گنجور

بخش ۱۹ - داستان دقیانُس

همان داستانی دگر یار اوی
ز کردار دقیانُس و کار اوی
وز آن هفت تن همنشست وندیم
که بودند اصحاب کهف ورقیم
یکی کوه بینی رسیده به ابر
همه جای شیر و پلنگان و ببر
به نزدیک طرطوس رُسته چنان
چو دیوار پیوسته با آسمان
چو سرداب جایی بیابان و کوه
که از دیدنش دیو گردد ستوه
یکی غار تاریک نا دلفروز
کجا شب همانش، همان است روز
سوی روشنایی کشد باز راه
یکی نردبانی ز سنگ سیاه
تراشیده هشتاد پایه فزون
که داند به گیتی که چندست و چون
به بالا درآیی به کهف اندر آی
یکی کاخ پیش آیدت دلگشای
بدو اندرون سیزده با سگی
بر آن سیزده بر نجنبد رگی
روان رفته و مانده تنشان بجای
چگونه شگفت است کار خدای!
از آن سیزده هفت بودند و سگ
که برداشتند از بر شهر تگ
از ایشان یکی خوبچهره غلام
به هنگام مردی رسیده تمام
ز دقیانُس از روم بگریختند
به دام بلا درنیاویختند
چو در کهف رفتند، یزدان پاک
برآورد از اندامشان جان پاک
چو شد دین عیسی به روم آشکار
بر آن هفت تن، شش دگر گشت یار
ز یزدان پرستان و پاکان دین
که بودند یار مسیح گزین
چو مشتی به کهف اندر افزودشان
یکایک به دارو بیندودشان
که تا کالبدشان نگردد تباه
چنین است کهف و چنین است راه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همان داستانی دگر یار اوی
ز کردار دقیانُس و کار اوی
هوش مصنوعی: داستانی دیگر درباره یار او وجود دارد که مرتبط با رفتار و اقدامات دقیانوس است.
وز آن هفت تن همنشست وندیم
که بودند اصحاب کهف ورقیم
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره می‌شود به هفت نفر که با یکدیگر نشسته‌اند و به داستان اصحاب کهف و وقایع مربوط به آن اشاره می‌شود. این افراد به نوعی با هم همدلی و دوستی دارند و در کنار هم زندگی می‌کنند.
یکی کوه بینی رسیده به ابر
همه جای شیر و پلنگان و ببر
هوش مصنوعی: آن کسی که به قله کوه می‌رسد، از ارتفاع آنجا به ابرها دست پیدا می‌کند و در اطرافش نشانه‌های قدرت و جنگل‌نشینی مانند شیر و پلنگ و ببر را می‌بیند.
به نزدیک طرطوس رُسته چنان
چو دیوار پیوسته با آسمان
هوش مصنوعی: در نزدیکی طرطوس، درختی رشد کرده که به قدری بلند است که با آسمان در تماس به نظر می‌رسد.
چو سرداب جایی بیابان و کوه
که از دیدنش دیو گردد ستوه
هوش مصنوعی: جایی مانند سرداب است که در آن بیابان و کوه وجود دارد و دیدن آن باعث می‌شود انسان از ترس و وحشت دچار ناامیدی و خستگی شود.
یکی غار تاریک نا دلفروز
کجا شب همانش، همان است روز
هوش مصنوعی: در یک غاری تاریک و بی‌نور، شب و روز هیچ تفاوتی نمی‌کند و هر دو یکسان هستند.
سوی روشنایی کشد باز راه
یکی نردبانی ز سنگ سیاه
هوش مصنوعی: یک نردبان سنگی به سوی روشنایی قرار دارد که راه را برای حرکت به سمت روشنی باز می‌کند.
تراشیده هشتاد پایه فزون
که داند به گیتی که چندست و چون
هوش مصنوعی: هیچکس نمی‌داند در این جهان چند پایه و ستون به تعداد هشتاد تراشیده شده، و این موضوع چقدر و چگونه است.
به بالا درآیی به کهف اندر آی
یکی کاخ پیش آیدت دلگشای
هوش مصنوعی: اگر به اوج موفقیتی دست یابی، به جایی می‌رسی که در آنجا یک کاخ زیبا و دلگشا به تو نمایش داده می‌شود.
بدو اندرون سیزده با سگی
بر آن سیزده بر نجنبد رگی
هوش مصنوعی: در درون او سیزده نفر هستند و اگر سگی به سمت آن‌ها برود، یکی از آن‌ها تکان نمی‌خورد.
روان رفته و مانده تنشان بجای
چگونه شگفت است کار خدای!
هوش مصنوعی: روح انسان رفته و تنها جسمش باقی مانده، چه شگفت‌انگیز است که کار خداوند به این صورت است!
از آن سیزده هفت بودند و سگ
که برداشتند از بر شهر تگ
هوش مصنوعی: از آن سیزده، هفت نفر و سگی بودند که از نزدیکی شهر دور شدند.
از ایشان یکی خوبچهره غلام
به هنگام مردی رسیده تمام
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها که چهره‌ای زیبا داشت، در دوران جوانی به کمال رسید.
ز دقیانُس از روم بگریختند
به دام بلا درنیاویختند
هوش مصنوعی: از دست دقیانوس، مردم از روم فرار کردند، اما به دام مشکلات و خطرات جدیدی گرفتار شدند.
چو در کهف رفتند، یزدان پاک
برآورد از اندامشان جان پاک
هوش مصنوعی: زمانی که آن افراد به غار رفتند، خداوند متعال جان‌های پاک را از وجودشان برآورد.
چو شد دین عیسی به روم آشکار
بر آن هفت تن، شش دگر گشت یار
هوش مصنوعی: وقتی دین عیسی در روم به وضوح پدیدار شد، گروهی از هفت نفر به جز شش نفر دیگر به آن پیوستند.
ز یزدان پرستان و پاکان دین
که بودند یار مسیح گزین
هوش مصنوعی: پرستندگان خدا و پاکان دین، کسانی هستند که یار و همدم مسیح هستند.
چو مشتی به کهف اندر افزودشان
یکایک به دارو بیندودشان
هوش مصنوعی: شاید به این معنی باشد که مانند یک مشت سنگ در غاری، هر کدام به تنهایی به دارو کشیده می‌شوند. این می‌تواند بیانگر این باشد که وقتی انسان‌ها یا اشیاء در یک مکان قرار می‌گیرند، تأثیرات و تأثیرات متقابل خود را تجربه می‌کنند و ممکن است بهبود یا تبدیلی در وضعیت آن‌ها حاصل شود.
که تا کالبدشان نگردد تباه
چنین است کهف و چنین است راه
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تا زمانی که بدن انسان فاسد نشده است، باید به همین شکل ادامه داد و به همین مسیر رفت.