بخش ۲۳۴ - آگاه شدن کوش از آمدن ایرانیان، و گرد آوردن سپاه
چو آگاهی آمد به کوش سترگ
که آمد ز ایران سپاهی بزرگ
پراندیشه گشت و سپه را بخواند
سران را به دیوان بخشش نشاند
ز ماچین و مکران و تبّت سپاه
بیامد که بر باد بربست راه
ز خرگاه و خیمه چنان گشت چین
که پنهان شد از زیرِ دیبا زمین
از ایشان گزین کرد، پس هفت بار
شمرده به دیوان او صد هزار
همه رزم دیده همه شیر دل
از انبوه ایشان ستاره خجل
بر ایشان برافگند گنجی درم
ز خمدان برون رفت روز دهم
بغرّید کوس و برآمد درفش
جهان شد ز گرد سواران بنفش
به هنگام برگشتن آفتاب
به لشکرگه آمد دلی پُر شتاب
سران سپه را همه پیش خواند
ز دشمن بسی داستانها براند
که ایرانیان مرمرا هر زمان
کنند آزمون، لشکر آید دمان
از آن نیکویها که کردم ز پیش
بجای سپاه بداندیش خویش
که لشکر شکستم بدان سان دوبار
نرفت از پس دشمنان یک سوار
نه آهنگ کردم به ایران زمین
نه لشکر فرستادم از بهر کین
چنین تا بداندیش گستاخ گشت
همان نیز با برگ و با شاخ گشت
من اندیشه کردم که گر با سپاه
درآیم به ایران چنین کینه خواه
سپاه من از دست بی بر کنند
ز خون یلان رنگ کشور کنند
ز یک گوشه آباد کردم جهان
دگر گوشه ویران شود ناگهان
کنون پیش تا دزد گیرم به دست
مرا دزد بگرفت و سختم ببست
من از کین ضحاک جوشم همی
همی هر زمان بر خروشم همی
بدین بار سوگند خوردم بدرد
به روز سپید و شب لاجورد
که ویران کنم مرز بدخواه خویش
بخواهم از او کینه ی شاه خویش
ز تختش برآرم، درآرم به دار
نمانم زایرنیان یک سوار
که از ابلهی مرد و از بیهشی
زبونی شمارد همی خامشی
بزرگان بر او آفرین خواندند
ورا شاه ترکان و چین خواندند
همی گفت هر کس که با برز تو
بلرزد زمین از سر گرز تو
توانی کزاین گفته افزون کنی
که آهنگ تخت فریدون کنی
چو بر تخت فیروزه بنشست شاه
پراگنده گشتند از آن جا سپاه
بخش ۲۳۳ - لشکر کشی قارن به چین: برون آمد از پیش تخت بلندبخش ۲۳۵ - نخستین روز جنگ و پیروزی کوش: به خواب اندر آمد سر هر گروه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو آگاهی آمد به کوش سترگ
که آمد ز ایران سپاهی بزرگ
هوش مصنوعی: وقتی خبر رسید که لشکری بزرگ از ایران به سوی ما آمده است، به سرعت آماده شدیم.
پراندیشه گشت و سپه را بخواند
سران را به دیوان بخشش نشاند
هوش مصنوعی: او با فکر و اندیشه زیاد، فرماندهان و سپاهیان را جمع کرد و سران آنها را در مجلس بخشش و عطا نشست.
ز ماچین و مکران و تبّت سپاه
بیامد که بر باد بربست راه
هوش مصنوعی: از نواحی ماچین و مکران و تبّت، نیرویی به راه افتاد که مسیر را به باد میسپارد.
ز خرگاه و خیمه چنان گشت چین
که پنهان شد از زیرِ دیبا زمین
هوش مصنوعی: از آشیانه و چادر، چین و چروک به گونهای ایجاد شد که زمین به زیر پارچهی نرم پنهان شد.
از ایشان گزین کرد، پس هفت بار
شمرده به دیوان او صد هزار
هوش مصنوعی: او از میان آنها انتخاب کرد و سپس هفت بار شمارش کرد تا در دفترش به صد هزار رسید.
همه رزم دیده همه شیر دل
از انبوه ایشان ستاره خجل
هوش مصنوعی: همه کسانی که در میدان جنگ زجر کشیده و دلیر هستند، از میان انبوهی از آنها، ستارهای خجالتزده به نظر میرسد.
بر ایشان برافگند گنجی درم
ز خمدان برون رفت روز دهم
هوش مصنوعی: در روز دهم، گنجی از خزانهای به بیرون آمده و بر آنها افکنده شد.
بغرّید کوس و برآمد درفش
جهان شد ز گرد سواران بنفش
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که صدای طبل جنگ به صدا درآمد و پرچم برافراشته شد. با این کار، جهان پر از گرد و غبار سواران بنفش – که نماد جنگجویان و نبرد است – شد.
به هنگام برگشتن آفتاب
به لشکرگه آمد دلی پُر شتاب
هوش مصنوعی: زمانی که آفتاب به سوی خانه برمیگشت، دلی پر از شتاب و هیجان به میدان آمد.
سران سپه را همه پیش خواند
ز دشمن بسی داستانها براند
هوش مصنوعی: فرماندهان نظامی را به نزد خود احضار کرد و از دشمن، داستانهای زیادی را برایشان نقل کرد.
که ایرانیان مرمرا هر زمان
کنند آزمون، لشکر آید دمان
هوش مصنوعی: ایرانیان همیشه مرا در آزمون قرار میدهند و هر وقت که لازم باشد، سپاهی به یاری من میآید.
از آن نیکویها که کردم ز پیش
بجای سپاه بداندیش خویش
هوش مصنوعی: من از کارهای خوب و نیکویی که انجام دادم، به جای اینکه با دشمنان و بداندیشان خود مقابله کنم، به راههای مثبت و سازنده پرداختم.
که لشکر شکستم بدان سان دوبار
نرفت از پس دشمنان یک سوار
هوش مصنوعی: بیت اشاره دارد به اینکه پس از شکست دادن دشمنان، یک سوار وحدت و قدرت خود را به نمایش میگذارد و بر خلاف انتظارات، دو بار به جنگ بازنگشته است. این نشاندهندهی قدرت و تسلط او بر میدان نبرد و عدم نیاز به تکرار مبارزه است.
نه آهنگ کردم به ایران زمین
نه لشکر فرستادم از بهر کین
هوش مصنوعی: من نه قصد سفر به ایران را داشتم و نه ارتشی برای انتقام به آنجا فرستادم.
چنین تا بداندیش گستاخ گشت
همان نیز با برگ و با شاخ گشت
هوش مصنوعی: این جمله میگوید که وقتی کسی دیدگاه منفی و ناپسندی دارد، این افکار باعث میشود که او به خود اجازه دهد بیپروا و جسورانه عمل کند، مشابه حالتی که درختی با برگ و شاخهاش رشد میکند و بزرگتر میشود.
من اندیشه کردم که گر با سپاه
درآیم به ایران چنین کینه خواه
هوش مصنوعی: من به این فکر کردم که اگر به ایران بروم و با ارتش بیایم، چه نفرت و کینهای در دل خواهم داشت.
سپاه من از دست بی بر کنند
ز خون یلان رنگ کشور کنند
هوش مصنوعی: سربازان من با دستان بیپرچم، از خون شیران رنگ و بوی سرزمین را تغییر میدهند.
ز یک گوشه آباد کردم جهان
دگر گوشه ویران شود ناگهان
هوش مصنوعی: از یک گوشه، میتوانم دنیای جدیدی بسازم، اما ناگهان یک گوشه دیگر میتواند ویران شود.
کنون پیش تا دزد گیرم به دست
مرا دزد بگرفت و سختم ببست
هوش مصنوعی: حالا که تصمیم گرفتم دزد را بگیرم، خودم گرفتار دزدی شدم و کارم سخت شد.
من از کین ضحاک جوشم همی
همی هر زمان بر خروشم همی
هوش مصنوعی: من از عداوت ضحاک دائماً در حال خروش و شورش هستم و هر لحظه بر آتش این کینه میافزایم.
بدین بار سوگند خوردم بدرد
به روز سپید و شب لاجورد
هوش مصنوعی: من به این موضوع که در روزهای روشن و شبهای تار، به درد و رنج خود سوگند میخورم.
که ویران کنم مرز بدخواه خویش
بخواهم از او کینه ی شاه خویش
هوش مصنوعی: میخواهم دشمن خود را نابود کنم و از او انتقام شاه خود را بگیرم.
ز تختش برآرم، درآرم به دار
نمانم زایرنیان یک سوار
هوش مصنوعی: من از جایگاه خود پایین میآیم و به دار Hanging میروم، و در این دنیا به عنوان یک سرباز باقی نخواهم ماند.
که از ابلهی مرد و از بیهشی
زبونی شمارد همی خامشی
هوش مصنوعی: یک آدم نادان به خاطر نادانیاش، میمیرد و از روی بیخبری خود، خاموشی و سکوت را به حساب ضعف و زبونی خود میگذارد.
بزرگان بر او آفرین خواندند
ورا شاه ترکان و چین خواندند
هوش مصنوعی: مردم بزرگ و محترم او را ستایش کردند و او را مانند یک پادشاه از ترکان و چین معرفی کردند.
همی گفت هر کس که با برز تو
بلرزد زمین از سر گرز تو
هوش مصنوعی: هر کسی که از قدرت تو بترسد، زمین هم از شدت ضربههای تو میلرزد.
توانی کزاین گفته افزون کنی
که آهنگ تخت فریدون کنی
هوش مصنوعی: میتوانی از این گفته بیشتر بگویی تا به یاد آوردن داستان تخت فریدون را آسانتر کنی.
چو بر تخت فیروزه بنشست شاه
پراگنده گشتند از آن جا سپاه
هوش مصنوعی: وقتی شاه بر تخت فیروزهای نشسته بود، سپاه از آنجا پراکنده شدند.