گنجور

بخش ۲۱۱ - جنگ تن به تن قباد با کوش

چو خورشید بر زد سر از برج گاو
خروشان همی بر هوا شد چکاو
دو لشکر برآمد به میدان کین
بتوفید از آواز گردان، زمین
چپ و راست، قلب و جناح سپاه
بیاراست کوش و سپهدار شاه
تبیره به زخم آمد و بانگ کوس
جهان کرد لشکر ز گرد آبنوس
همی خواند مردان رزم‌آزمای
سوی رزم از آواز شیپور و نای
برآمد خروش ده و دار و گیر
چکاچاک زوبین و باران تیر
ز هر دو سپه کشته آمد بسی
به خون کشور آغشته آمد بسی
چو کوش آن چنان دید با صد سوار
بزرگان چین و دلیران کار
نهان خویشتن زد بر ایران سپاه
همی بردشان سوی قلب سپاه
بر آن حمله اندر فراوان بکشت
کسی کاو توانست بنمود پشت
از ایرانیان هرکه او را بدید
چو از گرگ آهو همی زو رمید
چو دید آن سپه را گریزان قباد
گرازان به تندی به هم برفتاد
به جنگاوران اندر افتاد شور
گریزان و ترسان چو از شیر گور
برآشفت و گفتا شما را چه بود
کز این لشکر گشن برخاست دود
نه شمشیر دشمن کنون گشت چیز
کز این سان گرفتید راه گریز
شکسته سپاهی نه دست و نه پای
نه نیزند مردان رزم‌آزمای
ستوهی نمودن کنون چیست باز
نداریم شرم از شه سرفراز
سواری گریزنده آواز داد
که ما را بمالد همی دیوزاد
نهان اندر آمد میان سپاه
گروهی پسِ پشت او کینه‌خواه
به هم برزد آن بیکرانه سپاه
بسی کرد یاران ما را تباه
دل چینیان یافت پیروز کوش
شدند از دلیری بدو سخت کوش
سپهبد چو پاسخ چنین یافت گفت
که با دیوزاده غمان باد جفت
همانگه گزین کرد هفتاد مرد
برافگند برگستوان نبرد
بزد خویشتن بر سواران چین
ز خون لاله‌گون کرد روی زمین
سپاه فریدون ز زخم قباد
دلیری نمودند و دادند داد
برآویختند و برآمیختند
ز خون دلیران گِل انگیختند
همه خاک با لاله همرنگ شد
ز کشته زمین بر یلان تنگ شد
به زخمی سواری همی کشت کوش
قباد دلاور شده سخت‌کوش
که هر زخم کز یال وی شد روان
جدا کرد از اندام دشمن روان
دو لشکر بدان سان برآمد به هم
که گردون شد از زخم ایشان دژم
چو از نیمهٔ روز بگذشت هور
بماندند یکسر سوار و ستور
برابر فتادند کوش و قباد
سپهبد بدو تاخت مانند باد
بدو گفت کای بَدرَگ بدستیز
نخواهی همی مُرد تا رستخیز؟
نخواهد جهان از بلای تو رست
کنون تا به کی کشّی ای دیو مست
من امروز برهانم از تو جهان
به زخم دلیران و فرّ مهان
چو کوش آن سخن‌ها شنید از قباد
برآشفت و شبرنگ را چرخ داد
درآمد به کردار آذرگشسب
بزد تیغ و آمدش بر یال اسب
سر بارگی چون ز تن دور شد
سپهبد به دل سخت رنجور شد
پیاده سوی دشمن آهنگ کرد
زمانی به گرز گران جنگ کرد
بدو تاخت بار دگر کوش، تنگ
بدان تا زند تیغ الماس‌رنگ
سپهبد برآورد یکباره شور
بینداخت گرز از پس وی به زور
به کتفش درآمد سر گرز راست
بدان سان که از زین همی گشت خواست
ز سستی بیفتاد تیغش ز دست
سپهبد به اسب دگر برنشست
برانگیخت و آهنگ او کرد باز
برآویخت با او زمانی دراز
نبودند بر یکدگر دستیاب
شب آمد گران شد سر از رنج خواب
جدا شد ز یکدیگران دو سپاه
ز هم بازگشتند سالار و شاه
همه سرکشان پیش کوش آمدند
به خوان و خورش‌های نوش آمدند
بدیشان چنین گفت کامروز رزم
به چشمم چنان بود چون جای بزم
سپهدار ایران به ما باز خورد
ز جانش برآورده بودیم گرد
بکشتم به زیر اندرش بارگی
نهاد اندر او روی، بیچارگی
چو سستی نمودند پرمایگان
بجَست او ز شمشیر ما رایگان
دویدند یارانش یکباره پیش
کشیدند باره سوارانش پیش
رها شد ز دست من آن کینه‌جوی
اگر باز فردا ببینمْش روی
من او را به یک زخم بیجان کنم
دل لشکر از درد پیچان کنم
می روشن آورد تا نیمشب
به بازی و رامش گشادند لب
چو دیده شد از خواب و باده گران
سوی خیمه رفتند گندآوران

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو خورشید بر زد سر از برج گاو
خروشان همی بر هوا شد چکاو
هوش مصنوعی: هنگامی که خورشید از افق برمی‌خیزد، مانند پرنده‌ای که در آسمان پرواز می‌کند، نور و روشنی را به اطراف می‌پراکند.
دو لشکر برآمد به میدان کین
بتوفید از آواز گردان، زمین
هوش مصنوعی: دو سپاه به میدان جنگ آمدند و صدای آنها مانند طوفان، زمین را لرزاند.
چپ و راست، قلب و جناح سپاه
بیاراست کوش و سپهدار شاه
هوش مصنوعی: به راست و چپ، سپاه را منظم کرد و فرماندهی را برای شاه آماده ساخت.
تبیره به زخم آمد و بانگ کوس
جهان کرد لشکر ز گرد آبنوس
هوش مصنوعی: تبیره (تپانچه یا تبرزین) به زخم شتافت و صدای کوس یا طبل جنگی در دنیا طنین انداز شد، لشکری از گرد چوب آبنوس (چوبی تیره و باارزش) شکل گرفت.
همی خواند مردان رزم‌آزمای
سوی رزم از آواز شیپور و نای
هوش مصنوعی: مردان جنگجو به صدای شیپور و نای به سوی میدان نبرد انگیخته می‌شوند و آماده‌ی رزم می‌گردند.
برآمد خروش ده و دار و گیر
چکاچاک زوبین و باران تیر
هوش مصنوعی: خروش و صدا بلند شده است و تاخت و تاز و هیجان به وجود آمده، همچنان که باران تیری همچون زوبین نازل می‌شود.
ز هر دو سپه کشته آمد بسی
به خون کشور آغشته آمد بسی
هوش مصنوعی: از هر دو طرف جنگ، بسیاری کشته شدند و خون کشور را به شدت آلوده کرد.
چو کوش آن چنان دید با صد سوار
بزرگان چین و دلیران کار
هوش مصنوعی: هنگامی که آن فرد را دید، با گروهی از سواران بزرگ و دلیران چینی مواجه شد.
نهان خویشتن زد بر ایران سپاه
همی بردشان سوی قلب سپاه
هوش مصنوعی: نیروهای پنهانی به سرزمین ایران حمله کردند و آنها را به سمت قلب و کانون قدرت سپاه هدایت کردند.
بر آن حمله اندر فراوان بکشت
کسی کاو توانست بنمود پشت
هوش مصنوعی: کسی که قدرت داشت و توانست به دشمنان حمله کند، در میان نبرد، بسیاری را به قتل رساند.
از ایرانیان هرکه او را بدید
چو از گرگ آهو همی زو رمید
هوش مصنوعی: هر کس از ایرانیان را ببیند، مانند آهو که از گرگ می‌گریزد، از او فرار می‌کند.
چو دید آن سپه را گریزان قباد
گرازان به تندی به هم برفتاد
هوش مصنوعی: وقتی آن فرمانده سپاه قباد را دید که در حال فرار است، با شتاب و به شدت به او حمله کرد.
به جنگاوران اندر افتاد شور
گریزان و ترسان چو از شیر گور
هوش مصنوعی: در دل جنگاوران ترس و ناامیدی افتاده است، مانند وقتی که شیر از شکار فرار می‌کند.
برآشفت و گفتا شما را چه بود
کز این لشکر گشن برخاست دود
هوش مصنوعی: او عصبانی شد و پرسید شما را چه شده است که از این لشکر گرسنه، دود برخاسته است؟
نه شمشیر دشمن کنون گشت چیز
کز این سان گرفتید راه گریز
هوش مصنوعی: دشمن نه دیگر با شمشیر وحشت‌زاست، زیرا از این همه آزار و ستم، دیگر راه فراری باقی نمانده است.
شکسته سپاهی نه دست و نه پای
نه نیزند مردان رزم‌آزمای
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف حالتی پرداخته می‌شود که یک پهلوان، ناتوان و بی‌دست و پا شده است. او دیگر نمی‌تواند به جنگ برود و مردان رزمجو در اطرافش جمع نیستند. این وضعیت از شکست و ضعف او نشأت می‌گیرد و نشان‌دهنده حالتی از ناامیدی و از دست رفتن توانایی‌های اوست.
ستوهی نمودن کنون چیست باز
نداریم شرم از شه سرفراز
هوش مصنوعی: اکنون چه نیازی به خجالت از سلطان بلندمرتبه داریم که ما را خسته کرده است؟
سواری گریزنده آواز داد
که ما را بمالد همی دیوزاد
هوش مصنوعی: سواری که در حال فرار بود فریاد زد که بیایید و ما را بزنید، همانطور که دیوانه‌ها رفتار می‌کنند.
نهان اندر آمد میان سپاه
گروهی پسِ پشت او کینه‌خواه
هوش مصنوعی: در میان لشکری گروهی پنهان شده است که از پشت سر او را با کینه و دشمنی می‌نگرند.
به هم برزد آن بیکرانه سپاه
بسی کرد یاران ما را تباه
هوش مصنوعی: سپاه بی‌کران به ما حمله کرد و یاران ما را به نابودی کشاند.
دل چینیان یافت پیروز کوش
شدند از دلیری بدو سخت کوش
هوش مصنوعی: دل چینیان پیروزی را به دست آوردند و با شجاعت و تلاش زیادی به این موفقیت رسیدند.
سپهبد چو پاسخ چنین یافت گفت
که با دیوزاده غمان باد جفت
هوش مصنوعی: سپهبد وقتی چنین پاسخی شنید، گفت که خوشبختی و بدبختی با یکدیگر همراه هستند و ممکن است از فرزند شیطان هم به وجود آیند.
همانگه گزین کرد هفتاد مرد
برافگند برگستوان نبرد
هوش مصنوعی: در آن لحظه، هفتاد مرد را انتخاب کرد و آماده نبرد بر روی میدان جنگ شدند.
بزد خویشتن بر سواران چین
ز خون لاله‌گون کرد روی زمین
هوش مصنوعی: او خود را بر سواران چینی انداخت و با خون لاله‌ها، رنگ زمین را تغییر داد.
سپاه فریدون ز زخم قباد
دلیری نمودند و دادند داد
هوش مصنوعی: ارتش فریدون با شجاعت زخم‌های قباد را جبران کردند و عدالت را برقرار ساختند.
برآویختند و برآمیختند
ز خون دلیران گِل انگیختند
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به نبردی سخت و شدید است که در آن دلاوران با courage و جانفشانی خود، به طور مجازی خون می‌ریزند و از آن، خاک و گل به وجود می‌آید. به عبارت دیگر، این بیانگر تلاش و فداکاری افراد برای پیروزی و استقامت در برابر دشمنان است.
همه خاک با لاله همرنگ شد
ز کشته زمین بر یلان تنگ شد
هوش مصنوعی: تمامی خاک به رنگ لاله در آمده است و زمین از خون پهلوانان سرشار شده است.
به زخمی سواری همی کشت کوش
قباد دلاور شده سخت‌کوش
هوش مصنوعی: به زخم‌هایی که بر بدنم هست، سواری می‌زنم و تلاش می‌کنم تا مانند قباد، دلیر و سخت‌کوش شوم.
که هر زخم کز یال وی شد روان
جدا کرد از اندام دشمن روان
هوش مصنوعی: هر زخم که از یال او جاری شد، جان دشمن را از بدنش جدا کرد.
دو لشکر بدان سان برآمد به هم
که گردون شد از زخم ایشان دژم
هوش مصنوعی: دو نیروی نظامی به گونه‌ای به هم حمله کردند که آسمان از جراحات آن‌ها غمگین شد.
چو از نیمهٔ روز بگذشت هور
بماندند یکسر سوار و ستور
هوش مصنوعی: زمانی که از نیمروز گذشت، خورشید به صورت کامل در آسمان باقی ماند و همه سواران و اسب‌ها در حالتی ثابت ایستاده بودند.
برابر فتادند کوش و قباد
سپهبد بدو تاخت مانند باد
هوش مصنوعی: سپهبد کوش و قباد در برابر هم قرار گرفتند و مانند باد به یکدیگر حمله کردند.
بدو گفت کای بَدرَگ بدستیز
نخواهی همی مُرد تا رستخیز؟
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای بد، تو که با رفتار خودت بد کردید، تا زمانی که قیامت برپا نشود، نمی‌خواهی بمیری.
نخواهد جهان از بلای تو رست
کنون تا به کی کشّی ای دیو مست
هوش مصنوعی: دنیا از مشکلات تو رهایی نخواهد یافت، پس تا کی باید این درد را تحمل کنی، ای دیو نالان؟
من امروز برهانم از تو جهان
به زخم دلیران و فرّ مهان
هوش مصنوعی: امروز استدلال من از تو این است که دنیا به خاطر جراحت دلیران و شیرین‌کاری بزرگان بهتری است.
چو کوش آن سخن‌ها شنید از قباد
برآشفت و شبرنگ را چرخ داد
هوش مصنوعی: وقتی قباد آن سخنان را شنید، فردی خشمگین شد و شبرنگ را به حرکت درآورد.
درآمد به کردار آذرگشسب
بزد تیغ و آمدش بر یال اسب
هوش مصنوعی: آذرگشسب با عزم و اراده و شهامت به میدان آمد و با شمشیرش ضربه‌ای زد و بر پشت اسبش قرار گرفت.
سر بارگی چون ز تن دور شد
سپهبد به دل سخت رنجور شد
هوش مصنوعی: وقتی سپهبد از بدن جُدا شد، سختی و رنج بزرگی در دلش احساس کرد.
پیاده سوی دشمن آهنگ کرد
زمانی به گرز گران جنگ کرد
هوش مصنوعی: یک سرباز پیاده به سوی دشمن حرکت کرد و مدتی با گرز سنگین خود به جنگ پرداخت.
بدو تاخت بار دگر کوش، تنگ
بدان تا زند تیغ الماس‌رنگ
هوش مصنوعی: برو و دوباره تلاش کن، به سختی و با دقت، تا آنکه شمشیر زرین را به کار ببری.
سپهبد برآورد یکباره شور
بینداخت گرز از پس وی به زور
هوش مصنوعی: فرمانده ناگهان شور و هیجان را به پا کرد و با قدرت نیزه را از پشت سر خود به جلو پرتاب کرد.
به کتفش درآمد سر گرز راست
بدان سان که از زین همی گشت خواست
هوش مصنوعی: به شانه‌اش ضربه‌ی سنگینی وارد شد به‌طوریکه انگار از زین اسب می‌افتاد.
ز سستی بیفتاد تیغش ز دست
سپهبد به اسب دگر برنشست
هوش مصنوعی: به دلیل ضعف و سستی، شمشیر سپهبد از دستش افتاد و او بر اسبی دیگر سوار شد.
برانگیخت و آهنگ او کرد باز
برآویخت با او زمانی دراز
هوش مصنوعی: او با صدای دلنشینش ما را به حرکت درآورد و با خود به سفر و گشت و گذار طولانی برد.
نبودند بر یکدگر دستیاب
شب آمد گران شد سر از رنج خواب
هوش مصنوعی: در شب، که تاریکی بر همه چیز حاکم می‌شود، مردم نتوانستند به یکدیگر برسند و در این شرایط، خواب برایشان دشوار و سنگین شد.
جدا شد ز یکدیگران دو سپاه
ز هم بازگشتند سالار و شاه
هوش مصنوعی: دو گروه از یکدیگر جدا شدند و سالار و شاه به عقب بازگشتند.
همه سرکشان پیش کوش آمدند
به خوان و خورش‌های نوش آمدند
هوش مصنوعی: همه‌ی سرکشان و گردن‌کلفتان به دور کوش آمده‌اند تا از سفره و خوراک خوشمزه بهره‌مند شوند.
بدیشان چنین گفت کامروز رزم
به چشمم چنان بود چون جای بزم
هوش مصنوعی: امروز در نبرد، برای من مانند یک جشن و شادی بود.
سپهدار ایران به ما باز خورد
ز جانش برآورده بودیم گرد
هوش مصنوعی: سردار ایران به ما حمله کرد و ما با تمام قدرت از جان خود دفاع کردیم.
بکشتم به زیر اندرش بارگی
نهاد اندر او روی، بیچارگی
هوش مصنوعی: در زیر سایه او، به خاطر سنگینی بارش، دلی پر از غم پیدا کردم.
چو سستی نمودند پرمایگان
بجَست او ز شمشیر ما رایگان
هوش مصنوعی: وقتی قوی‌ترها سست و خسته شدند، او از شمشیر ما بی‌هزینه و به راحتی فرار کرد.
دویدند یارانش یکباره پیش
کشیدند باره سوارانش پیش
هوش مصنوعی: یارانش ناگهان به سرعت به جلو رفتند و بار سوارانش را برداشتند.
رها شد ز دست من آن کینه‌جوی
اگر باز فردا ببینمْش روی
هوش مصنوعی: کینه‌ای که به دل داشتم از بین رفته است و اگر روز دیگری او را دوباره ببینم، دیگر این احساس را نخواهم داشت.
من او را به یک زخم بیجان کنم
دل لشکر از درد پیچان کنم
هوش مصنوعی: من او را با یک ضربه به زمین می‌زنم و دل لشکر را از شدت درد به تپش وادار می‌کنم.
می روشن آورد تا نیمشب
به بازی و رامش گشادند لب
هوش مصنوعی: او تا نیمه شب با لبخند و شادمانی، جمع را به بازی و سرگرمی دعوت کرد.
چو دیده شد از خواب و باده گران
سوی خیمه رفتند گندآوران
هوش مصنوعی: وقتی که خواب و شراب برطرف شد، افرادی که به ایجاد کثیفی و ناپاکی معروف بودند، به سمت خیمه رفتند.