بخش ۲۲ - داستان اسکندر در خاور
سر داستانهای شاهان پیش
که خسرو همی داشتی پیش خویش
همه دانش و رای و فرهنگ و سنگ
همه چاره و پند و نیرنگ و رنگ
ز خواندن بیفزایدت رای و هوش
ز دیدن شگفت آیدت روی و گوش
نبشته به یونانی و پهلوی
چنین یافتم گر زمن بشنوی
که چون بر سکندر جهان گشت راست
یکی گرد گیتی همی گشت خواست
ز دارای ایران وز فور هند
بپرداخت گیتی به هندی پرند
سوی خاور آمد جهانجوی شاه
سپاهی که بر باد بربست راه
همی رفت تا پیش دریا رسید
که خورشید گردد از او ناپدید
لب ژرف دریا و مردم گروه
که گردد ز دیدارشان دل ستوه
برهنه سراپای و چرمی سیاه
بسان دل مردم کینه خواه
دهنشان و دندانشان همچو سگ
ز سگ برگذشتند، هنگام تگ
ز زوبینشان بود ساز نبرد
همی یکدگر را دریدند و خورد
سپاه سکندر بدیدند زود
ز زین هر یکی مر یکی را ربود
بخوردند بسیار مرد از سپاه
به زوبین بسی گشت مردم تباه
همی بر دریدند مانند سگ
نماندند گوشت و پی و پوست و رگ
سکندر سوی آسمان کرد روی
همی گفت کای چاره ی چاره جوی
تویی آفریننده ی نیک و بد
تویی پروراننده ی دام و دد
دل من بدین دشمنان شاد کن
سپاه مرا از بد آزاد کن
وز آن پس بفرمود تا چون تگرگ
ز پیکان برایشان ببارید مرگ
سپاهش به ترکش چو دست آختند
زمین از سیاهان بپرداختند
بکشتند چندان که دریا به رنگ
چو خون گشت، تیره شب آمد به تنگ
سپاه سیاهان پراگنده گشت
سکندر از آن جایگه درگذشت
بخش ۲۱ - گفتار در شاهی اسطلیناس: یکی شاه بود اسطلیناس نامبخش ۲۳ - اسکندر در برابر پیکر کوشِ پیل دندان، سالار چین: همی راند یک روز و یک شب سیاه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سر داستانهای شاهان پیش
که خسرو همی داشتی پیش خویش
هوش مصنوعی: در آغاز داستانهای شاهان، تو همواره خسرو را در کنار خود داشتی.
همه دانش و رای و فرهنگ و سنگ
همه چاره و پند و نیرنگ و رنگ
هوش مصنوعی: تمامی علم، اندیشه، فرهنگ و حقیقت، همه راهحلها، نصیحتها، فریبها و ظواهر هستند.
ز خواندن بیفزایدت رای و هوش
ز دیدن شگفت آیدت روی و گوش
هوش مصنوعی: خواندن باعث افزایش خرد و ذکاوت تو میشود، و دیدن، شگفتی را در چهره و گوش تو برمیانگیزد.
نبشته به یونانی و پهلوی
چنین یافتم گر زمن بشنوی
هوش مصنوعی: در نوشتههای یونانی و پهلوی به این شکل یافتهام که اگر از من بشنوی، ...
که چون بر سکندر جهان گشت راست
یکی گرد گیتی همی گشت خواست
هوش مصنوعی: زمانی که سکندر به قدرت رسید و دنیا را یکپارچه کرد، گویی همه جا به دور او میچرخید و او در پی آن بود که تمام جهان را تحت فرمان خود درآورد.
ز دارای ایران وز فور هند
بپرداخت گیتی به هندی پرند
هوش مصنوعی: از داراییهای ایران و ثروتهای هند، جهان به پرندگانی شبیه هندی تقدیم شده است.
سوی خاور آمد جهانجوی شاه
سپاهی که بر باد بربست راه
هوش مصنوعی: پادشاهی که به سمت شرق حرکت کرد، سپاهی را به همراه دارد که راه را به راحتی میگذراند و بر بینظمیها غلبه میکند.
همی رفت تا پیش دریا رسید
که خورشید گردد از او ناپدید
هوش مصنوعی: او به سمت دریا میرفت تا اینکه خورشید از آنجا ناپدید شد.
لب ژرف دریا و مردم گروه
که گردد ز دیدارشان دل ستوه
هوش مصنوعی: دل انسان از دیدن مردم در کنار دریا و لبهای عمیق آن دچار خستگی و افسردگی میشود.
برهنه سراپای و چرمی سیاه
بسان دل مردم کینه خواه
هوش مصنوعی: بدن عریان و پوشش سیاه تو مانند دل انسانهای کینهجو است.
دهنشان و دندانشان همچو سگ
ز سگ برگذشتند، هنگام تگ
هوش مصنوعی: دهن و دندان آنها مانند دندانهای سگ است که در هنگام دعوا و درگیری از چشمها پنهان میشوند.
ز زوبینشان بود ساز نبرد
همی یکدگر را دریدند و خورد
هوش مصنوعی: آنها به وسیلهی نیزههایشان، در جنگ و نبرد، یکدیگر را پاره کردند و از بین بردند.
سپاه سکندر بدیدند زود
ز زین هر یکی مر یکی را ربود
هوش مصنوعی: سپاه سکندر به سرعت متوجه شدند و هر کدام از سربازانش یکی از رزمندگان دشمن را به تصاحب خود درآوردند.
بخوردند بسیار مرد از سپاه
به زوبین بسی گشت مردم تباه
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد از سپاه بر اثر تهاجم و قدرت نیزهها به کشتن رسیدند و تعداد زیادی نابود شدند.
همی بر دریدند مانند سگ
نماندند گوشت و پی و پوست و رگ
هوش مصنوعی: مثل سگ، همه چیز را زیر و رو کردند و چیزی از گوشت و پوست و رگ باقی نگذاشتند.
سکندر سوی آسمان کرد روی
همی گفت کای چاره ی چاره جوی
هوش مصنوعی: سکندر به آسمان نگاه کرد و گفت: ای تنها راه حل مشکلات، به من یاری رسان.
تویی آفریننده ی نیک و بد
تویی پروراننده ی دام و دد
هوش مصنوعی: تو خالق هر چیزی هستی، چه خوب و چه بد، و تو هستی که موجودات زنده و غیرزنده را تربیت میکنی.
دل من بدین دشمنان شاد کن
سپاه مرا از بد آزاد کن
هوش مصنوعی: دل من را شاد کن و دشمنان را از سپاه من دور بگردان تا از گزند آنها در امان باشم.
وز آن پس بفرمود تا چون تگرگ
ز پیکان برایشان ببارید مرگ
هوش مصنوعی: سپس فرمان داد تا مانند تگرگ، مرگ بر آنها فرو ریزد.
سپاهش به ترکش چو دست آختند
زمین از سیاهان بپرداختند
هوش مصنوعی: سپاه او وقتی که تیرها را به سمت زمین پرتاب کردند، سیاهان را به خاک افکندند.
بکشتند چندان که دریا به رنگ
چو خون گشت، تیره شب آمد به تنگ
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که افرادی به حدی کشته شدند که رنگ دریا به سرخی خون تغییر کرد و این موضوع به قدری دردناک و تاریک است که شب نیز به تنگی و غم آمد.
سپاه سیاهان پراگنده گشت
سکندر از آن جایگه درگذشت
هوش مصنوعی: سکندر از آن مکان دور شد، زیرا لشکر سیاهان تیتروار پخش و پراکنده شده بود.