بخش ۲۱۲ - پیروزی قباد بر کوش
سپیده دمان رزم را ساز کرد
تبیره خروشیدن آغاز کرد
دل مرد جنگی برآمد ز جای
از آواز شیپور و هندی درای
دلیران چین برکشیدند صف
ز کینه به لبها برآورده کف
چنین گفت با ویژگانش قباد
که امروز تیز آمد این دیوزاد
همه شب همی دوش خوردم دریغ
که گر باره کُشته نگشتی به تیغ
نگشتی ز من پیل دندان رها
وگر خویشتن ساختی اژدها
گر امروز پیش آیدم در نبرد
سر پیل چهرش در آرم به گرد
ز گفتار او شادمان شد سپاه
خروش تبیره برآمد به ماه
گرفتند نیزه سواران جنگ
کشیدند شمشیر الماس رنگ
یکایک همی پیش صف تاختند
همه نیزه و تیغ کین آختند
یکی دام نو ساخت دارای چین
مگر چیره گردد به هنگام کین
هر آن کس که بود از سپه زورمند
به مردی شده نام ایشان بلند
فرستادشان پیش دشمن به جنگ
گرفته همه تیغ و زوبین به چنگ
بکوشید و مردی نمایید، گفت
که با دشمنان بخت بد باد جفت
چو دشمن گمانی برد کاین سپاه
که با من بمانده ست در قلبگاه
همه سرکشانند و مردان کین
نبهره سپاهش چو هست این چنین
که هر یک چو دریا بجوشد همی
چو پیل دمنده بکوشد همی
اگر آن سپاه اندر آید به جنگ
همه نام ایران شود زیر ننگ
پس آن گه چنان حمله آرم درشت
که ایرانیان را ببینیم پشت
به یک حمله از جایشان برکنم
دل و پشت سالارشان بشکنم
سپهبد چو زآن سوی، صف کرد راست
سپه ده هزاران دلیران بخواست
همی بود در قلب با آن سپاه
سپاه دگر شد سوی رزمگاه
پراگنده رزمی همی ساختند
دلیران ز هر سوی همی تاختند
گهی برشکستندشان چینیان
گهی چینیان را رسیدی زیان
گه ایرانیان چیرگی یافتند
گه از چینیان روی برتافتند
هوا تیره همچون شب تار بود
چکاچاک شمشیر خونخوار بود
ز نیزه نیستان شده روی دشت
ز خون دشت گفتی همه لاله گشت
چو خورشید بر نیمه ی روز شد
بر ایرانیان کوش پیروز شد
چو دید آن که شد لشکرش چیره دست
یکی حمله آورد چون پیل مست
نهان اندر آمد میان سپاه
گروهی پس پشت او کینه خواه
چو آتش بر ایرانیان زد درشت
به شمشیر و نیزه فراوان بکشت
سپه را چو از یوز و آهو بره
به یک حمله بر قلب زد یکسره
قباد دلاور چو دید آن چنان
برون زد ز قلب سپاه آن عنان
پی پشت او نامور ده هزار
زره دار و برگستوانور سوار
برافگند بر چینیان خویشتن
نه شمشیر زن ماند و نه نیزه زن
ببارید شمشیر بر خود و ترگ
چو از میغ بارد بهاران تگرگ
شکسته دلان چون خروش یلی
بدیدند با خنجر کابلی
بتندی همه باز پس تاختند
همه نیزه و تیغ کین آختند
همی ریخت پولاد زهر آبدار
چو برگ درخت و سر زین سوار
سپه را به لشکرگه اندر فگند
سراپرده ی دشمن از بُن بکند
ز بانگ چکاچاک گرز گران
زمین شد چو بازار آهنگران
روان گشت بر دشت و در جوی خون
ز کشته زمین چون که بیستون
بدان حمله اندر چهاران هزار
بکشتند رزم آزموده سوار
از آن رزم شد کوش خسته دو جای
ولیکن ز مردی بیفشرد پای
چو دشمن به لشکرگه خویش دید
تن خویشتن خسته و ریش دید
همی سود دندان بسان گراز
ز کینه همی حمله آورد باز
دلیران چین از پسش همچو باد
خروشان ز اسبان تازی نژاد
دو لشکر چنان بر هم آمیختند
که از تن همی خون و خوی ریختند
همه دست و سر بود اگر یال بود
شکسته همه تیغ و گوپال بود
ز برگستوان و ز غوری زره
در و دشت سیمابگون بر کره
به شمشیر، دارای چین با سپاه
برون کرد دشمن ز تاراجگاه
شب آمد، ابا چینیان گفت کوش
که امروز باد شما گشت نوش
من امروز و فردا و دشت نبرد
جهان تیره گردانم از باد و گرد
بگفت این و اندر سراپرده شد
ز رنج زمانه دل آزرده شد
بزرگان و گردنکشان را بخواند
ز کار زمانه فراوان براند
که امروز بر ما چه آمد گزند
چه خواهیم دیدن ز چرخ بلند
برآشفت بر ما نبهره جهان
ندانم چه دارد همی در نهان
ز دشمن سپاهم شکسته دل است
کجا سرکشی بود زیر گل است
ندانم همی چاره ی کار خویش
شده خیره از بخت هشیار خویش
نبینم جز آن کوه کز روی ژرف
که بارانش برف است و بالاش ژرف
پس پشت خویش آرمش چندگاه
درنگی شوم تا بیاید سپاه
که آن جایگاهی ست سخت استوار
ز یک روی او دارد از کوهسار
وز این سو که ایرانیانند راه
یکی کنده سازیم پیش سپاه
بباشیم تا لشکر آید ز چین
دلیران ماچین و مکران زمین
پس آن گه به یک بار پیگار ما
سرآید، برآید همه کار ما
به جان هر یکی کوشش آریم سخت
مگر باز بنمایدم روی بخت
کنارنگ گفتند کاین است رای
زهی شاه گردنکش رهنمای
همان شب کشیدند بیل و تبر
دلیران و گردان پرخاشخر
یکی کنده ی سهمگن ساختند
به یک روز و یک شب بپرداختند
بخش ۲۱۱ - جنگ تن به تن قباد با کوش: چو خورشید بر زد سر از برج گاوبخش ۲۱۳ - داستان کوش با ایرانیان: فرستاد پیغام نزد قباد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سپیده دمان رزم را ساز کرد
تبیره خروشیدن آغاز کرد
هوش مصنوعی: با روشن شدن صبح، صدای جنگ به گوش رسید و شور و هیجان آغاز شد.
دل مرد جنگی برآمد ز جای
از آواز شیپور و هندی درای
هوش مصنوعی: دل مرد جنگی به خاطر صدای شیپور و نواهای هندی، به تپش افتاد و از جای خود برخاست.
دلیران چین برکشیدند صف
ز کینه به لبها برآورده کف
هوش مصنوعی: دلیران چینی صفی منظم و آماده جنگ به پا کردند و با خشم و نفرت در چهره، دستان خود را به نشانهی آمادگی برای نبرد بالا آوردند.
چنین گفت با ویژگانش قباد
که امروز تیز آمد این دیوزاد
هوش مصنوعی: قباد به همراه یارانش گفت که امروز این دیو کوچک بسیار تند و چالاک به نظر میرسد.
همه شب همی دوش خوردم دریغ
که گر باره کُشته نگشتی به تیغ
هوش مصنوعی: هر شب تا صبح در اندیشه و حسرت بودم، افسوس که اگر به وسیله شمشیر کشته نمیشدم، به این حال و روز نمیافتادم.
نگشتی ز من پیل دندان رها
وگر خویشتن ساختی اژدها
هوش مصنوعی: اگر از من جدا شدهای، شبیه به یک فیل میشوی که دندانهایش را رها کرده، و اگر بخواهی به خودت شکل بدهی، به اژدهایی بدل میشوی.
گر امروز پیش آیدم در نبرد
سر پیل چهرش در آرم به گرد
هوش مصنوعی: اگر امروز در نبرد حاضر شوم، چهرهاش همچون سر فیل را در دور دست به نمایش میگذارم.
ز گفتار او شادمان شد سپاه
خروش تبیره برآمد به ماه
هوش مصنوعی: سپاه با شنیدن سخنان او خوشحال شد و ناگهان صدای حماسی و شورانگیزی از آنها به وجود آمد.
گرفتند نیزه سواران جنگ
کشیدند شمشیر الماس رنگ
هوش مصنوعی: سوارانی که نیزه به دست دارند، به جنگ پرداخته و شمشیرهایی با رنگ الماسین را به کار گرفتهاند.
یکایک همی پیش صف تاختند
همه نیزه و تیغ کین آختند
هوش مصنوعی: هر یک به جلو صف کشیدند و همه با نیزه و شمشیر آماده جنگ شدند.
یکی دام نو ساخت دارای چین
مگر چیره گردد به هنگام کین
هوش مصنوعی: کسی دامی جدید با نقش و نگار خوش درست کرده است تا در زمان انتقام و کینهتوزی بتواند بر دیگران غلبه کند.
هر آن کس که بود از سپه زورمند
به مردی شده نام ایشان بلند
هوش مصنوعی: هر کسی که به قدرت و دلیری در دل سپاه بایستد، به خاطر جوانمردیاش به نامی بلند و معروف در تاریخ دست پیدا میکند.
فرستادشان پیش دشمن به جنگ
گرفته همه تیغ و زوبین به چنگ
هوش مصنوعی: فرستادند آنها را به سوی دشمن تا مبارزه کنند و همهی شمشیرها و نیزهها را به دست گرفتند.
بکوشید و مردی نمایید، گفت
که با دشمنان بخت بد باد جفت
هوش مصنوعی: تلاش کنید و مردانگی به خرج دهید، زیرا دشمنان شما را در موقعیت سختی قرار میدهند.
چو دشمن گمانی برد کاین سپاه
که با من بمانده ست در قلبگاه
هوش مصنوعی: زمانی که دشمنی به فکر میافتد که سپاهی که در قلب ما قرار دارد، همچنان با من مانده است، این نشاندهنده قدرت و استقامت ماست.
همه سرکشانند و مردان کین
نبهره سپاهش چو هست این چنین
هوش مصنوعی: همه افراد فاسد و بدطینت هستند و مردان شجاع و با شهامت برای جنگیدن آمادهاند؛ چون وقتی که اوضاع اینچنانی باشد، هیچ فایدهای از سپاه و قدرتهایشان به دست نمیآید.
که هر یک چو دریا بجوشد همی
چو پیل دمنده بکوشد همی
هوش مصنوعی: هر یک از آنها مانند دریا به جوش میآید و همچنین مانند فیل در حال دمیدن، با تلاش و کوشش پیش میرود.
اگر آن سپاه اندر آید به جنگ
همه نام ایران شود زیر ننگ
هوش مصنوعی: اگر آن لشکر به جنگ بیاید، نام ایران به شرمساری میافتد.
پس آن گه چنان حمله آرم درشت
که ایرانیان را ببینیم پشت
هوش مصنوعی: سپس به گونهای سخت و قاطع حمله میکنم که ایرانیان را ببینم که از ترس به عقب میروند.
به یک حمله از جایشان برکنم
دل و پشت سالارشان بشکنم
هوش مصنوعی: با یک حمله، قلب و روح دشمنان را متزلزل میکنم و قدرت رهبرشان را نابود میسازم.
سپهبد چو زآن سوی، صف کرد راست
سپه ده هزاران دلیران بخواست
هوش مصنوعی: فرمانده سپاه، وقتی از آنسوی میدان به سمت ما آمد، صفی از ده هزار دلیر را به نمایش گذاشت و خواهان نبرد شد.
همی بود در قلب با آن سپاه
سپاه دگر شد سوی رزمگاه
هوش مصنوعی: در دل جنگی بزرگ وجود داشت که به زودی جنگ دیگری به سوی میدان نبرد پیش میرفت.
پراگنده رزمی همی ساختند
دلیران ز هر سوی همی تاختند
هوش مصنوعی: دلیران از هر طرف به تلاش و کوشش پرداخته و در صحنه جنگی که به راه انداخته بودند، حاضر شدند.
گهی برشکستندشان چینیان
گهی چینیان را رسیدی زیان
هوش مصنوعی: گاهی چینیها بر دشمنانشان پیروز میشوند و گاهی هم خودشان متحمل ضرر و زیان میشوند.
گه ایرانیان چیرگی یافتند
گه از چینیان روی برتافتند
هوش مصنوعی: گاهی ایرانیان بر چینیان پیروز شدند و گاهی چینیان از ایرانیان روی گرداندند.
هوا تیره همچون شب تار بود
چکاچاک شمشیر خونخوار بود
هوش مصنوعی: هوا به قدری تاریک و غمانگیز بود که به یاد شبهای سیاه میافتاد، و در این میان، درخشش تند و خیرهکنندهای از شمشیری که به خون آلوده بود، حس ترس و رعب را بیشتر میکرد.
ز نیزه نیستان شده روی دشت
ز خون دشت گفتی همه لاله گشت
هوش مصنوعی: در این دشت که به خاطر نبردی سخت گلهای لاله، به رنگ خون در آمدهاند، گویی این زمین به جای علف و گیاه، با نیزهها و خشونتهای جنگ آغشته شده است.
چو خورشید بر نیمه ی روز شد
بر ایرانیان کوش پیروز شد
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید در وسط آسمان قرار میگیرد، پیروزی و موفقیت بر ایرانیان نمایان میشود.
چو دید آن که شد لشکرش چیره دست
یکی حمله آورد چون پیل مست
هوش مصنوعی: وقتی او دید که لشکرش قوی و پیروز است، یک حمله را با قدرت و شدت مانند فیل گران میکند.
نهان اندر آمد میان سپاه
گروهی پس پشت او کینه خواه
هوش مصنوعی: در میان لشکر گروهی، شخصی پنهان شده که از او کینهای در دل دارد.
چو آتش بر ایرانیان زد درشت
به شمشیر و نیزه فراوان بکشت
هوش مصنوعی: وقتی که دشمن با شدت و خشونت به ایرانیان حمله کرد، با شمشیر و نیزه بسیاری از آنها را به قتل رساند.
سپه را چو از یوز و آهو بره
به یک حمله بر قلب زد یکسره
هوش مصنوعی: سپه با یک حمله ناگهانی، دشمنان را که همچون یوز و آهو بودند، به شدت متأثر کرد و قلب آنها را شکست.
قباد دلاور چو دید آن چنان
برون زد ز قلب سپاه آن عنان
هوش مصنوعی: وقتی قباد دلیر در آن حال را دید، با شجاعت از دل سپاه بیرون آمد.
پی پشت او نامور ده هزار
زره دار و برگستوانور سوار
هوش مصنوعی: نیز بیشمار سواران و جنگجویان در پی او، هر کدام به زرههایی معروف و برگهایی زیبا آراستهاند.
برافگند بر چینیان خویشتن
نه شمشیر زن ماند و نه نیزه زن
هوش مصنوعی: مردمی که در برابر دشمنان خود ایستادگی میکنند، نه فقط با شمشیر و نیزه، بلکه با تمام وجود و نیروی خود به مبارزه میپردازند.
ببارید شمشیر بر خود و ترگ
چو از میغ بارد بهاران تگرگ
هوش مصنوعی: باران تگرگ بر سر خود میبارید، همچنان که در بهار، تگرگ از ابرها میریزد.
شکسته دلان چون خروش یلی
بدیدند با خنجر کابلی
هوش مصنوعی: دلهای شکسته وقتی فریاد و هیاهوی یالهای یک اسب جنگی را دیدند، با خنجر نگهبان خود به دفاع برخواستند.
بتندی همه باز پس تاختند
همه نیزه و تیغ کین آختند
هوش مصنوعی: همه به سرعت عقبنشینی کردند، چون تمام نیزهها و شمشیرها آماده نبرد شدند.
همی ریخت پولاد زهر آبدار
چو برگ درخت و سر زین سوار
هوش مصنوعی: پولاد داغ و سوزان مانند برگهای درخت در حال ریختن است، درست مثل اینکه سوار از زین پایین میآید.
سپه را به لشکرگه اندر فگند
سراپرده ی دشمن از بُن بکند
هوش مصنوعی: سربازان را به میدان جنگ فرستاد و چادر دشمن را از ریشه بر کند.
ز بانگ چکاچاک گرز گران
زمین شد چو بازار آهنگران
هوش مصنوعی: زمانی که صدای چکشهای آهنگران بلند شد، زمین به لرزه افتاد و حال و هوای بازار آنها تغییر کرد.
روان گشت بر دشت و در جوی خون
ز کشته زمین چون که بیستون
هوش مصنوعی: در دشت و در جوی خون، جریان وحشتناک و تلخی به راه افتاد که زمین را از قربانیان پر کرده بود، همچون داستان بیستون که نشاندهندهی رنج و نکبت است.
بدان حمله اندر چهاران هزار
بکشتند رزم آزموده سوار
هوش مصنوعی: در یک حمله، چهار هزار جنگجو را به قتل رساندند، همگی سربازان ماهر و باتجربه بودند.
از آن رزم شد کوش خسته دو جای
ولیکن ز مردی بیفشرد پای
هوش مصنوعی: اگرچه در جنگ به طور خسته و ناامید به دو سو کشیده میشود، اما مردانگی او اجازه نمیدهد که از تلاش بازایستد و به جلو میرود.
چو دشمن به لشکرگه خویش دید
تن خویشتن خسته و ریش دید
هوش مصنوعی: وقتی دشمن را در جمع لشکریانش دید، متوجه شد که بدن خود خسته و رنجور به نظر میرسد.
همی سود دندان بسان گراز
ز کینه همی حمله آورد باز
هوش مصنوعی: سود دندانها مانند دندانهای گراز است که از روی کینه به کسی حمله میکند.
دلیران چین از پسش همچو باد
خروشان ز اسبان تازی نژاد
هوش مصنوعی: دلیران چین مانند باد خروشان از اسبان اصیل و سریع عبور میکنند.
دو لشکر چنان بر هم آمیختند
که از تن همی خون و خوی ریختند
هوش مصنوعی: دو ارتش به قدری با هم درگیر شدند که خون و جان افراد از بدنها ریخته شد.
همه دست و سر بود اگر یال بود
شکسته همه تیغ و گوپال بود
هوش مصنوعی: اگر یال (پادشاه) شکسته شود، دیگر هیچ کس در این جمع نمیتواند خود را قوی و برتر نشان دهد. این یعنی وقتی رهبری قوی و تاثیرگذار نباشد، دیگران نیز نمیتوانند به خوبی عمل کنند و در حقیقت، شکست و ضعف در رهبری موجب ضعف عمومی میشود.
ز برگستوان و ز غوری زره
در و دشت سیمابگون بر کره
هوش مصنوعی: از بالای درختان و کوهها، زرهای در دشتهای پر از نقره بر روی زمین دیده میشود.
به شمشیر، دارای چین با سپاه
برون کرد دشمن ز تاراجگاه
هوش مصنوعی: با شمشیر، جوانمردی در برابر سپاه دشمن ایستاد و آنها را از منطقهٔ تاراج و غارت بیرون راند.
شب آمد، ابا چینیان گفت کوش
که امروز باد شما گشت نوش
هوش مصنوعی: شب فرارسید و چینیان گفتند سعی کنید که امروز خوشحالی و شادی شما برانگیخته شد.
من امروز و فردا و دشت نبرد
جهان تیره گردانم از باد و گرد
هوش مصنوعی: من امروز و فردا و دشت نبرد را تحت تأثیر باد و گرد و غبار قرار میدهم و دنیا را به آشفتگی میکشم.
بگفت این و اندر سراپرده شد
ز رنج زمانه دل آزرده شد
هوش مصنوعی: گفت این را و سپس به درون چادر رفت، دلش به خاطر زحمتهای زمانه آزرده و ناراحت شد.
بزرگان و گردنکشان را بخواند
ز کار زمانه فراوان براند
هوش مصنوعی: بزرگان و افراد قدرتمند را به سخن میآورد و از مشکلات و دشواریهای زمانه آگاه میسازد.
که امروز بر ما چه آمد گزند
چه خواهیم دیدن ز چرخ بلند
هوش مصنوعی: امروز چه مشکلاتی بر سر ما آمده و در آینده چه چیزهایی از دنیا خواهیم دید.
برآشفت بر ما نبهره جهان
ندانم چه دارد همی در نهان
هوش مصنوعی: جهان در حال تغییر و نوسان است و من نمیدانم چه چیزهایی در دل خود پنهان دارد.
ز دشمن سپاهم شکسته دل است
کجا سرکشی بود زیر گل است
هوش مصنوعی: دشمنان باعث دلشکستگی و ناراحتی من شدهاند، اما چه جای ناامیدی وجود دارد وقتی زیر گل، زندگی و زیبایی هست؟
ندانم همی چاره ی کار خویش
شده خیره از بخت هشیار خویش
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه میتوانم به مشکلاتم رسیدگی کنم، و از روی بخت خوبم گیج و سرگردان ماندهام.
نبینم جز آن کوه کز روی ژرف
که بارانش برف است و بالاش ژرف
هوش مصنوعی: تنها چیزی که میبینم کوهی است که از عمق آن بارانی برفی میبارد و بر بالای آن عمق وجود دارد.
پس پشت خویش آرمش چندگاه
درنگی شوم تا بیاید سپاه
هوش مصنوعی: من مدتی را به آرامش در جای خود مینشینم تا سپاه بیاید.
که آن جایگاهی ست سخت استوار
ز یک روی او دارد از کوهسار
هوش مصنوعی: این مکان به شدت محکم و استوار است و از یک طرف به کوههای بزرگ وصل میشود.
وز این سو که ایرانیانند راه
یکی کنده سازیم پیش سپاه
هوش مصنوعی: از این طرف که ایرانیان هستند، راهی را هموار کنیم تا در مقابل سپاه قرار بگیریم.
بباشیم تا لشکر آید ز چین
دلیران ماچین و مکران زمین
هوش مصنوعی: بیا بنشینیم تا سپاه از چین بیاید، سپاه دلیران ماچین و مکران.
پس آن گه به یک بار پیگار ما
سرآید، برآید همه کار ما
هوش مصنوعی: زمانی که به یکباره کار ما به پایان برسد، تمام امور ما به راه میافتند.
به جان هر یکی کوشش آریم سخت
مگر باز بنمایدم روی بخت
هوش مصنوعی: ما با تمام تلاشمان سعی میکنیم که به هر کسی کمک کنیم، مگر اینکه دوباره شانس را به ما نشان دهد.
کنارنگ گفتند کاین است رای
زهی شاه گردنکش رهنمای
هوش مصنوعی: در کنار این رنگ، گفته شد که این نظر از طرف شاهی است که بر پرچم بلند و سلطنت خود افتخار میکند.
همان شب کشیدند بیل و تبر
دلیران و گردان پرخاشخر
هوش مصنوعی: همان شب دلیران و جنگجویان با بیل و تبر به کار افتادند و آماده شدند.
یکی کنده ی سهمگن ساختند
به یک روز و یک شب بپرداختند
هوش مصنوعی: آنها در مدت یک روز و یک شب، یک ستون عظیم و محکم را درست کردند و هزینه آن را پرداخت کردند.