بخش ۲۱۹ - گفتگوی فریدون با قباد درباره ی کوش
چو نزدیک آمل رسید آن سپاه
گروهی برفتند نزدیک شاه
چو خسرو بدان سرکشان بنگرید
بر او هر کسی آفرین گسترید
بپرسید و گفتا شما را چه بود
کز آن رزمگه بازگشتید زود
چنین داد پاسخ ورا سرکشی
که بر ما ببارید تیز آتشی
ز مکران سپاه آمد و مرز چین
سپاهی که شد تنگ روی زمین
همانا فزون بود ششصد هزار
اگر برشمردی یکایک سوار
بکشتیم چندان که روی زمین
چو گل شد ز خون سواران چین
سپهدار ما هم بر کوش بود
به زخمش بیفگند و بیهوش بود
همه داستان سر بسر کرد یاد
ز کردار کوش و ز کار قباد
وز آن لشکر گشن کآمد ز پی
که چندان بکشتند گردان کی
فریدون ز گفتار او شد دژم
که بر لشکر آمدش چندین ستم
پراندیشه بنشست فرخنده شاه
چنین تا سپهبد بیامد ز راه
یکایک بپرسید از او سرگذشت
ز پیگار کوش و ز کردار دشت
وز آن پس بدو گفت کای نیکخوی
نگردد همی چرخ بر آرزوی
فرو ماندم از کار این بدگهر
به در بر کسی نیست شایسته تر
که با دیوزاده بکوشد به جنگ
کشد گردنش در خم پالهنگ
اگر قارن است او سوی خاور است
سپه را مه اوی است و گندآور است
نریمان و گرشاسب بر هندوان
کشیده سپاهی ز پیر و جوان
ندارم کسی کاو نهد پای پیش
مگر خود روم با سواران خویش
چنین گفت نستوه کای شهریار
زتو دور بادا بدِ روزگار
چو یک ساله راه است از ایدر به چین
سپاهت پراگنده اندر زمین
نیاید کنون چاره بر وی بجای
نه ایدر کسی کاو نهد پیش پای
پسر داد او نامداری به شام
که خوانند کنعان مر او را به نام
سپه دارد از تازیان ده هزار
مرا گر دهد لشکری شهریار
بدو تاختن سازم اندر نهان
بداندیش را کم کنم زین جهان
بخش ۲۱۸ - بهوش آمدن قباد و سرزنش سپاه: قباد سپهبد چو آمد بهوشبخش ۲۲۰ - رفتن نستوه به جنگ کنعان پسر کوش: فریدون ز گفتار او گشت شاد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو نزدیک آمل رسید آن سپاه
گروهی برفتند نزدیک شاه
هوش مصنوعی: هنگامی که آن گروه به نزدیکی آمل رسیدند، تعدادی از آنها به سوی شاه رفتند.
چو خسرو بدان سرکشان بنگرید
بر او هر کسی آفرین گسترید
هوش مصنوعی: وقتی خسرو به سرکشان نگاه کرد، هر کسی برای او ستایش و تمجید کرد.
بپرسید و گفتا شما را چه بود
کز آن رزمگه بازگشتید زود
هوش مصنوعی: از شما پرسیدند که چرا زودتر از میدان جنگ بازگشتید؟
چنین داد پاسخ ورا سرکشی
که بر ما ببارید تیز آتشی
هوش مصنوعی: او با سرکشی پاسخ داد که بر ما آتشی تند و سوزان نازل کن.
ز مکران سپاه آمد و مرز چین
سپاهی که شد تنگ روی زمین
هوش مصنوعی: از مکران نیروهایی آمدند و در مرز چین، نیرویی که بر روی زمین فشرده شد.
همانا فزون بود ششصد هزار
اگر برشمردی یکایک سوار
هوش مصنوعی: واقعاً تعداد سواران بسیار زیاد است، حتی ششصد هزار نفر میشود اگر بخواهی هر کدام را جداگانه بشماری.
بکشتیم چندان که روی زمین
چو گل شد ز خون سواران چین
هوش مصنوعی: ما به قدری در جنگ افرادی را از پای درآوردیم که زمین مانند گلی پر از خون جنگجویان چین شده است.
سپهدار ما هم بر کوش بود
به زخمش بیفگند و بیهوش بود
هوش مصنوعی: سردار ما نیز در میدان جنگ، با زخمهایش به سرزمین دشمن حمله میکرد و بیهوش و دلاورانه میجنگید.
همه داستان سر بسر کرد یاد
ز کردار کوش و ز کار قباد
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره به این است که همه داستانها و روایتها یادآور اعمال و کردارهای کوش و نیز کارهای قباد است. به نوعی، به تجربهها و فعالیتهای گذشته اشاره شده و تأکید بر اهمیت آنها در شکلدهی به داستانها و سرنوشتها دارد.
وز آن لشکر گشن کآمد ز پی
که چندان بکشتند گردان کی
هوش مصنوعی: از آن ارتش گرسنه، کسی آمد که به دنبال آنها باشد؛ چرا که آنها به قدری جنگیدند و کشتند که گردان گردشان را پر کرد.
فریدون ز گفتار او شد دژم
که بر لشکر آمدش چندین ستم
هوش مصنوعی: فریدون به خاطر سخنان او بسیار نگران و ناراحت شد؛ زیرا ظلم و ستم زیادی بر لشکرش رفت.
پراندیشه بنشست فرخنده شاه
چنین تا سپهبد بیامد ز راه
هوش مصنوعی: پادشاه خوشحال و با فکر نشسته بود تا آنکه فرمانده از راه رسید.
یکایک بپرسید از او سرگذشت
ز پیگار کوش و ز کردار دشت
هوش مصنوعی: از او دربارهی سرگذشت و داستانهایش بپرسید، از تلاشها و کارهایی که در زندگیاش انجام داده است.
وز آن پس بدو گفت کای نیکخوی
نگردد همی چرخ بر آرزوی
هوش مصنوعی: سپس به او گفت: ای نیکسیرت، چرخ (سرنوشت) به خاطر آرزوها نمیچرخد.
فرو ماندم از کار این بدگهر
به در بر کسی نیست شایسته تر
هوش مصنوعی: من از دست این فرد نادان و بدشگون به شدت ناامید شدهام، زیرا کسی در این دنیا نیست که شایستهتر از او برای کمک به من باشد.
که با دیوزاده بکوشد به جنگ
کشد گردنش در خم پالهنگ
هوش مصنوعی: کسی که با فرزند دیو مبارزه کند، باید گردن خود را در آستین پُر از خطر و سختی برای جنگ آماده کند.
اگر قارن است او سوی خاور است
سپه را مه اوی است و گندآور است
هوش مصنوعی: اگر او در خاور زمین است، پس فرماندهی آن سپاه به عهده اوست و او کسی است که کارها را سامان میدهد و به نظم درمیآورد.
نریمان و گرشاسب بر هندوان
کشیده سپاهی ز پیر و جوان
هوش مصنوعی: نریمان و گرشاسب به همراه سپاهی از مردان و زنان، به سوی هندیها رفتند.
ندارم کسی کاو نهد پای پیش
مگر خود روم با سواران خویش
هوش مصنوعی: هیچ کس را ندارم که بخواهد قدم پیش بگذارد، مگر اینکه خودم همراه سوارانم پیش بروم.
چنین گفت نستوه کای شهریار
زتو دور بادا بدِ روزگار
هوش مصنوعی: نستوه (شاعر) میگوید که ای پادشاه، از تو دور باشد بدیهای روزگار.
چو یک ساله راه است از ایدر به چین
سپاهت پراگنده اندر زمین
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که سفر از ایدر به چین یک سال طول میکشد و در این مدت نیروها و سربازان تو در زمینهای مختلف پخش و پراکنده شدهاند.
نیاید کنون چاره بر وی بجای
نه ایدر کسی کاو نهد پیش پای
هوش مصنوعی: این زمان هیچ راه حلی برای او وجود ندارد و در حقیقت، کسی نیست که قدمی به جلو بردارد.
پسر داد او نامداری به شام
که خوانند کنعان مر او را به نام
هوش مصنوعی: او پسری به نامدان و بزرگ در سرزمین شام دارد که به نام کنعان شناخته میشود.
سپه دارد از تازیان ده هزار
مرا گر دهد لشکری شهریار
هوش مصنوعی: اگر شهریار لشکری به من بدهد، سپاهی از عربها دارم که تعدادشان به ده هزار نفر میرسد.
بدو تاختن سازم اندر نهان
بداندیش را کم کنم زین جهان
هوش مصنوعی: میخواهم به سرعت از چنگ یک فرد بداندیش خارج شوم و او را از این دنیا دور کنم.