گنجور

بخش ۲۲۰ - رفتن نستوه به جنگ کنعان پسر کوش

فریدون ز گفتار او گشت شاد
دلش تازه تر گشت و رخ بر گشاد
بفرمود نستوه را ساختن
سپاهی گزید از سر تاختن
ز گنجش بداد آن که در خورد بود
سلیح سوار دلاور چو دود
سپهبد ز درگاه از آن سان شتافت
که باد بزان گرد او درنیافت
از آن، تازیان آگهی یافتند
سوی شاهشان تیز بشتافتند
چو آن آگهی سوی کنعان رسید
رخش گشت ماننده ی شنبلید
بدانست کز بهر او تاخته ست
چنان لشکری کینه کش ساخته ست
ز کار پدر یکسر آگاه بود
که آزرده از وی دل شاه بود
شکسته سپاهش بدان سان دوبار
که خیره شد از وی دل روزگار
از این راز کنعان بترسید سخت
بیابان گرفت و رها کرد رخت
سوی حضرموت و بیابان شتافت
سپهبد بیامد مر او را نیافت
چو بنگاه برجای بگذاشتند
سپاه و سپهدار برگاشتند
وز آن جا به درگاه گشتند باز
سپهبد چنین گفت با شاه راز
که کنعان به راه بیابان گریخت
گریزی کجا تیر و ترکش بریخت
بیابان چنان کاندر او آب نیست
دد و دام را اندر او خواب نیست
از آن راه مردم نیابد گذر
نه شیر ژیان و نه مرغ به پر
بویژه که ناساخته شد به راه
چنان دادن که در راه گردد تباه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فریدون ز گفتار او گشت شاد
دلش تازه تر گشت و رخ بر گشاد
هوش مصنوعی: فریدون از صحبت‌های او خوشحال شد و دلش شادتر گردید و چهره‌اش را باز کرد.
بفرمود نستوه را ساختن
سپاهی گزید از سر تاختن
هوش مصنوعی: او به نستوه فرمان داد که ارتش را آماده کند و از میان نیروها، بهترین‌ها را برای فوج برگزید.
ز گنجش بداد آن که در خورد بود
سلیح سوار دلاور چو دود
هوش مصنوعی: از خزانه به کسی داده می‌شود که شایسته و لایق آن است، همچون سوارکار دلاوری که مانند دود در جنگ می‌تازد.
سپهبد ز درگاه از آن سان شتافت
که باد بزان گرد او درنیافت
هوش مصنوعی: سپهبد به سرعت از درگاه خارج شد، به گونه‌ای که حتی باد هم نتوانست به دور او برسد.
از آن، تازیان آگهی یافتند
سوی شاهشان تیز بشتافتند
هوش مصنوعی: تازیان از آن خبر آگاه شدند و به سرعت به سمت پادشاه خود حرکت کردند.
چو آن آگهی سوی کنعان رسید
رخش گشت ماننده ی شنبلید
هوش مصنوعی: زمانی که خبر به کنعان رسید، چهره‌اش به مانند گل شنبلیله شد.
بدانست کز بهر او تاخته ست
چنان لشکری کینه کش ساخته ست
هوش مصنوعی: او فهمید که برای او لشکری غیور و کینه‌توز آماده شده است.
ز کار پدر یکسر آگاه بود
که آزرده از وی دل شاه بود
هوش مصنوعی: او از تمام کارهای پدرش کاملاً مطلع بود و می‌دانست که دل شاه از او آزرده است.
شکسته سپاهش بدان سان دوبار
که خیره شد از وی دل روزگار
هوش مصنوعی: روزگار به قدری تحت تأثیر او قرار گرفته که دلش را دوبار شکسته و هر بار که به او نگاه می‌کند، بهت‌زده می‌ماند.
از این راز کنعان بترسید سخت
بیابان گرفت و رها کرد رخت
هوش مصنوعی: از این راز کنعان به شدت بترسید، desert به وجود آمد و وسایل سفر را رها کرد.
سوی حضرموت و بیابان شتافت
سپهبد بیامد مر او را نیافت
هوش مصنوعی: سپهبد به سمت حضرموت و بیابان رفت، اما نتوانست او را پیدا کند.
چو بنگاه برجای بگذاشتند
سپاه و سپهدار برگاشتند
هوش مصنوعی: زمانی که سپاه و فرماندهانشان در مکانی حضور داشتند و سپس آنجا را ترک کردند.
وز آن جا به درگاه گشتند باز
سپهبد چنین گفت با شاه راز
هوش مصنوعی: سپهبد از آنجا به درگاه بازگشت و گفت و گوی مهمی را با شاه آغاز کرد.
که کنعان به راه بیابان گریخت
گریزی کجا تیر و ترکش بریخت
هوش مصنوعی: ای کنعان، تو به بیابان فرار کردی، اما به کجا می‌توانی بروی وقتی که تیر و ترکش بر زمین افتاده است؟
بیابان چنان کاندر او آب نیست
دد و دام را اندر او خواب نیست
هوش مصنوعی: بیابان به حدی خشک و بدون آب است که هیچ حیوانی در آن جا نمی‌تواند بخوابد.
از آن راه مردم نیابد گذر
نه شیر ژیان و نه مرغ به پر
هوش مصنوعی: در اینجا مفهوم این است که هیچ‌کس نمی‌تواند از آن مسیر عبور کند؛ نه شیر و نه پرنده. این به معنای دشواری یا بسته بودن آن راه است و نشان می‌دهد که ورود به آن مکان برای هیچ‌کس ممکن نیست.
بویژه که ناساخته شد به راه
چنان دادن که در راه گردد تباه
هوش مصنوعی: به ویژه اینکه وقتی شخصی به راهی نادرست و نابجا هدایت شود، ممکن است به راحتی به سمت انحراف و فساد برود.