گنجور

بخش ۱۸۸ - در عبرت گرفتن از کارِ جهان و گریز به مدح ممدوح

چنین است کار جهان کرد کرد
گهی تندرستی بود گاه درد
گهی شادمانی و گاهی غمان
میان غم و شادیش یک زمان
غم و شادمانیش چون درگذشت
چو بادی بود کاو سبک برگذشت
چو در کارها ژرف بربنگری
دراز است با تو مرا داوری
یکی باغبان است و چندین درخت
چرا گشت سست این و آن گشت سخت
یکی چون بکِشت، از بنه خود به دست
یکی رُست و تا سالیان گشت مست
چرا میوه آرد یکی همچو مشک
برابر یکی شاخه ها گشته خشک
براین همگنان را همی خاک و آب
یکی بینم و باد و نیز آفتاب
درختی که یابد به کام این چهار
تهی پس چرا ماند از بیخ و بار
به پیری یکی هست مانند تیر
چو آید یکی کوژ مانند پیر
از این باغبان هرچه خسرو بخواست
بدید آنچه پیش آمدش کژّ و راست
هم از راستان ساخت پر مایه تخت
به دیبا بیاراست و شد نیکبخت
ز کژّان بلند آتشی برفروخت
یکایک همه پیش تختش بسوخت
همانا چنین آمد او رهنمای
کزآن سان همی کرد خواهد خدای
نگر تا نتابی سر از راستی
اگر هیچ ناسوختن خواستی
که آتش نسوزد تن راستان
چنین داستان آمد از باستان
ز تن راستی خواه و نیز از روان
بهانه مکن گشتِ چرخ روان
نبینی که دارای روشنروان
همی باز جوید ز مردم نهان
محمّد شهنشاه یزدان پرست
همی راست خواهد از دین پرست
همی آیت فاستقم خواند او
ز دینی کجا متهم داند او
چو باد سمندش بدو بگذرد
همی آنچه گردون بدو ننگرد
در این راه آیین بجوید همی
که گیتی ز بددین بشوید همی
من ایدر رسانیده بودم سخن
که بشکفت شاخ درخت کهن
بیاراست دستور بر پیشگاه
بر او مهربان گشت فرخنده شاه
بدو داد دیوان و جای پدر
چه زیباست جای پدر بر پسر
ندید و نبیند دگر چرخ پیر
شهی چون محمّد، چو احمد وزیر
ملکشاه و خواجه مگر زنده شد
لب فلسفی زین پر از خنده شد
از او داد شد دُر چو دریای رنگ
وزاین رای زاید چو نافه ز رنگ
به خشم افگند سنگ مانند آب
به حکم آن بپوشد رخ آفتاب
به تیغ او برآرد ز دریا دمار
به کلک این کند قاع باغ بهار
سر تخت از آن و رخ بخت از این
فروزنده بادا همیشه چنین
از او جان بدخواه، رنجور باد
وز این چشم بد، سال و مه دور باد
ایا شهریاری که هنگام کین
ز سمّ سمندت بلرزد زمین
به شمشیر خشم و به رای ردان
جهان بستدی تو ز دست بدان
به شمشیر بخشش تویی سرفراز
مرا نیز بستان ز دست نیاز
ز دستور پیشین به من بد رسید
چو بد کرد، دیدم که چون بد کشید
نداد آنچه فرمودی ای شهریار
به من بنده، دستور ناسازگار
که هر کاو کند نام مردی بلند
نیاید ز بدگوهران جز گزند
ز بخشش کرا نیست یک پاره جو
نیابد از او هیچ کس آرزو
کنون کار دیوان بدان بازگشت
که گیتی زنامش پرآواز گشت
تو جای پدر داری و رای او
به فرزند خواجه سزد جای او
از این به همانا ندیدی تو رای
که دادی بدو این گرانمایه جای
که هم پاکدین است و هم مهربان
دلش با گمان راست و با دل زبان
بماناد در پیش تخت بلند
به تو شاد و تو شاد و دور از گزند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنین است کار جهان کرد کرد
گهی تندرستی بود گاه درد
هوش مصنوعی: زندگی به همین صورت است؛ گاه انسان در سلامت و شادابی به سر می‌برد و گاه با درد و رنج مواجه می‌شود.
گهی شادمانی و گاهی غمان
میان غم و شادیش یک زمان
هوش مصنوعی: در زندگی لحظاتی از خوشحالی و لذت وجود دارد و گاهی نیز با اندوه و غم روبرو می‌شویم. این دو احساس به طور همزمان در زندگی تجربه می‌شوند.
غم و شادمانیش چون درگذشت
چو بادی بود کاو سبک برگذشت
هوش مصنوعی: غم و شادی او مانند یک نسیم بود که به سرعت و به راحتی عبور کرد و به جا نمی‌ماند.
چو در کارها ژرف بربنگری
دراز است با تو مرا داوری
هوش مصنوعی: اگر به عمق مسائل نگاه کنی، متوجه می‌شوی که قضاوت و نظر تو ممکن است طولانی و پیچیده باشد.
یکی باغبان است و چندین درخت
چرا گشت سست این و آن گشت سخت
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که درختان در وضعیت‌های مختلفی قرار دارند؛ برخی ضعیف و سست شده‌اند و برخی دیگر محکم و قوی باقی مانده‌اند. در واقع، باغبان (یا عاملی خارجی) در حال مراقبت از این درختان است، ولی به دلایل مختلف، وضعیت رشد و سلامت آن‌ها متفاوت است.
یکی چون بکِشت، از بنه خود به دست
یکی رُست و تا سالیان گشت مست
هوش مصنوعی: کسی که از ریشه و اصل خود بریده باشد، به دست دیگران رشد کرده و در گذر زمان به حالت سرخوشی می‌رسد.
چرا میوه آرد یکی همچو مشک
برابر یکی شاخه ها گشته خشک
هوش مصنوعی: چرا میوه‌ای مانند مشک (عطر دل‌انگیز) در برابر یکی (شاخ و برگ درخت) که خشک شده، وجود ندارد؟
براین همگنان را همی خاک و آب
یکی بینم و باد و نیز آفتاب
هوش مصنوعی: من همه انسان‌ها را به یک شکل می‌بینم؛ همه از خاک و آب ساخته شده‌اند و در معرض باد و آفتاب قرار دارند.
درختی که یابد به کام این چهار
تهی پس چرا ماند از بیخ و بار
هوش مصنوعی: درختی که میوه‌اش را به این چهار نفر می‌دهد، چرا باید بیخ و بار خود را نگه دارد و باقی بماند؟
به پیری یکی هست مانند تیر
چو آید یکی کوژ مانند پیر
هوش مصنوعی: وقتی که به پیری می‌رسیم، مانند تیر راست نیستیم و بیشتر خمیده و مایل به طرفی می‌شویم. این نشان‌دهندهٔ تحولات و تغییرات فیزیکی و روحی در طول عمر ماست.
از این باغبان هرچه خسرو بخواست
بدید آنچه پیش آمدش کژّ و راست
هوش مصنوعی: این باغبان هر آنچه که شاه خواست به او داد، هر چیزی که برایش پیش آمد، درست و نادرست بود.
هم از راستان ساخت پر مایه تخت
به دیبا بیاراست و شد نیکبخت
هوش مصنوعی: از راه راست، تختی با شکوه و پر زرق و برق ساخته شد و با دیبا (پارچه‌ای گرانبها) آراسته گردید و به این ترتیب خوشبختی و سعادت نصیب او شد.
ز کژّان بلند آتشی برفروخت
یکایک همه پیش تختش بسوخت
هوش مصنوعی: از کژوان آتش بلندی به راه افتاد که همه را یک به یک در برابر تختش سوزاند.
همانا چنین آمد او رهنمای
کزآن سان همی کرد خواهد خدای
هوش مصنوعی: او کسی است که به این شکل راهنمایی می‌کند و به همین دلیل خداوند خواسته‌های او را برآورده می‌کند.
نگر تا نتابی سر از راستی
اگر هیچ ناسوختن خواستی
هوش مصنوعی: مراقب باش که از حقیقت دور نشوی، زیرا اگر هیچ چیزی نتوانی بسوزانی، ممکن است دچار مشکلات شوی.
که آتش نسوزد تن راستان
چنین داستان آمد از باستان
هوش مصنوعی: که آتش نتواند بدن راستین را بسوزاند، این حکایت از گذشته به ما رسیده است.
ز تن راستی خواه و نیز از روان
بهانه مکن گشتِ چرخ روان
هوش مصنوعی: از بدن و روح خود درستکاری و راست‌گویی را طلب کن و به‌خاطر چرخش زمان بهانه و توجیه نیاور.
نبینی که دارای روشنروان
همی باز جوید ز مردم نهان
هوش مصنوعی: آیا نمی‌بینی که کسی که دارای فکر و روشنایی است، همچنان از مردم پنهانی چیزهایی را جستجو می‌کند؟
محمّد شهنشاه یزدان پرست
همی راست خواهد از دین پرست
هوش مصنوعی: محمد، پادشاهی که خدا را می‌پرستد، همواره از پیروان دین راستین خواسته است.
همی آیت فاستقم خواند او
ز دینی کجا متهم داند او
هوش مصنوعی: او به آیات قرآن استناد می‌کند و ادعا می‌کند که بر اساس دینی که به آن اعتقاد دارد، درست و مستحکم است و انتقادها نسبت به دینش را نمیتواند بپذیرد.
چو باد سمندش بدو بگذرد
همی آنچه گردون بدو ننگرد
هوش مصنوعی: وقتی که باد سمند او به سویش می‌وزد، هر چیزی که در آسمان وجود دارد به او توجهی نمی‌کند.
در این راه آیین بجوید همی
که گیتی ز بددین بشوید همی
هوش مصنوعی: در این مسیر، باید به اصول و قوانین پایبند باشی تا دنیا از صفات ناپسند پاک شود.
من ایدر رسانیده بودم سخن
که بشکفت شاخ درخت کهن
هوش مصنوعی: من همواره سخن را به جایی رسانده‌ام که مانند باز شدن شکوفه‌ها بر روی درختان قدیمی شده است.
بیاراست دستور بر پیشگاه
بر او مهربان گشت فرخنده شاه
هوش مصنوعی: دستور را زیبا و مرتب کردند و در برابر او، شاه خوشبخت و مهربان شد.
بدو داد دیوان و جای پدر
چه زیباست جای پدر بر پسر
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به زیبایی و عظمت مقام پدر در چشم فرزند دارد. جایگاه پدر به گونه‌ای است که فرزند آن را بسیار ارزشمند و زیبا می‌داند و احساس افتخار می‌کند که به او نسبت دارد.
ندید و نبیند دگر چرخ پیر
شهی چون محمّد، چو احمد وزیر
هوش مصنوعی: چرخ کهنه دیگر مانند محمّد را نمی‌بیند و نخواهد دید، همان‌طور که احمد در کنار او به عنوان وزیر است.
ملکشاه و خواجه مگر زنده شد
لب فلسفی زین پر از خنده شد
هوش مصنوعی: ملکشاه و خواجه، اگر دوباره زنده شوند، لب‌هایشان از فلسفه پر می‌شود و می‌خندند.
از او داد شد دُر چو دریای رنگ
وزاین رای زاید چو نافه ز رنگ
هوش مصنوعی: از او مانند دریای رنگی جواهراتی به دست آمد و از این رأی، رنگی مانند نافه طلایی به وجود می‌آید.
به خشم افگند سنگ مانند آب
به حکم آن بپوشد رخ آفتاب
هوش مصنوعی: خشم و غضب مانند سنگی است که بر دل می‌نشیند، اما در نهایت مانند آب می‌گذرد و صورت آفتاب را می‌پوشاند.
به تیغ او برآرد ز دریا دمار
به کلک این کند قاع باغ بهار
هوش مصنوعی: تیغ او باعث می‌شود که از دریا چیزی مانند خاک و ویرانی بیرون بیاید و به وسیله‌ی این قلم، باغ بهاری را خلق کند.
سر تخت از آن و رخ بخت از این
فروزنده بادا همیشه چنین
هوش مصنوعی: سر تخت و رخ بخت هر دو باید در نهایت زیبایی و درخشش باشند و امیدواریم که همیشه این حالت باقی بماند.
از او جان بدخواه، رنجور باد
وز این چشم بد، سال و مه دور باد
هوش مصنوعی: از آن شخصی که به دنبال آزار من است، روح و جانم در عذاب است و امیدوارم که چشم بد و انرژی منفی‌اش از من دور بماند و تا سال‌ها و ماه‌ها از من فاصله بگیرد.
ایا شهریاری که هنگام کین
ز سمّ سمندت بلرزد زمین
هوش مصنوعی: آیا شهری هست که در زمان جنگ و دشمنی، زمین به خاطر تندروی اسب تو بلرزد؟
به شمشیر خشم و به رای ردان
جهان بستدی تو ز دست بدان
هوش مصنوعی: با خشم و قدرت خود، جهانی به زیر سلطه درآوردی، اما این کار را با تدبیر و هوشمندی انجام دادی و دشمنان را به دست خودت به زانو درآوردی.
به شمشیر بخشش تویی سرفراز
مرا نیز بستان ز دست نیاز
هوش مصنوعی: با لطف و بخششت، مرا از نیازمندی‌هایم رها کن و به من افتخار عطا کن.
ز دستور پیشین به من بد رسید
چو بد کرد، دیدم که چون بد کشید
هوش مصنوعی: به خاطر دستوری که قبلاً داده شده بود، بلایی بر سرم آمد. وقتی که کار زشتی انجام داد، متوجه شدم که چگونه خودش هم به بدی گرفتار شده است.
نداد آنچه فرمودی ای شهریار
به من بنده، دستور ناسازگار
هوش مصنوعی: ای شاه بزرگوار، آنچه که دستور داده‌ای به من، به عنوان بنده، ندادید و این که فرمودید با آنچه که من نیاز دارم سازگار نیست.
که هر کاو کند نام مردی بلند
نیاید ز بدگوهران جز گزند
هوش مصنوعی: هرکس که به دنبال نام و آوازه‌ی بلند مردان نیک است، از بدخواهان جز آسیب و ضرر نصیبی نخواهد داشت.
ز بخشش کرا نیست یک پاره جو
نیابد از او هیچ کس آرزو
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند از کسی که اهل بخشش و generosity نیست، چیزی طلب کند یا آرزویی داشته باشد.
کنون کار دیوان بدان بازگشت
که گیتی زنامش پرآواز گشت
هوش مصنوعی: اکنون کار دیوان دوباره به سمت آنها بازگشته است، زیرا جهان به خاطر نامشان پرآوایی پیدا کرده است.
تو جای پدر داری و رای او
به فرزند خواجه سزد جای او
هوش مصنوعی: تو مانند پدر هستی و نظر او به فرزند سزاوار است که در جای او قرار گیرد.
از این به همانا ندیدی تو رای
که دادی بدو این گرانمایه جای
هوش مصنوعی: به راستی که تو ندیدی نظر و رأیی را که به او دادی، این جا و مقام ارزشمند و گرانبهاست.
که هم پاکدین است و هم مهربان
دلش با گمان راست و با دل زبان
هوش مصنوعی: او هم انسان پاک و باFaith است و هم مهربان. دلش با اندیشه‌ای درست و با کلامی دلنشین پر از محبت است.
بماناد در پیش تخت بلند
به تو شاد و تو شاد و دور از گزند
هوش مصنوعی: در کنار تخت بلند، تو خوشحال بمان و از آسیب‌ها دور باش.