گنجور

بخش ۲۱۸ - بهوش آمدن قباد و سرزنش سپاه

قباد سپهبد چو آمد بهوش
برآورد با لشکر خویش جوش
که برگاشتن روی بهر چرا؟
رها کرد بایست مرده مرا
شما را بکوشید از بهر نام
کز او شاد گشتی شه شادکام
چه سازم بهانه کنون پیش شاه
چو گوید چرا بازگشت آن سپاه
مرا کاشک یکباره هوش از تنم
برفتی چه سازم چه پاسخ کنم
که مردن نکوتر ز ناکرده کار
گذشتن چنین بر در شهریار
سپه گفت کاین کار ما کرده ایم
که زنده تو را بازپس برده ایم
اگر شاه با ما کند آشتی
وگرنه کجا راست پنداشتی
یکایک بگوییم هر کس به شاه
کز این بازگشتن تویی بیگناه
چو بخشایش آرد، نورزد همی
گنه سوی ما بازگردد همی
اگر پهلوان تا سپیده دمان
نرستی سواری ز کام و زبان
به شمشیرمان کوش نگذاشتی
سپه را به خاک اندر انباشتی
همانا همان دوستر نزد شاه
که زنده سوی وی رسد این سپاه
دژم شد سپهبد ز گفتارشان
وز آن ناسزاوار کردارشان
دلش بود از آن بازگشتن دژم
سپاهش رسیدند روز سوم
به خون دست شسته دلیران همه
وز اسبان دشمن گرفته رمه
سر نامجویان به فتراک بر
ز پیشش فگندند بر خاک بر
یکایک بگفتندش از سر گذشت
که کردند با لشکر چین به دشت
بخندید و شد شادمانه دلش
درخشان شد آن پژمریده گلش

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قباد سپهبد چو آمد بهوش
برآورد با لشکر خویش جوش
هوش مصنوعی: وقتی قباد فرمانده به هوش آمد، با ارتش خود شور و هیجان به پا کرد.
که برگاشتن روی بهر چرا؟
رها کرد بایست مرده مرا
هوش مصنوعی: چرا برگشتن به سرزمین خود را ترک کردی؟ آیا مرده‌ام را رها کرده‌ای؟
شما را بکوشید از بهر نام
کز او شاد گشتی شه شادکام
هوش مصنوعی: سعی کنید برای رسیدن به نامی نیک و معتبر تلاش کنید، زیرا از این طریق شما نیز خوشحال و شادکام خواهید شد.
چه سازم بهانه کنون پیش شاه
چو گوید چرا بازگشت آن سپاه
هوش مصنوعی: چه کنم اکنون که در برابر شاه قرار دارم و او می‌پرسد که چرا آن سپاه به عقب برگشته است؟
مرا کاشک یکباره هوش از تنم
برفتی چه سازم چه پاسخ کنم
هوش مصنوعی: اگر یکباره تمام هوش و فکر من از بدنم برود، چه باید بگویم و چه کار کنم؟
که مردن نکوتر ز ناکرده کار
گذشتن چنین بر در شهریار
هوش مصنوعی: مردن به خاطر انجام کارهای نیک بهتر از آن است که بدون انجام هیچ کار مفیدی از دنیا برویم. این نشان‌دهنده‌ی اهمیت عمل و تلاش در زندگی است و اینکه باید به خواسته‌ها و مسئولیت‌هایمان پایبند باشیم.
سپه گفت کاین کار ما کرده ایم
که زنده تو را بازپس برده ایم
هوش مصنوعی: سپه اعلام کرد که ما این کار را انجام داده‌ایم و تو را دوباره به زندگی بازگردانده‌ایم.
اگر شاه با ما کند آشتی
وگرنه کجا راست پنداشتی
هوش مصنوعی: اگر شاه با ما صلح کند، خوب است، اما اگر نه، انتظار نداشته باشی که او راست و درست باشد.
یکایک بگوییم هر کس به شاه
کز این بازگشتن تویی بیگناه
هوش مصنوعی: بیایید به هر یک از افراد بگوییم که تو از بازگشتن به درگاه شاه بی‌گناه هستی.
چو بخشایش آرد، نورزد همی
گنه سوی ما بازگردد همی
هوش مصنوعی: وقتی که بخشش و رحمت خداوند فرا برسد، گناهان دیگر به سوی ما بازنمی‌گردند.
اگر پهلوان تا سپیده دمان
نرستی سواری ز کام و زبان
هوش مصنوعی: اگر قهرمان تا صبح زود به میدان نرود، شانس و توانایی‌اش از دست خواهد رفت.
به شمشیرمان کوش نگذاشتی
سپه را به خاک اندر انباشتی
هوش مصنوعی: به خاطر تلاشی که کردیم، سپاهیان را به زانو درآوردی و بر زمین انداختی.
همانا همان دوستر نزد شاه
که زنده سوی وی رسد این سپاه
هوش مصنوعی: واقعاً همان کسی که زنده از راه دور به سوی شاه می‌رسد، نزد او محبوب‌تر و باارزش‌تر است نسبت به دیگران.
دژم شد سپهبد ز گفتارشان
وز آن ناسزاوار کردارشان
هوش مصنوعی: سپهبد به خاطر سخنان و رفتار ناگواری که از آنها شنید، ناراحت و دلگیر شد.
دلش بود از آن بازگشتن دژم
سپاهش رسیدند روز سوم
هوش مصنوعی: او دلش می‌خواست که از آن بازگشتن، ناخرسند باشد و در روز سوم، سپاهیانش به او رسیدند.
به خون دست شسته دلیران همه
وز اسبان دشمن گرفته رمه
هوش مصنوعی: دلیران با دست‌های خونی خود، به جنگ با دشمنان رفته‌اند و از اسبان آنها دام‌ها و رمه‌ها را گرفته‌اند.
سر نامجویان به فتراک بر
ز پیشش فگندند بر خاک بر
هوش مصنوعی: سر جست‌وجوگران را از جلو پایش به دام انداختند و بر زمین افکندند.
یکایک بگفتندش از سر گذشت
که کردند با لشکر چین به دشت
هوش مصنوعی: هر یک از آنها به او گفتند که دیگر این ماجرا از یادشان رفته و از نتیجه‌ای که با لشکر چین در دشت اتفاق افتاده، چیزی به خاطر ندارند.
بخندید و شد شادمانه دلش
درخشان شد آن پژمریده گلش
هوش مصنوعی: او لبخند زد و با این کار دلش شاد و خنک شد، گلی که پژمرده بود دوباره درخشید.