گنجور

بخش ۲۰ - داستان پلاطُس

دگر داستان پلاطُس به روم
که خون مسیح از بنه داشت شوم
ز کردار او بازگویم نشان
یکی قیصری بود بر سرکشان
بدان‌گه که آشفته شد بر زمین
گروه یهود از مسیح گزین
یکی ناسزا گفت از او هر کسی
ز دیدار ایشان نهان شد بسی
یهودا مر او را بدیشان نمود
که یار مسیح گرانمایه بود
چو در کار عیسی برفت آنچه رفت
سوی آسمان بُرد یزدانش تفت
بماندند از آن پاک‌تن بر زمین
ده و دو تن از کارزاران کین
که خوانی حواری همی نامشان
ز شمعون برآمد همه کامشان
به کین مسیحا نیاز آمدش
ز هر سو سپاهی فراز آمدش
ده و دو هزار از جهودان بکشت
برفت از جهان نیز و بنمود پشت
بماندند ده تن ز یاران او
گزینان و [ا]ز راز داران او
از ایشان دو تن سوی روم آمدند
نهانی بدان مرز و بوم آمدند
یکی آن گزیده که ادنی ش نام
جوانی هشومند و مردی تمام
وگر نامِ دیگر بجویی ز من
متی مرد و کل آن سر انجمن
سگالش چنین بود با یکدگر
که از ما نباید که دارد خبر
نهان گشت متی و ادنی برفت
به نزد پلاطس خرامید تفت
بدو خویشتن را پزشکی نمود
همی در پزشکی سخن برفزود
پلاطس بفرمود تا پیشکار
یکی انجمن کرد هنگام بار
بزرگان آن شهر کردند گرد
همانا فزون آمد از شصت مرد
چو ادنی ز کار پزشکی سخن
برآورد، خیره بماند انجمن
پراگنده گشتند و درماندند
همی هر کسی جادوش خواندند
چنان گشت ادنی به نزدیک شاه
که هزمان فزودش یکی پایگاه
بزرگان از ادنی به‌درد آمدند
یکایک بر شاه گرد آمدند
که ادنی سخن خیره رانَد همی
پزشکی به دانش نداند همی
نه دارو شناسد نه درمان، نه درد
تو ای شاه، گرد فریبش مگرد
بدو گفت ادنی که شاه بزرگ
سخن‌های بی‌دانشان سترگ
نگیرد، کند بنده را آزمون
به دردی که باشد ز باد و ز خون
بفرمای تا هرچه کرّ است و کور
اگر پای سست است و اندام شور
اگر هست ده ساله بیمار ریش
از این شهر وز کشور آرند پیش
اگر من به یک ماه نیکو کنم
تن خویشتن را بی‌آهو کنم
وگرنه که یابد ز قیصر گریز
بیکبارگی خون ادنی بریز
برآمد منادیگری گرد شهر
که هر کس که او دارد از رنج بهر
سراسر به درگاه شاه آورید
بدین مایه ور بارگاه آورید
که ادنی همه کرد خواهد درست
به درمان همی درد خواهیم شست
نخواهد ز کس مزد این پاکرای
همی چشم دارد به مزد خدای
به یک هفته آمد به درگاه شاه
ز بیمار بی مر، فزون از سپاه
سرِ ماه از آن لشکر دردمند
بپردخت و برکس نیامد گزند
از ادنی همه روم شد شادکام
به پیش پلاطس برافروخت نام
بدانست کادنی کشیده‌ست رنج
بسی خلعتش داد و دینار و گنج
پزشک پلاطس شد و همنشست
همی‌ساخت دیندار با بت‌پرست
تو را سازگاری رساند به کام
خنک هر که را سازگار است نام
که یک‌چند بگذشت از این روزگار
جوانی گرامی برِ شهریار
که همزاد او بود و پیوند او
بر او مهرش افزون ز فرزند او
به سکته یکی روز ناگه بمرد
پلاطس به خواری و غم دست برد
همه جامه‌ی قیصری کرد چاک
پراگند بر تاج و بر تخت خاک
چو بشنید متّی به درگاه شد
چو بیگانه اندر بر شاه شد
به ادنی چنین گفت کای نابکار
غمان از تو بیند همی شهریار
از این سان جوانی تو دادی به‌باد
وگرنه نبودش به دل مرگ، یاد
چو دانش ندانی و درمان و درد
به گردِ درِ پادشاهان مگرد
بدو گفت ادنی که یافه مگوی
بدین راهِ بیداد خیره مپوی
که جاوید کس زندگانی نجست
هر آن کس که زاید بمیرد درست
بدو گفت متّی که ای بدگمان
به پیری نهاده‌ست یزدان، زمان
ز خواب و خورش مرد گردد تباه
به دانش توان داشت مردم نگاه
تو را چون نبوده‌ست دانش تمام
تبه کردی او را و شد کار، خام
چو دانش نیاموزی از دانشی
همی لاجرم خیره مردم کشی
مرا این مسیح پیمبر نمود
تو گفتی که او خود پیمبر نبود
چو خستو شوی تو بدان رهنمای
کنم زنده این را به نام خدای
هم اکنون از این خاک بردارمش
به یک هفته نزدیک شاه آرمش
بدو گفت ادنی که همداستان
شدم با تو یک ره بدین داستان
اگر تو همی مرده زنده کنی
سزا گشت ما را که بنده کنی
نخستین کسی کاندر آید به دین
منم و آن گهی شهریار گزین
دگر پاک دستور و این سروران
به تو بگرویم از کران تا کران
کنارنگ گفتند و قیصر بنیز
که اکنون بهانه نمانده‌ست چیز
گر این زنده گردد همه بگرویم
به راهی که پویی بر آن ره رویم
ببستند پیمان و متّی برفت
مر آن مرده را از میان برگرفت
سوی کاخ آن تنّ مرده بشست
به درمان به یک هفته کردش درست
به هشتم سوی قیصر آمد دوان
جوان با وی و روی با ارغوان
بدو بگرویدند و بر دین او
گرفتند از او راه و آیین او
همه روم دین مسیحا گرفت
زن و مرد راه سکوبا گرفت
چو خواهد که کاری بباشد خدای
به اندک‌ترین مایه آید بجای
همی دین فرزند مریم فزود
بدان تا نگونسار گردد جهود
شد این داستان، داستانی دگر
فرستاد زی خسرو دادگر

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دگر داستان پلاطُس به روم
که خون مسیح از بنه داشت شوم
هوش مصنوعی: داستان دیگری از پلاطس در روم وجود دارد که در آن، خون مسیح عواقب ناخوشایندی را به همراه دارد.
ز کردار او بازگویم نشان
یکی قیصری بود بر سرکشان
هوش مصنوعی: از رفتار او چیزی می‌گویم که نشانی از سلطنت و قدرتی بزرگ دارد و او بر فرمانروایان برتری دارد.
بدان‌گه که آشفته شد بر زمین
گروه یهود از مسیح گزین
هوش مصنوعی: زمانی که گروهی از یهودیان به خاطر مسیح دچار آشفتگی و پریشانی شدند، بر زمین نگران و آشفته به فعالیت پرداختند.
یکی ناسزا گفت از او هر کسی
ز دیدار ایشان نهان شد بسی
هوش مصنوعی: شخصی به یکی دیگر بی‌احترامی کرد و به همین دلیل، بسیاری از کسانی که او را می‌دیدند از ترس یا شرم، پنهان شدند.
یهودا مر او را بدیشان نمود
که یار مسیح گرانمایه بود
هوش مصنوعی: یهودا او را به آن‌ها نشان داد و گفت که او دوست ارزشمند مسیح است.
چو در کار عیسی برفت آنچه رفت
سوی آسمان بُرد یزدانش تفت
هوش مصنوعی: هنگامی که در کار عیسی (ع) اتفاقاتی رخ داد، خداوند آنچه را که لازم بود به آسمان برد.
بماندند از آن پاک‌تن بر زمین
ده و دو تن از کارزاران کین
هوش مصنوعی: از آن جنگجویان پاک‌نفس، تنها ده و دو تن بر زمین باقی ماندند.
که خوانی حواری همی نامشان
ز شمعون برآمد همه کامشان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نام حواریون از شمعون برآمده و آنها همه خواسته‌ها و آرزوهای خود را به دست آوردند. شمعون به عنوان یک الگو و نماد در اینجا نمایانگر موفقیت و تحقق آرزوهاست.
به کین مسیحا نیاز آمدش
ز هر سو سپاهی فراز آمدش
هوش مصنوعی: برای مقابله با دشمنانی که بر او حمله کرده‌اند، یاری و حمایتی همچون مسیحا در هر نقطه به او رسید و آماده نبرد شد.
ده و دو هزار از جهودان بکشت
برفت از جهان نیز و بنمود پشت
هوش مصنوعی: ده و دو هزار نفر از یهودیان را کشت و از این جهان رفت و پشت سر خود را نشان داد.
بماندند ده تن ز یاران او
گزینان و [ا]ز راز داران او
هوش مصنوعی: ده نفر از یاران و رازداران او همچنان باقی ماندند.
از ایشان دو تن سوی روم آمدند
نهانی بدان مرز و بوم آمدند
هوش مصنوعی: دو نفر از آن‌ها به سوی روم آمدند و به طور پنهانی به آن سرزمین و سرزمین‌های دیگر رسیدند.
یکی آن گزیده که ادنی ش نام
جوانی هشومند و مردی تمام
هشومند یعنی هوشمند و دانا
وگر نامِ دیگر بجویی ز من
متی مرد و کل آن سر انجمن
هوش مصنوعی: اگر به دنبال نام دیگری از من باشی، مانند مرگ است و تمامی افرادی که در جمع هستند، به همین ترتیب خواهند بود.
سگالش چنین بود با یکدگر
که از ما نباید که دارد خبر
هوش مصنوعی: آن‌ها با یکدیگر صحبت می‌کردند که نباید از ما اطلاعی داشته باشند.
نهان گشت متی و ادنی برفت
به نزد پلاطس خرامید تفت
هوش مصنوعی: گم شد متی و نزدیک شد به پلاطس، به آرامی و نرمی حرکت کرد.
بدو خویشتن را پزشکی نمود
همی در پزشکی سخن برفزود
هوش مصنوعی: او در زمینه پزشکی به خود درمانی می‌پردازد و به همین دلیل سخن از علم پزشکی را زیاد می‌کند.
پلاطس بفرمود تا پیشکار
یکی انجمن کرد هنگام بار
هوش مصنوعی: پلاطس دستور داد تا خدمتکاری یک جلسه برگزار کند و هنگام باراندازی حاضر شود.
بزرگان آن شهر کردند گرد
همانا فزون آمد از شصت مرد
هوش مصنوعی: در آن شهر بزرگانی گردهم آمدند و تعداد آنها از شصت نفر بیشتر شد.
چو ادنی ز کار پزشکی سخن
برآورد، خیره بماند انجمن
هوش مصنوعی: وقتی کسی که دانش کمی در زمینه پزشکی دارد، در مورد آن صحبت کند، جمع حاضر به حیرت و تعجب می‌افتد.
پراگنده گشتند و درماندند
همی هر کسی جادوش خواندند
هوش مصنوعی: همه پراکنده شدند و در سختی و سردرگمی قرار گرفتند و هر کسی به نوعی سعی کرد به کمک جادو و سحر خود چاره‌ای برای مشکل پیدا کند.
چنان گشت ادنی به نزدیک شاه
که هزمان فزودش یکی پایگاه
هزمان مخفف هرزمان است.
بزرگان از ادنی به‌درد آمدند
یکایک بر شاه گرد آمدند
هوش مصنوعی: مردان بزرگ و برجسته، به مشکلات و دردهای کوچک‌ترها توجه کردند و به‌طور جداگانه به سوی پادشاه رفتند.
که ادنی سخن خیره رانَد همی
پزشکی به دانش نداند همی
هوش مصنوعی: بعضی از افراد با صحبت‌های سطحی و بی‌مناسبت می‌توانند دیگران را به اشتباه بیندازند، حتی اگر به دانش و موضوع مورد نظر آگاهی نداشته باشند.
نه دارو شناسد نه درمان، نه درد
تو ای شاه، گرد فریبش مگرد
هوش مصنوعی: نه دارویی برای تو شناخته شده است و نه درمانی وجود دارد، ای شاه، در دام فریب او نیفت.
بدو گفت ادنی که شاه بزرگ
سخن‌های بی‌دانشان سترگ
هوش مصنوعی: ادنی به او گفت که شاه بزرگ، سخنانش از کسانی که دانش کافی ندارند، بزرگ و پر زرق و برق است.
نگیرد، کند بنده را آزمون
به دردی که باشد ز باد و ز خون
هوش مصنوعی: آزمون و امتحان برای بنده هیچ تأثیری ندارد، چه دردی که ناشی از باد باشد و چه دردی که ناشی از خون باشد.
بفرمای تا هرچه کرّ است و کور
اگر پای سست است و اندام شور
هوش مصنوعی: بفرمایید تا هر چیز ناتوان و ناتوانی که هست، اگر پاهایی ضعیف و بدنی بی‌قرار دارند، کنار بروند.
اگر هست ده ساله بیمار ریش
از این شهر وز کشور آرند پیش
هوش مصنوعی: اگر ده سال است که در این شهر و کشور بیمار هستی، پس ریش تو را به اینجا بیاورند.
اگر من به یک ماه نیکو کنم
تن خویشتن را بی‌آهو کنم
هوش مصنوعی: اگر من به زیبایی‌های یک ماه نگاهی کنم، احساس آرامش و سکون در وجودم ایجاد می‌شود.
وگرنه که یابد ز قیصر گریز
بیکبارگی خون ادنی بریز
هوش مصنوعی: اگر چنین نباشد، ممکن است که از دست قیصر فرار کند و به یکباره خون کم‌ارزش‌تری ریخته شود.
برآمد منادیگری گرد شهر
که هر کس که او دارد از رنج بهر
هوش مصنوعی: آوای منادی از گوشه و کنار شهر بلند شد که هر کسی که از زخم و درد رنج می‌برد، به سوی او بیاید.
سراسر به درگاه شاه آورید
بدین مایه ور بارگاه آورید
هوش مصنوعی: همه چیز را به حضور شاه بیاورید و با این امکانات، بارگاه او را زینت دهید.
که ادنی همه کرد خواهد درست
به درمان همی درد خواهیم شست
هوش مصنوعی: کسی که از تمام افراد پایین‌تر است، به راحتی می‌تواند به درمان درد ما کمک کند و ما هم به او اعتماد داریم.
نخواهد ز کس مزد این پاکرای
همی چشم دارد به مزد خدای
هوش مصنوعی: او از کسی پاداش نمی‌طلبد و فقط به پاداش خداوند امیدوار است.
به یک هفته آمد به درگاه شاه
ز بیمار بی مر، فزون از سپاه
هوش مصنوعی: در مدت یک هفته، گروهی از بیماران به نزد شاه آمدند که تعدادشان بیشتر از سربازان بود.
سرِ ماه از آن لشکر دردمند
بپردخت و برکس نیامد گزند
هوش مصنوعی: سر ماه از آن لشکر دردمند بپردخت و بر کس نیامد گزند این بیت به این معناست که با طلوع ماه روشن، لشکری که در درد و رنج است، آسیب و گزندی به کسی نمی‌زند و بر کسی ضرری نمی‌رساند. در واقع، زیبایی و نیکی‌ای که با ظهور ماه همراه است، برای آن لشکر دردمند، مایه آرامش و امنیت می‌شود.
از ادنی همه روم شد شادکام
به پیش پلاطس برافروخت نام
هوش مصنوعی: از کم‌ارزش‌ترین افراد، با دلی شاد و خرم به سوی پلاس دیدار کرده و نامم را روشن و بر افرازیدم.
بدانست کادنی کشیده‌ست رنج
بسی خلعتش داد و دینار و گنج
هوش مصنوعی: می‌دانست که برای رسیدن به این مقام، زحمت‌های زیادی کشیده است، به همین خاطر به او پاداش‌های بی‌شماری از جمله لباس‌های زیبا و پول‌های زیاد داد.
پزشک پلاطس شد و همنشست
همی‌ساخت دیندار با بت‌پرست
هوش مصنوعی: پزشکی مانند افلاطون شد و در کنار او شخصیت‌های دیندار و بت‌پرستان را شکل و سامان می‌دهد.
تو را سازگاری رساند به کام
خنک هر که را سازگار است نام
هوش مصنوعی: اگر کسی قابلیت سازگاری داشته باشد، به نهایت رضایت و آرامش می‌رسد.
که یک‌چند بگذشت از این روزگار
جوانی گرامی برِ شهریار
هوش مصنوعی: زمان زیادی از دوران جوانی ارزشمند یک پادشاه گذشته است.
که همزاد او بود و پیوند او
بر او مهرش افزون ز فرزند او
هوش مصنوعی: او که همزاد و همراه او است، محبتش به او بیشتر از محبت فرزندش به اوست.
به سکته یکی روز ناگه بمرد
پلاطس به خواری و غم دست برد
هوش مصنوعی: یک روز ناگهان، شخصی به نام پلاطس به دلیل ناراحتی و غم به زمین افتاد و جان سپرد.
همه جامه‌ی قیصری کرد چاک
پراگند بر تاج و بر تخت خاک
هوش مصنوعی: همه لباس‌های سلطنتی را پاره کردند و بر تاج و بر تخت خاک نشاندند.
چو بشنید متّی به درگاه شد
چو بیگانه اندر بر شاه شد
هوش مصنوعی: وقتی متی صدای صحبت را شنید، به درگاه آمد و مانند یک بیگانه در برابر پادشاه قرار گرفت.
به ادنی چنین گفت کای نابکار
غمان از تو بیند همی شهریار
هوش مصنوعی: به پایین‌ترین افراد چنین گفت: ای بدکار، شهریار از تو همیشه غم و اندوه می‌بیند.
از این سان جوانی تو دادی به‌باد
وگرنه نبودش به دل مرگ، یاد
هوش مصنوعی: Tu جوانیت را بیهوده هدر دادی و اگر این طور نبود، دل تنگی و یاد مرگ را نمی‌کشیدی.
چو دانش ندانی و درمان و درد
به گردِ درِ پادشاهان مگرد
هوش مصنوعی: اگر علم و دانش ندارید و نمی‌توانید درد و درمان را تشخیص دهید، به دور پادشاهان نگردید.
بدو گفت ادنی که یافه مگوی
بدین راهِ بیداد خیره مپوی
هوش مصنوعی: برو به آن نزدیک‌تر بگو که در این راه نادرست به بی‌خود شدن ادامه نده.
که جاوید کس زندگانی نجست
هر آن کس که زاید بمیرد درست
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنیا می‌آید، سرانجام می‌میرد و هیچ کس نمی‌تواند از این حقیقت فرار کند. زندگی جاودانی برای هیچ‌کس وجود ندارد.
بدو گفت متّی که ای بدگمان
به پیری نهاده‌ست یزدان، زمان
هوش مصنوعی: متی به او گفت: ای بدگمان! خداوند زمان را به پیری گذاشته است.
ز خواب و خورش مرد گردد تباه
به دانش توان داشت مردم نگاه
هوش مصنوعی: اگر انسان از خواب و خوراک غافل باشد، زندگی‌اش تباه می‌شود، ولی با دانش و آگاهی می‌تواند بر اوضاع خود تسلط داشته باشد و به دیگران نیک‌نگری کند.
تو را چون نبوده‌ست دانش تمام
تبه کردی او را و شد کار، خام
هوش مصنوعی: تو به خاطر نداشتن دانش کامل، او را به بی‌راهه بردی و نتیجه‌اش شد این که کارها به هم ریخت و نابود شد.
چو دانش نیاموزی از دانشی
همی لاجرم خیره مردم کشی
هوش مصنوعی: اگر درسی نیاموزی و از دانش بی‌بهره بمانی، ناگزیر باعث گمراهی و زیان مردم خواهی شد.
مرا این مسیح پیمبر نمود
تو گفتی که او خود پیمبر نبود
هوش مصنوعی: من را این مسیح راهنمایی کرد و تو گفتی که او خودش پیامبر نبود.
چو خستو شوی تو بدان رهنمای
کنم زنده این را به نام خدای
هوش مصنوعی: زمانی که به آرامش و راحتی دست یابی، تنها می‌توانم با نام خدا تو را به زندگی جدیدی هدایت کنم.
هم اکنون از این خاک بردارمش
به یک هفته نزدیک شاه آرمش
هوش مصنوعی: همین حالا می‌توانم او را از این زمین بردارم و در یک هفته، نزدیک شاه او را آرام کنم.
بدو گفت ادنی که همداستان
شدم با تو یک ره بدین داستان
هوش مصنوعی: به او گفتم که من هم با تو هم‌نظر و هم‌راستا شده‌ام، تا در این ماجرا یک‌سفره حرکت کنیم.
اگر تو همی مرده زنده کنی
سزا گشت ما را که بنده کنی
هوش مصنوعی: اگر تو بتوانی مرده‌ای را زنده کنی، پس سزاوار است که ما را هم به بندگی خود درآوری.
نخستین کسی کاندر آید به دین
منم و آن گهی شهریار گزین
هوش مصنوعی: اولین کسی که به دین من وارد می‌شود، خود من هستم و سپس کسی است که به عنوان پادشاه انتخاب می‌شود.
دگر پاک دستور و این سروران
به تو بگرویم از کران تا کران
هوش مصنوعی: همچنان که دیگران از تو فرمانبرداری می‌کنند، ما نیز از این سروران بی‌هیچ فرقی در هر نقطه‌ای از این سرزمین تسلیم تو خواهیم بود.
کنارنگ گفتند و قیصر بنیز
که اکنون بهانه نمانده‌ست چیز
هوش مصنوعی: کنارنگ گفتند و قیصر به ناز گفت که حالا هیچ دلیلی برای تأخیر باقی نمانده است.
گر این زنده گردد همه بگرویم
به راهی که پویی بر آن ره رویم
هوش مصنوعی: اگر این زنده شود، همه ما به دنبال راهی خواهیم رفت که تو بر آن قدم می‌گذاری.
ببستند پیمان و متّی برفت
مر آن مرده را از میان برگرفت
هوش مصنوعی: پیمانی بسته شد و متی (شخصی) به سراغ مرده رفت و او را از وسط جمع بیرون آورد.
سوی کاخ آن تنّ مرده بشست
به درمان به یک هفته کردش درست
هوش مصنوعی: به سمت کاخ، آن بدن مرده را شستند و در عرض یک هفته به حالت درست و سالمی برگرداندند.
به هشتم سوی قیصر آمد دوان
جوان با وی و روی با ارغوان
هوش مصنوعی: جوانی به سمت قیصر (امپراطور) آمد و به سرعت در حال حرکت بود و در کنار او، رنگ رویش مانند گل ارغوانی بود.
بدو بگرویدند و بر دین او
گرفتند از او راه و آیین او
هوش مصنوعی: آنها به او ایمان آوردند و راه و روش او را اختیار کردند.
همه روم دین مسیحا گرفت
زن و مرد راه سکوبا گرفت
هوش مصنوعی: در سراسر روم، همه به آیین مسیح پیوستند و زنان و مردان در این مسیر به حرکت درآمدند.
چو خواهد که کاری بباشد خدای
به اندک‌ترین مایه آید بجای
هوش مصنوعی: هرگاه خدا بخواهد کاری انجام شود، با کمترین امکانات نیز آن کار محقق می‌شود.
همی دین فرزند مریم فزود
بدان تا نگونسار گردد جهود
هوش مصنوعی: فرزند مریم، معروف به عیسی، باعث افزایش دین و ایمان در جامعه می‌شود، به گونه‌ای که یهودیان دچار زوال و سقوط خواهند شد.
شد این داستان، داستانی دگر
فرستاد زی خسرو دادگر
هوش مصنوعی: این ماجرا به یک داستان دیگر تبدیل شد و از خسرو دادگر پیام جدیدی فرستاده شد.