گنجور

بخش ۱۹۳ - پادشاهی فریدون و فرستادن نامه به نزد طیهور

از ایشان چو دیگر نیامد به دست
بیامد به تخت مهی برنشست
به مژده نوندی فرستاد تفت
به نامه به طیهور گفت آنچه رفت
چو مژده به کوه بسیلا رسید
ز طیهور نامد نشانی پدید
به جایش جهانجوی کارم به تخت
نشسته برش شاد و پیروز بخت
چو آن نامه در پیش لشکر بخواند
برآن نامه را هر کسی زر فشاند
فرستاده را کارم نیکدل
ببخشید چندان که کردش خجل
وزآن پس دلش را چنان بود رای
که آرد یکی مهربانی بجای

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از ایشان چو دیگر نیامد به دست
بیامد به تخت مهی برنشست
هوش مصنوعی: پس از اینکه دیگران چیزی به او ندادند، او با تکیه بر مهارت‌های خود، به مسند قدرت رسید و بر آن تکیه زد.
به مژده نوندی فرستاد تفت
به نامه به طیهور گفت آنچه رفت
هوش مصنوعی: خبر خوشی به نوندی فرستاد و در نامه به طیهور گفت آنچه پیش آمده است.
چو مژده به کوه بسیلا رسید
ز طیهور نامد نشانی پدید
هوش مصنوعی: وقتی خبر خوش به کوه بسیلا رسید، از پرنده‌ها نشانی از آنجا دیده نشد.
به جایش جهانجوی کارم به تخت
نشسته برش شاد و پیروز بخت
هوش مصنوعی: به جای او، کسی که جستجوگر دنیا بود، اکنون بر تخت نشسته و شاد و خوشبخت است.
چو آن نامه در پیش لشکر بخواند
برآن نامه را هر کسی زر فشاند
هوش مصنوعی: زمانی که آن نامه در برابر لشکر خوانده شد، هر کسی به احترام آن نامه طلا به زمین می‌ریخت.
فرستاده را کارم نیکدل
ببخشید چندان که کردش خجل
هوش مصنوعی: فرستاده را با دل نیک و مهربانی ببخشید، تا جایی که موجب خجالت او نشود.
وزآن پس دلش را چنان بود رای
که آرد یکی مهربانی بجای
هوش مصنوعی: پس از آن، دلش به قدری مهربان شد که بتواند یکی از صفات محبت‌آمیز را به جای آورد.