بخش ۲۳۲ - رای زدن فریدون با قارن در کار کوش
ز گفتار ایشان دژم گشت شاه
همی از تن خویش دید آن گناه
همی گفت کای برتر از ماه و مهر
به دل در تو آراستی کین و مهر
به گیتی تو دادیش چندان زمان
که در خویشتن گردد او بد گمان
شود ناسپاس از تو یکبارگی
نه یاد آیدش مرگ و بیچارگی
بفرمود تا قارن رزم زن
بیامد شتابان بدان انجمن
بپرسید و بنشاند و بنواختش
به چرخ برین سر برافراختش
بدو گفت کای نیک یار من
دلیر و سوار و سپهدار من
یکی تیز گردان بدان رای و هوش
که جانم بپردازی از رنج کوش
جهان پُر ز داد است بر کامگر
مگر چین و مکران و آن بوم و بر
همه روی گیتی به خواب اندراند
مگر چین کزآن سگ به تاب اندراند
ز رنج کسان و ز روزِ دراز
چنان گشت گردنکش و بی نیاز
که گوید همی در جهان سربسر
چو من کیست روزی ده جانور
گر آن را بمانم بجای نشست
بدین بیهده باز دارمش مست
بپرسد مرا داور کردگار
ز بیداد آن دیو، روز شمار
فرستادم او را دوباره سپاه
گریزان بیامد بدین بارگاه
اگر چند رنجور بینم تنت
بفرسود یال و بر از جوشنت
نبینم کسی را از ایرانیان
که امروز بندد بدین کین میان
نبردی که با کوش روز نبرد
درآورد گوید که از راه برد
سپاه من و گنج من پیش توست
همان گنجم اندر کم و بیش توست
ز دینار و اسب و قبا و کلاه
ببخش و ببر چند خواهی به راه
مگر رنج او کم کنی زین میان
که او ماند از تخم ضحّاکیان
جهان آنگهی گردد از رنج پاک
که آن بدگهر نیز گردد هلاک
گر او را فرستی تو ایدر به بند
کلاهت برآید به چرخ بلند
ببینم یکی روی آن دیو زشت
که چندان دلیران ایران بکشت
چو پیروز گردی تو بر مرز چین
به نستوهِ شیر و سپار آن زمین
بدو ده تو آن کشور و تاج و تخت
تو برگرد شادان و پیروز بخت
بدو گفت قارن که فرمان کنم
بدین آرزو جان گروگان کنم
فزون زآن کنم کز جهاندار شاه
شنیدم در آن نامور پیشگاه
بخش ۲۳۱ - داد خواستن مردمان از دست کوش، شاه چین: چنان بود یک روز کز مرز چینبخش ۲۳۳ - لشکر کشی قارن به چین: برون آمد از پیش تخت بلند
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز گفتار ایشان دژم گشت شاه
همی از تن خویش دید آن گناه
هوش مصنوعی: شاه از صحبتهای آنها ناراحت و غمگین شد و به اشتباهاتی که در گذشته انجام داده بود، پی برد.
همی گفت کای برتر از ماه و مهر
به دل در تو آراستی کین و مهر
هوش مصنوعی: او میگوید ای برتر از ماه و خورشید، تو زیبایی و محبت را در دل من جای دادهای.
به گیتی تو دادیش چندان زمان
که در خویشتن گردد او بد گمان
هوش مصنوعی: تو به دنیا زمانی طولانی عطا کردهای که او به خودشناسی برسد و نسبت به خود دچار بدبینی و ناامنی شود.
شود ناسپاس از تو یکبارگی
نه یاد آیدش مرگ و بیچارگی
هوش مصنوعی: اگر فردی از تو ناسپاسی کند، یکباره یادش میرود که مرگ و سختیهای زندگی در انتظارش است.
بفرمود تا قارن رزم زن
بیامد شتابان بدان انجمن
هوش مصنوعی: قارن، که جنگجو بوده است، دستور داده شد تا با سرعت به آن جمع بیاید.
بپرسید و بنشاند و بنواختش
به چرخ برین سر برافراختش
هوش مصنوعی: از او پرسید و سپس او را نشاند و با محبت رفتار کرد تا اینکه سرش را به آسمان بلند کرد.
بدو گفت کای نیک یار من
دلیر و سوار و سپهدار من
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای دوست خوب من، شجاع و سوارکار و فرمانده من.
یکی تیز گردان بدان رای و هوش
که جانم بپردازی از رنج کوش
هوش مصنوعی: کسی که با تیزهوشی و خِرَد خود میتواند کارها را به خوبی انجام دهد، به من کمک کند تا از درد و رنج رهایی یابم.
جهان پُر ز داد است بر کامگر
مگر چین و مکران و آن بوم و بر
هوش مصنوعی: جهان پر از دعوا و نزاع است، اما جایی مانند چین و مکران و آن سرزمینها وجود دارد که این وضعیت متفاوت است و آرامش بیشتری دارد.
همه روی گیتی به خواب اندراند
مگر چین کزآن سگ به تاب اندراند
هوش مصنوعی: همه افراد در دنیا در خواب و غفلت به سر میبرند، به جز چین که به خاطر زیباییاش، دل و فکرها را بیدار و شاداب میکند.
ز رنج کسان و ز روزِ دراز
چنان گشت گردنکش و بی نیاز
هوش مصنوعی: از درد و رنج دیگران و از روزهای طولانی، او به قدری مغرور و بینیاز شد که خود را بالا کشید.
که گوید همی در جهان سربسر
چو من کیست روزی ده جانور
هوش مصنوعی: کیست در این جهان مانند من که همه جا را کنکاش کند و روزی دهد به موجودات زنده؟
گر آن را بمانم بجای نشست
بدین بیهده باز دارمش مست
هوش مصنوعی: اگر من به آن چیز توجه کنم و در جایی بمانم، با این حال بیهوده است و نمیتوانم آن را مستحکم نگهدارم.
بپرسد مرا داور کردگار
ز بیداد آن دیو، روز شمار
هوش مصنوعی: خداوند متعال از من خواهد پرسید که آن دیو ستمگر در طول روزهایی که بر من گذشته، چه بیدادهایی کرده است.
فرستادم او را دوباره سپاه
گریزان بیامد بدین بارگاه
هوش مصنوعی: من او را دوباره فرستادم و گروهی از سربازان فراری به این بارگاه آمدند.
اگر چند رنجور بینم تنت
بفرسود یال و بر از جوشنت
هوش مصنوعی: اگر چندین بیمار را ببینم که تن تو از شدت غصه و درد پژمرده شده است، و شانهها و سر تو از هیجان و اضطراب در هم ریخته باشد.
نبینم کسی را از ایرانیان
که امروز بندد بدین کین میان
هوش مصنوعی: امروز نمیخواهم هیچ ایرانیای را ببینم که به خاطر این کینه و دشمنی، دلی را به درد آورد یا رنجی به کسی برساند.
نبردی که با کوش روز نبرد
درآورد گوید که از راه برد
هوش مصنوعی: در اینجا به جنگی اشاره میشود که در آن، کسی که با تلاش و کوشش درگیر نبرد شده، میگوید که از طریق درست و اصولی میتواند به پیروزی دست یابد.
سپاه من و گنج من پیش توست
همان گنجم اندر کم و بیش توست
هوش مصنوعی: ارتش و ثروت من در دست توست، همان گنج من در خود توست که کم و زیادش به تو وابسته است.
ز دینار و اسب و قبا و کلاه
ببخش و ببر چند خواهی به راه
هوش مصنوعی: با داشتن پول و اسب و لباس و کلاه میتوانی ببخشی و ببری؛ چندان که بخواهی، در مسیر زندگی استفاده کن.
مگر رنج او کم کنی زین میان
که او ماند از تخم ضحّاکیان
هوش مصنوعی: آیا میتوانی در این میان اندکی از درد او بکاهی، زیرا او به شیوهای از نسل کسانی است که ظلم و ستم را به ارث بردهاند؟
جهان آنگهی گردد از رنج پاک
که آن بدگهر نیز گردد هلاک
هوش مصنوعی: دنیا زمانی از رنج و درد رهایی مییابد که افراد بدسرشت و شرور نابود شوند.
گر او را فرستی تو ایدر به بند
کلاهت برآید به چرخ بلند
هوش مصنوعی: اگر او را به اینجا بفرستی، کلاهت بر فراز آسمان بلند خواهد رفت.
ببینم یکی روی آن دیو زشت
که چندان دلیران ایران بکشت
هوش مصنوعی: میخواهم ببینم که آن موجود زشت چه شکلی دارد که این همه از دلیران ایران جان گرفته است.
چو پیروز گردی تو بر مرز چین
به نستوهِ شیر و سپار آن زمین
هوش مصنوعی: وقتی که بر سرزمین چین پیروز شوی، مثل شیر با قدرت و اراده، آن سرزمین را به دست بگیر و مدیریت کن.
بدو ده تو آن کشور و تاج و تخت
تو برگرد شادان و پیروز بخت
هوش مصنوعی: به او بگو برای آن کشور برود و تاج و تختش را با شادی و پیروزی به دست آورد.
بدو گفت قارن که فرمان کنم
بدین آرزو جان گروگان کنم
هوش مصنوعی: قارن به او گفت که من این آرزو را جدی میگیرم و برای آن آمادهام که جانم را فدای آن کنم.
فزون زآن کنم کز جهاندار شاه
شنیدم در آن نامور پیشگاه
هوش مصنوعی: بیشتر از آنچه که از شاه جهاندار شنیدم در آن جایگاه مشهور، انجام میدهم.