بخش ۲۰۱ - نامه فرستادن نستوه به نزد کوش پیل دندان
یکی نامه فرمود نزدیک کوش
همه داوری و همه جنگ و جوش
که دانم که آگاه گشتی ز کار
که چون بست ضحاک را شهریار
شنیدی که با دیوسازان چه کرد
کز آن تخمه یکسر برآورد گرد
به بندی که آن مارفش بسته شد
جهان از بد جاودان رسته شد
از آن تخمه جز تو نمانده ست کس
تو را نیز مرگ آمد از پیش و پس
از آیین تو چون شد آگاه شاه
وز این رنج بر زیردست و سپاه
بدانم فرستاد تا هم زمان
بلای تو بردارم از مردمان
کنون گر به فرمان شاه اندری
مرا با تو کوته شود داوری
میان بندگی را ببند و مپای
یکی با سواران خویش ایدر آی
گر ایدر بیایی، شوی نزد شاه
بگو تا دهم نزد ایرانت راه
که بخشایش شاه از آن برتر است
فراوان چو تو چاکرش بر در است
بدارد تو را نیز چون دیگران
یکی مهتری باشی از مهتران
که شاه همایون چو ضحّاک نیست
ستمکاره خونریز و ناباک نیست
چو آمرزش آری ببخشایدت
از آن پس چنان کن که نگزایدت
کنم نامه نزدیک شاه زمین
که چون ما رسیدیم در مرز چین
ز فرمان تو کوش گردن نتافت
یله کرد شهر و به درگه شتافت
بیامرزدت بی گمان شهریار
که بخشنده شاهی ست و آمرزگار
وگر خود نخواهی که آیی به پیش
بترسی همی خیره بر جان خویش
به راهی برون رفت باید نهان
گرفتن یکی گوشه ای زین جهان
برو، پیش از آن کاین گزیده سپاه
بیایند و بر تو ببندند راه
وز آن پس من از بیم شاه جهان
رها کی کنم تا که گردی نهان
نه بر پوزش آن را توانی بشست
نه گر چاره ای جویی آید بدست
پشیمانی آن گه نداردت سود
همان به که دریابی این کار زود
نویسنده از نامه چون گشت سیر
سخنگوی مردی جوان و دلیر
گزین کرد و نامه بدو داد و گفت
که با باد باید که باشی تو جفت
شتابان فرستاده ی تیزهوش
برفت و رسانید نامه به کوش
سخنها بر او ترجمان چون بخواند
ز گفتار نستوه خیره بماند
برآشفت و آن نامه اندر ربود
بدرّید و بسیار تندی نمود
فرستاده را گفت کای بدنژاد
سر خویشتن داده بودی بباد
مرا گر نبودی چنان آرزوی
که تو پاسخ من رسانی بدوی
سرت بی گمان دور گشتی ز تن
هم امروز در پیش این انجمن
فرستاده گفت ای خردمند شاه
مرا گر کنی بی گناهی تباه
نه ترسد فریدون از این زشت کار
نه نستوه برگردد از کارزار
بخش ۲۰۰ - رسیدن هدایای فریدون به نزد کارم و پیوستن کارم به نستوه: فرستاده روز و شبان ره بریدبخش ۲۰۲ - پاسخ نامه ی کوش به نزد نستوه: یکی پاسخ نامه فرمود و گفت
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی نامه فرمود نزدیک کوش
همه داوری و همه جنگ و جوش
هوش مصنوعی: کسی نامهای فرستاد به نزدیک کوش، تا تمام قضاوتها و تلاشهای جنگی را بررسی کند.
که دانم که آگاه گشتی ز کار
که چون بست ضحاک را شهریار
هوش مصنوعی: میدانم که از ماجرای کار، آگاه شدی که چگونه ضحاک را پادشاه دستگیر کرد.
شنیدی که با دیوسازان چه کرد
کز آن تخمه یکسر برآورد گرد
هوش مصنوعی: شنیدی که با موجودات ظالم و شرور چه حادثهای رخ داد که از آن دانه، تمام آن بلایا و مشکلات به وجود آمد.
به بندی که آن مارفش بسته شد
جهان از بد جاودان رسته شد
هوش مصنوعی: زمانی که آن بند (یا قید) که باعث حبس و ناراحتی شده، زده شد، جهان از بروز بدیها و مشکلات همیشگی آزاد گردید.
از آن تخمه جز تو نمانده ست کس
تو را نیز مرگ آمد از پیش و پس
هوش مصنوعی: جز تو هیچ کس دیگری از این نسل باقی نمانده است و مرگ به نزدیکت آمده، هم از جلو و هم از پشت.
از آیین تو چون شد آگاه شاه
وز این رنج بر زیردست و سپاه
هوش مصنوعی: وقتی شاه از حقیقت رفتار تو باخبر شد، از این مشکل و دردسر برای زیر دستان و سپاهش رنجید.
بدانم فرستاد تا هم زمان
بلای تو بردارم از مردمان
هوش مصنوعی: میدانم که او برای این فرستاده شده تا در همان حال که بلا و گرفتاری تو را از مردم دور کند، به آنها کمک کند.
کنون گر به فرمان شاه اندری
مرا با تو کوته شود داوری
هوش مصنوعی: حال اگر به دستور شاه، قضاوت من درباره تو کوتاه شود، چه خواهد شد؟
میان بندگی را ببند و مپای
یکی با سواران خویش ایدر آی
هوش مصنوعی: در وسط مسیر بندگی، خود را محدود کن و با دیگران نیامدی، پس به این سمت مرو.
گر ایدر بیایی، شوی نزد شاه
بگو تا دهم نزد ایرانت راه
هوش مصنوعی: اگر به اینجا بیایی، به نزد پادشاه برو و بگو که راهی برای رسیدن به ایران به تو میدهم.
که بخشایش شاه از آن برتر است
فراوان چو تو چاکرش بر در است
هوش مصنوعی: بخشش و رحمت شاه از هر چیز دیگری بالاتر است، همانطور که وفاداری و خدمتگزاریش در درگاه او بسیار ارزشمند است.
بدارد تو را نیز چون دیگران
یکی مهتری باشی از مهتران
هوش مصنوعی: شما نیز باید مانند دیگران از پیشوایان و بزرگان باشید.
که شاه همایون چو ضحّاک نیست
ستمکاره خونریز و ناباک نیست
هوش مصنوعی: شاه همایون مانند ضحّاک نیست؛ او ظالم و خونریز و ناپاک نیست.
چو آمرزش آری ببخشایدت
از آن پس چنان کن که نگزایدت
هوش مصنوعی: اگر ببخشی و عذرخواهی کنی، از آن پس به گونهای رفتار کن که دیگر مورد عذرخواهی قرار نگیری.
کنم نامه نزدیک شاه زمین
که چون ما رسیدیم در مرز چین
هوش مصنوعی: نامهای به شاه زمین مینویسم که وقتی به مرز چین رسیدیم، خبرش را بداند.
ز فرمان تو کوش گردن نتافت
یله کرد شهر و به درگه شتافت
هوش مصنوعی: از فرمان تو، کسی از روی تکبر سرش را بلند نمیکند و به راحتی شهر را ترک کرده و به درگاه تو میآید.
بیامرزدت بی گمان شهریار
که بخشنده شاهی ست و آمرزگار
هوش مصنوعی: شهریار، که فردی بخشنده و آمرزنده است، حتماً تو را خواهد بخشید.
وگر خود نخواهی که آیی به پیش
بترسی همی خیره بر جان خویش
هوش مصنوعی: اگر خودت نخواهی که به جلو بیایی، ترس براساس ضعف خودت را مانند یک سایه بر جانت حس میکنی.
به راهی برون رفت باید نهان
گرفتن یکی گوشه ای زین جهان
هوش مصنوعی: برای فرار از این دنیای پیچیده و پر از مشکلات، باید در گوشهای دور از آن پنهان شویم.
برو، پیش از آن کاین گزیده سپاه
بیایند و بر تو ببندند راه
هوش مصنوعی: زودتر برو، قبل از اینکه نیروی دشمن به اینجا برسد و راه را بر تو ببندند.
وز آن پس من از بیم شاه جهان
رها کی کنم تا که گردی نهان
هوش مصنوعی: پس از آن من از ترس شاه جهان آزاد شدهام، آیا میتوانم تا زمانی که سایهای پنهان وجود دارد، کاری انجام دهم؟
نه بر پوزش آن را توانی بشست
نه گر چاره ای جویی آید بدست
هوش مصنوعی: نه میتوانی با عذرخواهی آن را پاک کنی و نه اگر به دنبال راه حلی بگردی، چیزی به دست میآوری.
پشیمانی آن گه نداردت سود
همان به که دریابی این کار زود
هوش مصنوعی: پشیمانی زمانی فایدهای ندارد؛ بهتر است که زودتر به مسئولیتها و عواقب کارهایت پی ببری.
نویسنده از نامه چون گشت سیر
سخنگوی مردی جوان و دلیر
هوش مصنوعی: وقتی نویسنده از نامه خسته شد، شروع به صحبت کردن درباره مردی جوان و شجاع کرد.
گزین کرد و نامه بدو داد و گفت
که با باد باید که باشی تو جفت
هوش مصنوعی: او نامهای را انتخاب کرد و به او داد و گفت که باید همراه با باد باشی.
شتابان فرستاده ی تیزهوش
برفت و رسانید نامه به کوش
هوش مصنوعی: پیامرسان سریع و باهوش به راه افتاد و نامه را به کوش رساند.
سخنها بر او ترجمان چون بخواند
ز گفتار نستوه خیره بماند
هوش مصنوعی: سخنهایی که او بیان میکند، مانند ترجمهای از دل است و زمانی که او از حرفهای استوار خود سخن میگوید، دیگران به حیرت میافتند.
برآشفت و آن نامه اندر ربود
بدرّید و بسیار تندی نمود
هوش مصنوعی: او بسیار خشمگین شد و نامه را از او گرفت، آن را پاره کرد و به شدت رفتار کرد.
فرستاده را گفت کای بدنژاد
سر خویشتن داده بودی بباد
هوش مصنوعی: فرستاده به او گفت: ای نیکوتن، خود را در اختیار این باد و توفان گذاشتهای.
مرا گر نبودی چنان آرزوی
که تو پاسخ من رسانی بدوی
هوش مصنوعی: اگر تو آن آرزوی بزرگ را نداشتی که پاسخ من را بدهی، من نیز به چیزی نیاز نداشتم.
سرت بی گمان دور گشتی ز تن
هم امروز در پیش این انجمن
هوش مصنوعی: امروز بدون شک سر تو از بدنت جدا شده و در این جمع حضور دارد.
فرستاده گفت ای خردمند شاه
مرا گر کنی بی گناهی تباه
هوش مصنوعی: پیامآور گفت: ای شاه، اگر تو مرا بیگناه بخوانی، بیتردید به سعادت میرسم.
نه ترسد فریدون از این زشت کار
نه نستوه برگردد از کارزار
هوش مصنوعی: فریدون از این انسان بدجنس نمیترسد و ناستوه نیز از میدان نبرد عقبنشینی نخواهد کرد.