بخش ۲۲۱ - اندر فرزندان کنعان: کوش و نمرود
پسر داشت کنعان یکی، کوش نام
به مردی همانا رسیده تمام
یکی دیگر آمدش بر راه بر
بیفگندش از بیم، کنعان خر
بیابان کوهی که برتر ز ابر
پلنگ اندر آن کوه و درّنده ببر
بدان غارها در یکی دزد بود
که خونریز و ناباک و بی مزد بود
کشیدی ز دریا به دندان نهنگ
گرفتی به دنبال شیر و پلنگ
سبک پای و ناباک و جوینده نام
ورا تازیان نمر کردند نام
پلنگ است نمر ار بدانی درست
که همچون پلنگان به خون دست شست
گذر کرد بر بچّه ای شیرخوار
مر او را از آن خاک برداشت خوار
مر آن بچه را نام نمرود کرد
ز نمرود گیتی پر از دود کرد
ببرد و بپرورد و خوبی نمود
چو زور آمدش مهربانی نمود
چو نمرود یال یلی برکشید
از آن دزد بگریخت سر در کشید
به شام آمد و پادشاهی بیافت
سر از راه یزدان از آن سر بتافت
همی به آسمان شد به رزم خدای
وز این داستان بنگر ای پاکرای
دگرگونه برخواندم این داستان
ز گفتار آن پاکدل راستان
که دارای گیتی چو او را بداشت
پلنگی برآن شیرخواره گماشت
که روز و شب او را همی شیر داد
گهی شیر و گه گوشت نخچیر داد
برآمد بر آن شیرخواره سه سال
بسان پلنگان برآهیخت یال
یکی مرد نخچیرگیرش بدید
که پستان ماده پلنگی مکید
بکشت آن پلنگ و به خانه ش شتافت
جز از کودک خرد چیزی نیافت
به خردیش نمرود کردند نام
که نمری بُد او را همی باب و مام
چو نیرو گرفت از مه و سال و بخت
سر تخت بگرفت و بر شد به تخت
جهان شد سراسر به فرمان اوی
همه بوم در زیر فرمان اوی
منی کرد و بر خویشتن دید کار
جهان را منم، گفت پروردگار
چو بگرفت روی زمین سربسر
یکی جنگ نو ساخت با دادگر
سوی آسمان خواست رفتن به جنگ
هلاکش همی پشّه بُد کور و لنگ
چنین است راز خداوند پاک
نگهداشت او را ز باران و خاک
پلنگی بر او دایه برساخت نیز
به مردی و شاهی رسانید و چیز
همی تا چنین گفت ناهوشیار
که جز من دگر کیست پروردگار
از این ژرفتر چون یکی بنگری
نگه کن به گوساله ی سامری
روان را از اندیشه آزاد کن
از او هم بدو نام و فریاد کن
بخش ۲۲۰ - رفتن نستوه به جنگ کنعان پسر کوش: فریدون ز گفتار او گشت شادبخش ۲۲۲ - بازگشت به سرگذشت کوش رفتن کوش با ماوراءالنهر و خاور: بر این داستان دگر دار گوش
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پسر داشت کنعان یکی، کوش نام
به مردی همانا رسیده تمام
هوش مصنوعی: کنعان پسری داشت که نامش کوش بود و او به تمام معنای مردی بزرگ و کامل تبدیل شده بود.
یکی دیگر آمدش بر راه بر
بیفگندش از بیم، کنعان خر
هوش مصنوعی: نوعی ترس و احتیاط به او اجازه نداد تا به راه خود ادامه دهد و او را از مسیرش منحرف کرد.
بیابان کوهی که برتر ز ابر
پلنگ اندر آن کوه و درّنده ببر
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف یک بیابان و کوه پرداخته شده است. کوه در این بیابان به اندازهای بلند است که از ابرها نیز بالاتر است و درون آن حیواناتی نظیر پلنگ و ببر وجود دارند. به طور کلی، این تصویر نشاندهنده زیبایی و وحشیگری طبیعت است.
بدان غارها در یکی دزد بود
که خونریز و ناباک و بی مزد بود
هوش مصنوعی: در یکی از غارها دزدی زندگی میکرد که بسیار خشن، بیرحم و بدون دلیل به دیگران آسیب میزد.
کشیدی ز دریا به دندان نهنگ
گرفتی به دنبال شیر و پلنگ
هوش مصنوعی: از دریا نهنگی را به دندان گرفتی و به جستجوی شیر و پلنگ رفتی.
سبک پای و ناباک و جوینده نام
ورا تازیان نمر کردند نام
هوش مصنوعی: با قدمهای سبک و بیخیال، کسی که در جستجوی نامش است، او را با چاقو و سختی آزمایش کردند.
پلنگ است نمر ار بدانی درست
که همچون پلنگان به خون دست شست
هوش مصنوعی: اگر دقت کنی، متوجه میشوی که نمر (ببر) همانند پلنگها دستش به خون آلوده است.
گذر کرد بر بچّه ای شیرخوار
مر او را از آن خاک برداشت خوار
هوش مصنوعی: گذر کرد بر روی کودکی که در آغوش مادر است و او را از آن خاک برمیدارد و به زمین میافکند.
مر آن بچه را نام نمرود کرد
ز نمرود گیتی پر از دود کرد
هوش مصنوعی: بچهای را نام نمرود گذاشتند، چون دنیا را پر از غبار و دودی کرده بود.
ببرد و بپرورد و خوبی نمود
چو زور آمدش مهربانی نمود
هوش مصنوعی: او را گرفت و بزرگ کرد و خوبیها انجام داد، اما وقتی به او زور و قدرت رسید، مهربانی نشان داد.
چو نمرود یال یلی برکشید
از آن دزد بگریخت سر در کشید
هوش مصنوعی: وقتی نمرود یال یک اسب بزرگ را بالا کشید، آن دزد از ترس فرار کرد و خود را پنهان کرد.
به شام آمد و پادشاهی بیافت
سر از راه یزدان از آن سر بتافت
هوش مصنوعی: او به شام رفت و به سلطنت دست یافت، اما به خاطر فرمان خدا از آنجا روی برگرداند.
همی به آسمان شد به رزم خدای
وز این داستان بنگر ای پاکرای
هوش مصنوعی: او به آسمان رفت تا با خداوند به نبرد بپردازد و از این حکایت عبرت بگیر ای نیکو اندیش.
دگرگونه برخواندم این داستان
ز گفتار آن پاکدل راستان
هوش مصنوعی: این داستان را به شکل دیگری برایتان میخوانم، بر اساس گفتههای آن شخص با دل پاک و راستین.
که دارای گیتی چو او را بداشت
پلنگی برآن شیرخواره گماشت
هوش مصنوعی: او در میان جهان کسی مانند خود ندارد، مانند پلنگی که بر روی شیرخوارهای نشسته باشد.
که روز و شب او را همی شیر داد
گهی شیر و گه گوشت نخچیر داد
هوش مصنوعی: او در روز و شب به او شیر میدهد و گاهی نیز گوشت شکارش را به او میدهد.
برآمد بر آن شیرخواره سه سال
بسان پلنگان برآهیخت یال
هوش مصنوعی: یک بچه شیر سه ساله مانند پلنگان، یال خود را به حالت بر افراشته و با قدرت و وقار برافراشته است.
یکی مرد نخچیرگیرش بدید
که پستان ماده پلنگی مکید
هوش مصنوعی: مردی را دید که در حال شکار بود و در کنار او، بچه پلنگی به شیر مادرش نوشیدن میکرد.
بکشت آن پلنگ و به خانه ش شتافت
جز از کودک خرد چیزی نیافت
هوش مصنوعی: او آن پلنگ را کشت و به خانه rushed کرد، اما جز کودک کوچک چیزی نیافت.
به خردیش نمرود کردند نام
که نمری بُد او را همی باب و مام
هوش مصنوعی: به خاطر هوش و ذکاوتش، نمرود نامیده شد و این نام از او به یادگار ماند، چراکه او فرزند و پدر داشت.
چو نیرو گرفت از مه و سال و بخت
سر تخت بگرفت و بر شد به تخت
هوش مصنوعی: وقتی که او از ماه و سال و شانس نیرو گرفت، بر تخت سلطنت نشسته و بر آن ارتقاء یافت.
جهان شد سراسر به فرمان اوی
همه بوم در زیر فرمان اوی
هوش مصنوعی: جهان تحت کنترل و هدایت اوست و همه جا در تسلط و سیطره او قرار دارد.
منی کرد و بر خویشتن دید کار
جهان را منم، گفت پروردگار
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که خالق هستی به خود نگریسته و درکی از وضعیت دنیا و موجودات آن پیدا کرده است. بینندهای متفکر و آگاه که به حقیقت و اصل وجود پی برده است.
چو بگرفت روی زمین سربسر
یکی جنگ نو ساخت با دادگر
هوش مصنوعی: زمانی که تمام زمین را پوشاند، جنگ تازهای به وجود آمد که با عدالت همراه بود.
سوی آسمان خواست رفتن به جنگ
هلاکش همی پشّه بُد کور و لنگ
هوش مصنوعی: او میخواست به آسمان برود و با خطرات بزرگ روبرو شود، اما مثل پشهای بود که کور و لنگ است و نمیتواند به درستی بجنگد.
چنین است راز خداوند پاک
نگهداشت او را ز باران و خاک
هوش مصنوعی: راز خداوند اینگونه است که او را از تأثیرات باران و خاک محافظت کرده است.
پلنگی بر او دایه برساخت نیز
به مردی و شاهی رسانید و چیز
هوش مصنوعی: پلنگی برای او پرستاری فراهم کرد که او را به مردی و سلطنت برساند و امکاناتی به او بدهد.
همی تا چنین گفت ناهوشیار
که جز من دگر کیست پروردگار
هوش مصنوعی: نااهل و نادان سخن میگوید که جز من کسی دیگر هستی که پروردگار باشد.
از این ژرفتر چون یکی بنگری
نگه کن به گوساله ی سامری
هوش مصنوعی: اگر با دقت و عمق بیشتری به مسئله نگاه کنی، میتوانی به گوسالهای که سامری ساخت، توجه کنی.
روان را از اندیشه آزاد کن
از او هم بدو نام و فریاد کن
هوش مصنوعی: ذهن و فکر خود را از قید و بند رها کن و به جای نگرانی، به او بگو که مشغول فریاد زدن است.