بخش ۱۸۹ - نیایش نمودن طیهور یزدان را
کنون زآتبین چون بپرداختیم
ز کوش و فریدون سخن ساختیم
ز گوینده چون بازجستم سخن
مرا گفت از این داستان کهن
که طیهور چون کار کشتی بساخت
ز دریا بسی بادبان برفراخت
بفرمود تا پیش او شد سپاه
پس از جای برخاست بر تخت شاه
سزاوار یزدان ستایش نمود
مر او را هزاران نیایش نمود
وز آن پس چنین گفت با مردمان
که یزدان سرآورد بر ما غمان
توانا و دانا و دارنده اوست
سپهر و زمین را نگارنده اوست
چو من بنده ای را کند شادکام
به گردون گردان برآردْم نام
چو باید، نیارد سپاسش بجای
نبیند چنین نیکوی از خدای
خود از خویشتن بیند آن برتری
فزونی و گنج و بلند اختری
چو بنده در این راه بنهاد پای
بگرداند آن کار بر وی خدای
گر اندازه گیرم من از کار خویش
وز آن شادکامی که بردم ز پیش
وز آن ساخته بخت و آن روزگار
وز این کوه و دریا چنین استوار
همه تکیه بر کوه و دربند و آب
ندیده کسی دشمن از ما به خواب
همی آنچه بایست دید از خدای
از این کوه دیدیم و آباد جای
به ما لاجرم دشمنی برگماشت
که برتن سرو روی مردم نداشت
همه شهرها کرد ویران و پست
همه سرکشان را بکشت و بخست
زنان را که بودند برنا و پیر
سوی چین و ماچین فرستاد اسیر
ز دشمن رسیدم بیکبارگی
بدین رنج و سختی و بیچارگی
دگرباره بخشایش کردگار
به ما یافت و از وی برآمد دمار
نکردش رها تا که شب روز کرد
نبیره ی مرا شاد و پیروز کرد
به ضحّاک جادوش برداد دست
مر او را ابر کوه بویان ببست
به بندی که هرگز نشاید گشاد
همه کاخ و گنجش به تاراج داد
شدند از جهان آن بدان ناپدید
دل دیو و جادو به هم بردرید
گر از چرخ گردنده یاری بود
از این پس همه کامگاری بود
ز یزدان شناسید یکسر سپاه
که او دور کرد از دل ما هراس
پس از خشم بر ما بگسترد مهر
ببخشود و برهاند از آن دیوچهر
بلای وی از شهر ما دور کرد
دلش بند ضحّاک رنجور کرد
از این پس بکوشید و رای آورید
همه نیکویها بجای آورید
بیارید با ما همه لشکری
که اکنون دگرگونه شد داوری
به دریا بسازید تا بگذریم
همه کشور چینیان بنگریم
کسانی که درویش و غمگین شدند
ز خواری از ایدر سوی چین شدند
بجوییم و ایدر فرستیم باز
کرا ساز باید، ببخشیم ساز
که کوش آن دلیری ندارد بنیز
چو بازی بود بسته اندر گریز
من از کشور چین، بسیلا و کوه
کنم خوبتر زآن که دید آن گروه
فراوان از آن مرز گنج آورم
دل پیل دندان به رنج آورم
ستانم ز ماچین و چین ساو و باز
کنم کشور آباد و لشکر به ساز
ز گفتار او شاد شد لشکری
نهادند گردن به فرمانبری
ز فرّ فریدون دلیران شدند
چو روباه بودند شیران شدند
به پایان سخن تا رسانید شاه
به دریا گذشتن گرفت آن سپاه
گذر کرد با صد هزاران هزار
همه رزمجوی و همه کینه دار
بخش ۱۸۸ - در عبرت گرفتن از کارِ جهان و گریز به مدح ممدوح: چنین است کار جهان کرد کردبخش ۱۹۰ - رفتن طیهور از جزیره ی بسیلا و گرفتن ماچین و چین: به دریا سوی مرز ماچین شتافت
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کنون زآتبین چون بپرداختیم
ز کوش و فریدون سخن ساختیم
هوش مصنوعی: حالا که از آتشزنان گذر کردهایم و به تلاش و فریدون اشاره کردهایم، داستان یا سخنی را آغاز کردهایم.
ز گوینده چون بازجستم سخن
مرا گفت از این داستان کهن
هوش مصنوعی: وقتی از گوینده سخن را جویا شدم، او داستان قدیمی را برای من بیان کرد.
که طیهور چون کار کشتی بساخت
ز دریا بسی بادبان برفراخت
هوش مصنوعی: وقتی که کار یک کشتی آماده شد، مانند پرندگان که در آسمان اوج میگیرند، کشتی نیز با بادبانهای فراوان به دریا میرود.
بفرمود تا پیش او شد سپاه
پس از جای برخاست بر تخت شاه
هوش مصنوعی: فرمان داد تا لشکر به نزد او بروند، سپس از جای خود بلند شد و بر تخت پادشاهی نشست.
سزاوار یزدان ستایش نمود
مر او را هزاران نیایش نمود
هوش مصنوعی: خداوند شایسته ستایش است و او را با هزاران دعا و نیایش میستایند.
وز آن پس چنین گفت با مردمان
که یزدان سرآورد بر ما غمان
هوش مصنوعی: پس از آن، او به مردم گفت که خداوند بر ما مشکلاتی را فرستاده است.
توانا و دانا و دارنده اوست
سپهر و زمین را نگارنده اوست
هوش مصنوعی: توانایی و دانش به او مرتبط است و اوست که آسمان و زمین را زیبا و منظم میکند.
چو من بنده ای را کند شادکام
به گردون گردان برآردْم نام
هوش مصنوعی: وقتی که من یک بنده را خوشحال و شادی ببینم، نام او را در آسمان و در میان بزرگان بلند میکنم.
چو باید، نیارد سپاسش بجای
نبیند چنین نیکوی از خدای
هوش مصنوعی: زمانی که نیازمند باشیم، نمیتوانیم از او سپاسگزاری کنیم، چرا که نیکیهای خدا را نمیبینیم.
خود از خویشتن بیند آن برتری
فزونی و گنج و بلند اختری
هوش مصنوعی: انسان از درون خود، برتری و ارزشهای فراوانی را میبیند که همچون گنجی گرانبها و ستارهای بلند در آسمان است.
چو بنده در این راه بنهاد پای
بگرداند آن کار بر وی خدای
هوش مصنوعی: وقتی بندهای در این مسیر قدم گذاشت، خداوند کار را به نفع او تغییر میدهد.
گر اندازه گیرم من از کار خویش
وز آن شادکامی که بردم ز پیش
هوش مصنوعی: اگر من به اندازهی کار خودم و به شادیای که از گذشته به دست آوردهام، فکر کنم،
وز آن ساخته بخت و آن روزگار
وز این کوه و دریا چنین استوار
هوش مصنوعی: بخت و روزگار به گونهای شکل گرفتهاند و از این کوه و دریا چنین پایداری و استواری به وجود آمده است.
همه تکیه بر کوه و دربند و آب
ندیده کسی دشمن از ما به خواب
هوش مصنوعی: همه به کوه و در مناطق دور افتاده پناه بردهاند و هیچکس از آب و زندگی در آنجا خبری ندارد، به طوری که هیچ دشمنی فراتر از خواب و خیال نمیتواند به ما آسیب برساند.
همی آنچه بایست دید از خدای
از این کوه دیدیم و آباد جای
هوش مصنوعی: تمام آنچه باید از خدا دیده میشد، از این کوه و مکان خوب دیدهایم.
به ما لاجرم دشمنی برگماشت
که برتن سرو روی مردم نداشت
هوش مصنوعی: دشمن ناتوان و بیمحتوا به ما حمله کرد، در حالی که ما زیبایی و جذابیت خاصی داشتیم.
همه شهرها کرد ویران و پست
همه سرکشان را بکشت و بخست
هوش مصنوعی: تمامی شهرها را ویران و خراب کرد و همه سرکشان را نابود و مجازات نمود.
زنان را که بودند برنا و پیر
سوی چین و ماچین فرستاد اسیر
هوش مصنوعی: زنان جوان و پیر را به سمت چین و ماچین فرستادند تا به اسیری بروند.
ز دشمن رسیدم بیکبارگی
بدین رنج و سختی و بیچارگی
هوش مصنوعی: از دشمن به طور ناگهانی با این درد و زحمت و بدبختی روبهرو شدم.
دگرباره بخشایش کردگار
به ما یافت و از وی برآمد دمار
هوش مصنوعی: با دوباره بخشایش و رحمت خداوند به ما، از او نعمت و زندگی تازهای نصیبمان شد.
نکردش رها تا که شب روز کرد
نبیره ی مرا شاد و پیروز کرد
هوش مصنوعی: او را رها نکرد تا اینکه شب و روز عوض شد و فرزند من را خوشحال و موفق ساخت.
به ضحّاک جادوش برداد دست
مر او را ابر کوه بویان ببست
هوش مصنوعی: ضحاک جادوگر را به زنجیر کشیدند و او را در مکانی دور از مردم حبس کردند.
به بندی که هرگز نشاید گشاد
همه کاخ و گنجش به تاراج داد
هوش مصنوعی: در شرایطی که نباید هرگز رها شود، همه چیز، از جمله کاخ و ثروت، به سادگی در خطر از دست رفتن قرار میگیرد.
شدند از جهان آن بدان ناپدید
دل دیو و جادو به هم بردرید
هوش مصنوعی: از دنیای فاسد و ناپاک، آن خیران و نیکان ناپدید شدند و دل شیطان و جادوگران را به هم ریختند.
گر از چرخ گردنده یاری بود
از این پس همه کامگاری بود
هوش مصنوعی: اگر زندگی و سرنوشت به ما کمک کند، از این پس همه چیز به خوشی و کامیابی خواهد بود.
ز یزدان شناسید یکسر سپاه
که او دور کرد از دل ما هراس
هوش مصنوعی: از خداوند یکتا آگاه باشید، زیرا او تمام ترسها را از دل ما دور کرده است.
پس از خشم بر ما بگسترد مهر
ببخشود و برهاند از آن دیوچهر
هوش مصنوعی: پس از آنکه خشمش را بر ما نشان داد، محبتش را گستراند و ما را از آن موجود زشت نجات داد.
بلای وی از شهر ما دور کرد
دلش بند ضحّاک رنجور کرد
هوش مصنوعی: بلای او دلش را از شهر ما دور کرد و رنجهای ضحاک را بر او تحمیل کرد.
از این پس بکوشید و رای آورید
همه نیکویها بجای آورید
هوش مصنوعی: از این به بعد تلاش کنید و ایدههای خوبی را مطرح کنید و همه چیزهای نیکو را به عمل بیاورید.
بیارید با ما همه لشکری
که اکنون دگرگونه شد داوری
هوش مصنوعی: لشکری را با ما بیاورید که اکنون قضاوت و داوری به شیوهای دیگر انجام میشود.
به دریا بسازید تا بگذریم
همه کشور چینیان بنگریم
هوش مصنوعی: به دریا بروید تا بتوانیم از آن عبور کرده و همه سرزمین چینیان را ببینیم.
کسانی که درویش و غمگین شدند
ز خواری از ایدر سوی چین شدند
هوش مصنوعی: کسانی که به خاطر خوار و ذلیل بودن خود، درویش و غمگین شدهاند، به طرف چین رفتند.
بجوییم و ایدر فرستیم باز
کرا ساز باید، ببخشیم ساز
هوش مصنوعی: ما باید تلاش کنیم و حاصل کوششمان را به اینجا بفرستیم. اگر کسی از ما درخواست یاری کرد، باید او را یاری کنیم و از خطاها و اشتباهاتش بگذریم.
که کوش آن دلیری ندارد بنیز
چو بازی بود بسته اندر گریز
هوش مصنوعی: آن که دل و جرات ندارد، مانند بازی که در محاصره و گرفتار است، نمیتواند فرار کند.
من از کشور چین، بسیلا و کوه
کنم خوبتر زآن که دید آن گروه
هوش مصنوعی: من از سرزمین چین میآیم و از بلندیها و کوهها سخن میگویم، زیباییهایی که شاید برای آن گروه از مردم قابل دیدن نباشد.
فراوان از آن مرز گنج آورم
دل پیل دندان به رنج آورم
هوش مصنوعی: من از آن سرزمین ثروت زیادی به دست میآورم، اما برای این کار باید با سختی و زحمت مقابله کنم.
ستانم ز ماچین و چین ساو و باز
کنم کشور آباد و لشکر به ساز
هوش مصنوعی: من از ماچین و چین به دست میآورم و سرزمین آباد را میسازم و برای آمادهسازی لشکر اقدام میکنم.
ز گفتار او شاد شد لشکری
نهادند گردن به فرمانبری
هوش مصنوعی: از سخنان او دلشاد شدند و سپاهی گرد هم آوردند تا به فرمان او گردن نهند.
ز فرّ فریدون دلیران شدند
چو روباه بودند شیران شدند
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت و شکوه فریدون، دلاوران به مانند شیران جسور و شجاع شدند، در حالی که پیش از آن در برابر مشکلات مانند روباه، ترسو و ناتوان بودند.
به پایان سخن تا رسانید شاه
به دریا گذشتن گرفت آن سپاه
هوش مصنوعی: در نهایت، وقتی شاه سخن را به پایان رساند، سپاه آماده شد تا از دریا عبور کند.
گذر کرد با صد هزاران هزار
همه رزمجوی و همه کینه دار
هوش مصنوعی: افراد زیادی از میان جنگجویان و دشمنان عبور کردند.