گنجور

بخش ۲۳۵ - نخستین روز جنگ و پیروزی کوش

به خواب اندر آمد سر هر گروه
یکی تا سپیده برآمد ز جای
غو کوس برخاست و آواز نای
سپاه و سپهبد برآمد ز جای
همی رفت تا نزد قارن رسید
برابرش لشکر گهی برکشید
طلایه همان گه به هم باز خورد
ده و گیر برخاست با دار و بُرد
برآن سان برآویخت هر دو گروه
که از رخم ایشان بلرزید کوه
سپاه فریدون فزون از هزار
نبودند و شد کشته صد نامدار
دگر خسته از رزم بگریختند
فزون از زمانی نیاویختند
که لشکر فزون آمد از ده هزار
زره دار با تیر زهر آبدار
سه فرسنگ بر پی همی تاختند
گهی تیر و گه نیزه انداختند
وز آن رزم پیروز گشتند باز
بگفتند با شاه گردنفراز
که با دشمنان چون برآویختیم
به خون گرد تیره برآمیختیم
بکُشتیم بهری و بهری گریخت
بدان سان که از تنش جوشن بریخت
ز شادی دل کوش پرواز کرد
برایشان درِ آفرین باز کرد
وزآن روی دلخسته لختی سپاه
کشیدند سوی سپهبد به راه
که ما با طلایه برابر شدیم
سوی دشنه و تیغ و خنجر شدیم
درنگی نبودیم بیش اندکی
که ده بود از ایشان وز ما یکی
چو کُشته شد از ما صد و ده سوار
جز از بازگشتن نبُد روی کار
سپهدار دلتنگ شد زآن سخن
بجوشید مغزش ز کین کهن
به فالش بد آمد که دشمن نخست
به خون دلیران چنان دست شست

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به خواب اندر آمد سر هر گروه
یکی تا سپیده برآمد ز جای
هوش مصنوعی: هر گروهی به خواب رفته بودند و صبح که به روشنی رسید، از مکان خود بیرون آمدند.
غو کوس برخاست و آواز نای
سپاه و سپهبد برآمد ز جای
هوش مصنوعی: صدای طبل بلند شد و نغمه‌ی نی به گوش رسید، فرمانده و نیروهایش حرکت کردند و آماده شدند.
همی رفت تا نزد قارن رسید
برابرش لشکر گهی برکشید
هوش مصنوعی: او به سمت قارن حرکت می‌کرد و وقتی به او رسید، لشکری در برابرش برپا شد.
طلایه همان گه به هم باز خورد
ده و گیر برخاست با دار و بُرد
هوش مصنوعی: زمانی که نشانه‌ها و آغازهای یک کار یا رویداد به هم می‌پیوندند و با هم ترکیب می‌شوند، به آن زمان است که موفقیت و پیروزی به دست می‌آید.
برآن سان برآویخت هر دو گروه
که از رخم ایشان بلرزید کوه
هوش مصنوعی: هر دو گروه به قدری به هم هجوم آوردند و مبارزه کردند که کوه‌ها از ترس لرزیدند.
سپاه فریدون فزون از هزار
نبودند و شد کشته صد نامدار
هوش مصنوعی: سپاه فریدون به اندازه‌ هزار نفر نبود، اما در جنگ صد تن از ناموران کشته شدند.
دگر خسته از رزم بگریختند
فزون از زمانی نیاویختند
هوش مصنوعی: دیگر از نبرد خسته شدند و فرار کردند، بیشتر از زمانی که می‌توانستند به جنگ ادامه دهند.
که لشکر فزون آمد از ده هزار
زره دار با تیر زهر آبدار
هوش مصنوعی: لشکری که می‌آید، بیشتر از ده هزار نفر است و هر کدام زرهی به تن دارند و با تیرهایی که زهر دارند، آماده‌ی نبرد هستند.
سه فرسنگ بر پی همی تاختند
گهی تیر و گه نیزه انداختند
هوش مصنوعی: آنها به مدت سه فرسنگ به سرعت به سمت جلو حرکت کردند و گاهی تیر می‌زدند و گاهی نیزه پرتاب می‌کردند.
وز آن رزم پیروز گشتند باز
بگفتند با شاه گردنفراز
هوش مصنوعی: پس از آنکه در جنگ پیروز شدند، دوباره با شاه بلندمرتبه گفت‌وگو کردند.
که با دشمنان چون برآویختیم
به خون گرد تیره برآمیختیم
هوش مصنوعی: زمانی که با دشمنان روبه‌رو شدیم، خون ما با یکدیگر درآمیخت و موجب تیره شدن فضا شد.
بکُشتیم بهری و بهری گریخت
بدان سان که از تنش جوشن بریخت
هوش مصنوعی: ما به خاطر او کسی را کشتیم و او به طرز عجیبی فرار کرد، مانند اینکه زره از تنش بریزد.
ز شادی دل کوش پرواز کرد
برایشان درِ آفرین باز کرد
هوش مصنوعی: از خوشحالی دلش تلاش کرد تا پرواز کند و برای آن‌ها دروازه‌ای از ستایش گشود.
وزآن روی دلخسته لختی سپاه
کشیدند سوی سپهبد به راه
هوش مصنوعی: از آن طرف، از دل خسته‌ای سپاه به سمت فرمانده حرکت کردند.
که ما با طلایه برابر شدیم
سوی دشنه و تیغ و خنجر شدیم
هوش مصنوعی: ما به صف مقدم جنگ پیوسته‌ایم و آماده‌ایم تا با دشمنان با شمشیر و سلاح‌های تیز روبرو شویم.
درنگی نبودیم بیش اندکی
که ده بود از ایشان وز ما یکی
هوش مصنوعی: ما درنگ نکردیم و به سرعت کار را انجام دادیم، به‌طوری که یکی از ما و ده نفر از آنها در آنجا بودند.
چو کُشته شد از ما صد و ده سوار
جز از بازگشتن نبُد روی کار
هوش مصنوعی: وقتی که صد و ده سوار از ما کشته شدند، دیگر هیچ راهی برای بازگشت وجود نداشت.
سپهدار دلتنگ شد زآن سخن
بجوشید مغزش ز کین کهن
هوش مصنوعی: فرمانده به خاطر آن سخن دلگیر شد و از روی کینه‌ی کهنه، خشمش فوران کرد.
به فالش بد آمد که دشمن نخست
به خون دلیران چنان دست شست
هوش مصنوعی: دشمن با فریب و نیرنگش، نخست به نیت خود دست یازید و به خون دلیران بی‌پروا و بی‌رحمانه پی برد.