گنجور

بخش ۱۸۶ - در پی کوش و چینیان

از ایشان چو بشنید طیهور گفت
که این بدگهر باد با درد جفت
مگر دشمنی زو کشیده ست کین
وز او بستده تخت ماچین و چین
وگرنه همی دام یازد به راه
مرا تا به هامون کشد با سپاه
یکی لشکر گشن هم اندر زمان
فرستاد بر پی دنان و دمان
سر راه دربند گیرید، گفت
مباشید با خواب و آرام جفت
ز یاران او هرکه یابید، زود
ز جانش برآرید یکباره دود
سپه سوی دربند بشتافتند
بکشتندشان هر کجا یافتند
به طیهوریان آمد از ره سوار
ز خویشان او سرکشی نامدار
که دشمن گریزان ز دریا گذشت
سپاهش پراگنده بر کوه و دشت
بمالید طیهور رخ را به خاک
نیایش کنان پیش یزدان پاک
همان گه سران سپه را بخواند
مگر، گفت، ضحاک جادو نماند
اگر نه کسی کشور چین گرفت
که این دیوزاده شتابان برفت
فرستاد نزدیک کارم سوار
که برکش تو شمشیر زهر آبدار
کرایابی از لشکر دیوزاد
بسوزان و خاکسترش ده بباد
که یزدان بلا پیش تو آورید
کز این مرز شد تیره شب ناپدید
بنه ماند بر جای با خواسته
سراپرده و خیمه آراسته
همان گه در شهر بگشاد شاه
برون رفت با ساز رزم و سپاه
همی تاخت تا پیش دربند تفت
ز دشمن کرا یافت کشت و گرفت
بفرمود تا در نهادند تیغ
کسی کاو نهان شد به راه گریغ
به طیهور دربندیان باز خورد
از ایشان زمانه برآورد دگر
سه پنجه هزار از دلیران چین
بکشتد وز ایشان کشیدند کین
چنان شد کز آن کشتگان جوی خون
خروشان همی شد به دریا درون
سپاهی به دریا فرستاد شاه
که دشمن به دریا نیابند راه
سپه رفت و آورد چندان اسیر
که نتوان شمردن ز برنا و پیر
همانا فزون آمد از ده هزار
سوار و پیاده همه نامدار
بفرمود تا تیغ برداشتند
یکایک به شمشیر بگذاشتند
وز آن جا به لشکر گه کوش رفت
سراسر همه خواسته برگرفت
نه چندان خورش بود یا خواسته
که در سالیانها شدی کاسته
جزیره شد آباد زآن به که بود
پر از گوهر و جامه ی ناپسود
بسیلا بینباشت از خوردنی
پوشیدنی و ز گستردنی
سپاهی و شهری از آن بهره یافت
وز آن جا به شهر بسیلا شتافت
نداند کس را یکی هفته بار
نیایش همی کرد بر کردگار
همی گفت کای پاک و برتر خدای
تو نیرودهی و تو نیکی نمای
همه خوبی و کامگاری ز توست
ستمدیده را زور و یاری ز توست
توانا تویی، ما همه ناتوان
تو کردی چنین دشمنی را نوان
تو کردن توانی از این سان سبب
که بگریخت این دیو چهره به شب
وگرنه ز من خوارتر کس نبود
برآوردی از کاخ من تیره دود
سپاس از تو دارم هزاران هزار
کز این دشمن بد برآمد دمار
به هشتم سپه را همه بار داد
به درویش و بیچاره دینار داد
چو کارم بیامد به پیش پدر
بدو گفت مگشای بند کمر
سپه ساز و کشتی فراوان بساز
یکی تا سوی مرز ماچین بتاز
ببین تا چه کرده ست گردان سپهر
کزایدر گریزان شد آن دیو چهر
کرا از جزیره به خواری ببرد
به ماچین بدان مرزداران سپرد
ببین تا فرستی بدین کوه باز
کرا ساز باید همی بخش ساز
در آن هفته کشتی همی ساختند
زمین از صنوبر بپرداختند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از ایشان چو بشنید طیهور گفت
که این بدگهر باد با درد جفت
هوش مصنوعی: وقتی او از آن‌ها شنید، طیهور گفت که این فرزند ناپسند با درد سازگار است.
مگر دشمنی زو کشیده ست کین
وز او بستده تخت ماچین و چین
هوش مصنوعی: آیا دشمنی بر ما سختی و کینه‌ای به دل دارد که بر تخت ما نشسته و آرامش و آسایش ما را گرفته است؟
وگرنه همی دام یازد به راه
مرا تا به هامون کشد با سپاه
هوش مصنوعی: اگر دست از تلاش برندارم، ممکن است موانع و مشکلاتی در مسیر من قرار بگیرد که مرا به سوی سختی‌ها و چالش‌ها بکشد.
یکی لشکر گشن هم اندر زمان
فرستاد بر پی دنان و دمان
هوش مصنوعی: فرماندهی یک لشکر گرسنه در زمان مشخصی به سوی دام و پرندگان فرستاده شد.
سر راه دربند گیرید، گفت
مباشید با خواب و آرام جفت
هوش مصنوعی: در مسیری که به بن بست می‌رسد، از خواب و آرامش خود دوری کنید و همیشه مراقب باشید.
ز یاران او هرکه یابید، زود
ز جانش برآرید یکباره دود
هوش مصنوعی: هر کسی که از یاران او پیدا شود، سریعاً باید به یکباره از جانش دست بردارد و از بین برود.
سپه سوی دربند بشتافتند
بکشتندشان هر کجا یافتند
هوش مصنوعی: سربازان به سمت دربند هجوم آوردند و هر کجا که آن‌ها را پیدا کردند، کشتند.
به طیهوریان آمد از ره سوار
ز خویشان او سرکشی نامدار
هوش مصنوعی: سوارانی از دور به سوی طیره آمدند، که از خانواده او و به خاطر سرکشی و نافرمانی‌اش معروف بودند.
که دشمن گریزان ز دریا گذشت
سپاهش پراگنده بر کوه و دشت
هوش مصنوعی: دشمن از دریا فرار کرده و سپاهش به طور پراکنده بر روی کوه‌ها و دشت‌ها پخش شده است.
بمالید طیهور رخ را به خاک
نیایش کنان پیش یزدان پاک
هوش مصنوعی: صورت خود را به خاک بمالید و در حال نیایش به درگاه خداوند بزرگ نماز بگذارید.
همان گه سران سپه را بخواند
مگر، گفت، ضحاک جادو نماند
هوش مصنوعی: در آن لحظه، سپهبدان و رهبران را فرا می‌خواند، و ضحاک دیگر جادوی خود را نداشت.
اگر نه کسی کشور چین گرفت
که این دیوزاده شتابان برفت
هوش مصنوعی: اگر کسی به کشور چین نرفت، این دیوانه با شتاب از آنجا رفت.
فرستاد نزدیک کارم سوار
که برکش تو شمشیر زهر آبدار
هوش مصنوعی: فرستاد تا یک سوار به نزد من بیاید و به او گفت که شمشیر زهرآلودی را از جا بردارد.
کرایابی از لشکر دیوزاد
بسوزان و خاکسترش ده بباد
هوش مصنوعی: لشکر دیوان را بسوزان و خاکستر آن را به باد بده.
که یزدان بلا پیش تو آورید
کز این مرز شد تیره شب ناپدید
هوش مصنوعی: خداوند بلاها را به سوی تو می‌آورد تا از این سرزمین، شب تاریک و ناپدید شود.
بنه ماند بر جای با خواسته
سراپرده و خیمه آراسته
هوش مصنوعی: به آرامی در جای خود بنشین و به خواسته‌ات فکر کن، همانند سرپوش و چادر زیبایی که به دقت چیده شده است.
همان گه در شهر بگشاد شاه
برون رفت با ساز رزم و سپاه
هوش مصنوعی: در همان لحظه که شاه در شهر را باز کرد، او با تجهیزات جنگی و نیروهایش خارج شد.
همی تاخت تا پیش دربند تفت
ز دشمن کرا یافت کشت و گرفت
هوش مصنوعی: او به سرعت به سمت دروازه‌ای می‌رفت، هر که را که از دشمن می‌یافت، او را می‌کشت و به اسارت می‌گرفت.
بفرمود تا در نهادند تیغ
کسی کاو نهان شد به راه گریغ
هوش مصنوعی: فرمان دادند تا شمشیری در دل کسی بزنند که در مسیر فرار پنهان شده بود.
به طیهور دربندیان باز خورد
از ایشان زمانه برآورد دگر
هوش مصنوعی: در این بیت بیان شده که زمانه کسانی را که در بند و محدودیت هستند، تحت تأثیر قرار می‌دهد و آن‌ها را به تغییرات جدیدی می‌کشاند. به عبارتی دیگر، زندگی و وقایع مختلف می‌توانند بر وضعیت و سرنوشت افرادی که در سختی‌های خاصی هستند، اثر بگذارند و آن‌ها را به سمت دگرگونی و تحولی تازه سوق دهند.
سه پنجه هزار از دلیران چین
بکشتد وز ایشان کشیدند کین
هوش مصنوعی: سه هزار و پانسد نفر از دلیران چین را کشتند و از آن‌ها کینه‌ای به جا ماند.
چنان شد کز آن کشتگان جوی خون
خروشان همی شد به دریا درون
هوش مصنوعی: به گونه‌ای شد که از قربانیان، جوی خون به‌قدری پرخروش و جاری بود که به دریا می‌ریخت.
سپاهی به دریا فرستاد شاه
که دشمن به دریا نیابند راه
هوش مصنوعی: شاه سپاهی را به دریا فرستاد تا مانع از دسترسی دشمن به دریا شوند.
سپه رفت و آورد چندان اسیر
که نتوان شمردن ز برنا و پیر
هوش مصنوعی: سپه دیگر جنگ را پایان داد و تعداد زیادی از اسیران را به همراه آورد که شمارش آنها، چه بزرگسال و چه جوان، امکان‌پذیر نبود.
همانا فزون آمد از ده هزار
سوار و پیاده همه نامدار
هوش مصنوعی: بی‌گمان، تعداد سواران و پیاده‌ها که نام‌آور هستند، از ده هزار نفر بیشتر شده است.
بفرمود تا تیغ برداشتند
یکایک به شمشیر بگذاشتند
هوش مصنوعی: فرمان داد تا تیغ‌ها را برداشتند و هر کس شمشیر خود را آماده کرد.
وز آن جا به لشکر گه کوش رفت
سراسر همه خواسته برگرفت
هوش مصنوعی: از آن جا، به سوی لشکرگاه رفت و همه خواسته‌ها و آرزوهایش را یک‌جا جمع کرد.
نه چندان خورش بود یا خواسته
که در سالیانها شدی کاسته
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که چیزی به اندازه‌ای که انتظار می‌رفت، بارز و نمایان نبود و در طول زمان، از اهمیت یا شدت آن کاسته شده است.
جزیره شد آباد زآن به که بود
پر از گوهر و جامه ی ناپسود
هوش مصنوعی: جزیره به خاطر وجود جواهرات و لباس‌های نیکو رونق یافت و آباد شد.
بسیلا بینباشت از خوردنی
پوشیدنی و ز گستردنی
هوش مصنوعی: بسیاری از چیزهایی که می‌خوریم و می‌پوشیم، از منابعی که در اطراف ما وجود دارد، به دست می‌آید.
سپاهی و شهری از آن بهره یافت
وز آن جا به شهر بسیلا شتافت
هوش مصنوعی: نیروهای نظامی و مردم شهر از آن بهره‌مند شدند و به همین دلیل به سوی شهر بسیلا شتافتند.
نداند کس را یکی هفته بار
نیایش همی کرد بر کردگار
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌داند که یک مرد، هفته‌ای چند بار برای پروردگارش دعا و نیایش می‌کند.
همی گفت کای پاک و برتر خدای
تو نیرودهی و تو نیکی نمای
هوش مصنوعی: تو ای خدای پاک و برتر، همواره نیرومند هستی و همیشه نیکی می‌کنی.
همه خوبی و کامگاری ز توست
ستمدیده را زور و یاری ز توست
هوش مصنوعی: تمام خوبی‌ها و کامیابی‌ها از جانب توست و به ستمدیده، نیز نیروی کمک و یاوری تو می‌رسد.
توانا تویی، ما همه ناتوان
تو کردی چنین دشمنی را نوان
هوش مصنوعی: تو قادری و ما همه ناتوانیم، تو با قدرت خود این دشمنی را به وجود آوردی.
تو کردن توانی از این سان سبب
که بگریخت این دیو چهره به شب
هوش مصنوعی: تو می‌توانی آنچنان عمل کنی که این دیو زشت چهره در شب فرار کند.
وگرنه ز من خوارتر کس نبود
برآوردی از کاخ من تیره دود
هوش مصنوعی: اگر نه این بود، هیچ کس از من خوارتر نبود، تو از درگاه من پرچم تاریکی را برافراشتی.
سپاس از تو دارم هزاران هزار
کز این دشمن بد برآمد دمار
هوش مصنوعی: از تو بی‌نهایت سپاسگزارم که از این دشمن بد رهایی یافتیم.
به هشتم سپه را همه بار داد
به درویش و بیچاره دینار داد
هوش مصنوعی: در هشتمین ماه، سپاه را با تمام بار و وسایلشان به شخصی ساده و بی‌چیز دادند و در عوض آن، فقط یک دینار به او دادند.
چو کارم بیامد به پیش پدر
بدو گفت مگشای بند کمر
هوش مصنوعی: وقتی کارم به حضور پدر رسید، به او گفتم که بند کمرم را نگشایید.
سپه ساز و کشتی فراوان بساز
یکی تا سوی مرز ماچین بتاز
هوش مصنوعی: نیرو و تجهیزات زیادی فراهم کن و یک کشتی بساز تا به سمت مرز ماچین حرکت کند.
ببین تا چه کرده ست گردان سپهر
کزایدر گریزان شد آن دیو چهر
هوش مصنوعی: نگاه کن که چه کارهایی کرده است نیروی آسمان، که آن دیو زشت و شرور از کجا فرار کرده است.
کرا از جزیره به خواری ببرد
به ماچین بدان مرزداران سپرد
هوش مصنوعی: اگر کسی از جزیره به ذلت و خواری برسد، باید او را به مرزبانانی بسپارند که در آنجا هستند.
ببین تا فرستی بدین کوه باز
کرا ساز باید همی بخش ساز
هوش مصنوعی: به دقت نگاه کن که آیا می‌توانی در این کوه کسی را پیدا کنی که شایسته کمک و حمایت باشد.
در آن هفته کشتی همی ساختند
زمین از صنوبر بپرداختند
هوش مصنوعی: در آن هفته، کشتی‌ای ساخته می‌شد و زمین با چوب صنوبر پوشش داده می‌شد.