانند شبانی هستند که در تاریکی شب، گله‌ای از گرگ‌ها را در بیابان پیدا می‌کنند.
برآن دشمنان برگشادند دست
چو شیران زوش و چو پیلان مست
هوش مصنوعی: دشمنان دست به عمل زدند و با شجاعت و قدرتی همچون شیران و با بدنی نیرومند مانند فیل‌ها، به میدان آمدند.
چو یک بهره کشتند از ایشان به تیغ
دگر بهره جستند راه گریغ
هوش مصنوعی: وقتی که از این افراد یک بهره را با شمشیر برداشتند، آنها به دنبال راهی دیگر برای فرار شدند.
همی تاخت نستوه بر پی دوان
خوی و خون شد از باد پایان روان
هوش مصنوعی: او با قدرت و شتاب به سمت جلو می‌دود، در حالی که نفسش را از شدت خشم و انرژی پایان نمی‌دهد و شجاعتش مانند نسیمی جاری است.
چنین تا به لشکر گه چین رسید
ز خون رنگ گفتی به پروین رسید
هوش مصنوعی: وقتی که لشکر به میدان جنگ رسید، رنگ خون بر صورت‌ها افتاد و انگار به درخشش ستاره‌ها رسیده بودند.
فزون کشته بود از یلان سه هزار
همه دشت پر جوشن آبدار
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، سه هزار دلاور کشته شده بودند و تمامی دشت پر از خون و آثار جنگ بود.
سوی قارن آمد چنان تافته
به پیروزی و کام دل یافته
هوش مصنوعی: به سوی قارن رفت و با موفقیت و خوشحالی به هدف خود رسید.
ببوسید یال و برش پهلوان
بیامد بجای نیایش نوان
هوش مصنوعی: پهلوانی به جای نیایش، یال و برش را بوسید و به او احترام گذاشت.
همی گفت کای پاک نیکی شناس
بدین آرزو از تو دارم سپاس
هوش مصنوعی: او می‌گفت: ای نیکوکار که همیشه خوبی‌ها را می‌دانی، به خاطر این آرزو که از تو دارم، سپاسگزارم.