بخش ۲۰۰ - رسیدن هدایای فریدون به نزد کارم و پیوستن کارم به نستوه
فرستاده روز و شبان ره برید
به ماچین به نزدیک کارم رسید
چو آگاه شد کارم از مرد راه
وزآن چیز کاو را فرستاد شاه
از آن شادمانی برآمد ز جای
به شولک ز تخت اندر آورد پای
پذیره شد او با بزرگان خویش
می و خوان و رامشگر آورد پیش
فرستاد با آن هزاران سوار
چو دیدند دیدار آن نامدار
از اسبان یکایک فرود آمدند
همه پیش او با درود آمدند
بپرسید کارم ز شاه بلند
وز آن مایه ور بارگاه بلند
انوشه ست گفتا به فرّ تو شاه
همان نیکدل خواهر نیکخواه
ز هر دو درود فراوان پذیر
ز خویشان دیگر ز بُرنا و پیر
چنان بازگشتند با رود و می
که از جرعه سرمشت شد خاک پی
از اختر یکی روز فرّخ گزید
که بارامش و شادکامی سزید
قبای فریدون فرّخ ز گاه
بپوشید و بنهاد بر سر کلاه
ببست آن کیانی کمر بر میان
نشست او برِ زنده پیل ژیان
فراوان گهر بر سرش ریختند
بر او مشک با زعفران بیختند
سپاهی و شهری بدان مژده یافت
که فرّ فریدون بدان مرز تافت
چو نستوه را نامه برخواند زود
فرستاد نزدش سپاهی که بود
وزآن پس یکی لشکر آراست باز
همه بی نیاز از فزونی و ساز
به روز همایون سپه برگرفت
به نزدیک نستوه ره برگرفت
چو دیدار کردند با یکدگر
گرفتند مر یکدگر را به بر
بپرسیدش از شاه وز رنج راه
درست است، گفتا به فرّ تو شاه
مرا رنج کمتر شد از مهر تو
چو دیدم بدین فرّخی چهر تو
ببودند بر جای شادان سه روز
گهی نای و رود و گهی باز و یوز
سرافراز کارم یکی خوان نهاد
به نستوه و گردان بسی چیز داد
شب و روز گفتارشان کار کوش
سگالش ز دیدار و کردار کوش
کشیدند از آن جا به خمدان سپاه
به دو نزلی چون درآمد ز راه
بخش ۱۹۹ - رفتن نستوه با لشکر به جانب ماوراء النهر: بفرمود نستوه را تا سپاهبخش ۲۰۱ - نامه فرستادن نستوه به نزد کوش پیل دندان: یکی نامه فرمود نزدیک کوش
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فرستاده روز و شبان ره برید
به ماچین به نزدیک کارم رسید
هوش مصنوعی: روز و شب فرستادهای به سوی ما آمد و به نزد من نزدیک شد تا کارم را به انجام برساند.
چو آگاه شد کارم از مرد راه
وزآن چیز کاو را فرستاد شاه
هوش مصنوعی: وقتی که از کارم باخبر شد، مردی را که شاه فرستاده بود، شناخت.
از آن شادمانی برآمد ز جای
به شولک ز تخت اندر آورد پای
هوش مصنوعی: به خاطر شادی و خوشحالی، از جایش بلند شد و به آرامی از تخت پایین آمد.
پذیره شد او با بزرگان خویش
می و خوان و رامشگر آورد پیش
هوش مصنوعی: او با همراهان بزرگ خود به مهمانی آمد و شراب و خوراک و نوازنده را به همراه آورد.
فرستاد با آن هزاران سوار
چو دیدند دیدار آن نامدار
هوش مصنوعی: فرستاد فرستادهای با هزاران سوار به سمت کسی که بسیار معروف و مشهور است، زیرا آنها او را دیدهاند و به دیدارش شتافتهاند.
از اسبان یکایک فرود آمدند
همه پیش او با درود آمدند
هوش مصنوعی: همه از اسبهای خود پایین آمدند و به احترام او سلام کردند.
بپرسید کارم ز شاه بلند
وز آن مایه ور بارگاه بلند
هوش مصنوعی: از شاه بلندمرتبه درباره کارم سوال کردند و به این لحاظ به بارگاه عظیم او اشاره کردند.
انوشه ست گفتا به فرّ تو شاه
همان نیکدل خواهر نیکخواه
هوش مصنوعی: انوشه ست به پادشاه گفت که خواهر نیکوکار تو هم دل نیکو و خوبی دارد.
ز هر دو درود فراوان پذیر
ز خویشان دیگر ز بُرنا و پیر
هوش مصنوعی: از هر دو سمت، سلام و درود فراوانی را بپذیر؛ از نزدیکان خود، هم از جوانان و هم از پیران.
چنان بازگشتند با رود و می
که از جرعه سرمشت شد خاک پی
هوش مصنوعی: آنها چنان به سوی رود و شراب بازگشتند که با یک جرعه از آن، خاک و زمین به شوق و شادی آمدند.
از اختر یکی روز فرّخ گزید
که بارامش و شادکامی سزید
هوش مصنوعی: یک روز خوش یمن و فرخندهای را برگزید که شایستهی آرامش و شادی بود.
قبای فریدون فرّخ ز گاه
بپوشید و بنهاد بر سر کلاه
هوش مصنوعی: فریدون، جامهای زیبا بر تن کرد و کلاهی را بر سر گذاشت.
ببست آن کیانی کمر بر میان
نشست او برِ زنده پیل ژیان
هوش مصنوعی: شاه کیان کمر خود را بر میان بسته و بر روی پشت فیل بزرگ زندگی نشسته است.
فراوان گهر بر سرش ریختند
بر او مشک با زعفران بیختند
هوش مصنوعی: بر سر او جواهرات زیادی پاشیدند و بر رویش عطر مشک با زعفران نثار کردند.
سپاهی و شهری بدان مژده یافت
که فرّ فریدون بدان مرز تافت
هوش مصنوعی: نیروهای نظامی و شهری خبر خوشی دریافت کردند که جلال و عظمت فریدون به آن سرزمین تابید.
چو نستوه را نامه برخواند زود
فرستاد نزدش سپاهی که بود
هوش مصنوعی: وقتی که نستوه نامه را به سرعت خواند، بلافاصله سپاهیان را به سمت او فرستاد.
وزآن پس یکی لشکر آراست باز
همه بی نیاز از فزونی و ساز
هوش مصنوعی: پس از آن، یک لشکر آماده شد و همه از فزونی و تجمل بینیاز شدند.
به روز همایون سپه برگرفت
به نزدیک نستوه ره برگرفت
هوش مصنوعی: در روز خوشبختی، سپاه به حرکت درآمد و به سمت راستکردار و استقامت راه را در پیش گرفت.
چو دیدار کردند با یکدگر
گرفتند مر یکدگر را به بر
هوش مصنوعی: وقتی که طرفین همدیگر را ملاقات کردند، همدیگر را به آغوش گرفتند.
بپرسیدش از شاه وز رنج راه
درست است، گفتا به فرّ تو شاه
هوش مصنوعی: از او پرسیدند که آیا رنج و زحمت راهی که به سمت شاه میبرد درست است یا نه. او پاسخ داد که به بزرگی و شرف تو ای شاه، این راه صحیح است.
مرا رنج کمتر شد از مهر تو
چو دیدم بدین فرّخی چهر تو
هوش مصنوعی: عذاب و سختی من به خاطر عشق تو کم شد، زمانی که زیبایی چهرهات را دیدم.
ببودند بر جای شادان سه روز
گهی نای و رود و گهی باز و یوز
هوش مصنوعی: سه روز شاداب و خوش گذرانی کردند، گاهی به نوازش نی و آب دریا، و گاهی به شکار با باز و یوز.
سرافراز کارم یکی خوان نهاد
به نستوه و گردان بسی چیز داد
هوش مصنوعی: من یکی از بزرگان و سرافرازان کار هستم که با تمام قدرت و تلاش، نعمتها و موفقیتهای زیادی به دست آوردهام.
شب و روز گفتارشان کار کوش
سگالش ز دیدار و کردار کوش
هوش مصنوعی: شب و روز صحبتهای آنها کار میکند و تلاششان بر اساس دیدار و رفتارشان است.
کشیدند از آن جا به خمدان سپاه
به دو نزلی چون درآمد ز راه
هوش مصنوعی: سپاه را از آن مکان به خمدان بردند و به دو قسمت تقسیم شدند هنگامی که از راه رسیدند.