بخش ۱۸۵ - آگاهی یافتن کوش از گرفتار شدن ضحّاک بر دست فریدون و گریختن کوش
بترسید طیهور و نومید شد
شب و روز لرزنده چون بید شد
سگالش همی کرد با مهتران
که او را دهد گنج و هم دختران
چو نومید شد مردم از روزگار
ببخشایدش بی گمان کردگار
همی تا ببندی میان را کمر
زمانه بگردد به رنگی دگر
همی تا برون آری انگشتری
جهان را دگرسان شود داوری
چو طیهور نومید گشت از جهان
چنین گفت با سرکشان و مهان
که من گنجها هرچه دارم به بند
سپارم بدین دشمن پر گزند
همه دختران را فرستم بدوی
مگر روی برتابد این کینه جوی
براین بود و از غم همه شب نخفت
چو خورشید بنمود روی از نهفت
ز دریا یکی کشتی آمد برون
سه مرد دلاور به کشتی درون
ز کشتی سوی کوش بشتافتند
مر او را چو بی انجمن یافتند
از ایشان یکی گفت باید که شاه
ز دشمن تن خویش دارد نگاه
که ضحّاک شه را فریدون ببست
بیامد به تخت مهی برنشست
فزون از هزاران تبارش بکشت
بر او بخت یکبارگی شد درشت
دل کوش گفتی ز تن برپرید
بلرزید و بر کس نکرد او پدید
چو شب گشت با ویژگان برنشست
گریزان به دریای چین درنشست
بماندند رخت و سپاه و بنه
نه از میسره یاد و نز میمنه
تنی پنج شش زآن اسیران کوه
که از بند بودند گشته ستوه
سوی شاه طیهور رفتند تیز
که شد پیل دندان به راه گریز
تو ایدر چرایی نشسته دژم
که یزدان سرآورد بر تو ستم
بخش ۱۸۴ - آگاهی یافتن کوش از کشته شدن آتبین و دو پسرش: ز ناگه برآمد سواری ز راهبخش ۱۸۶ - در پی کوش و چینیان: از ایشان چو بشنید طیهور گفت
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بترسید طیهور و نومید شد
شب و روز لرزنده چون بید شد
هوش مصنوعی: از طغیان و ترس بترسید و بدانید که شب و روز، همچون بیدی لرزان تحت فشار خود هستند.
سگالش همی کرد با مهتران
که او را دهد گنج و هم دختران
هوش مصنوعی: او به همراه دیگران دربارهٔ گرفتن ثروت و دختران صحبت میکرد.
چو نومید شد مردم از روزگار
ببخشایدش بی گمان کردگار
هوش مصنوعی: زمانی که مردم از زندگی ناامید میشوند، بدون شک خداوند به آنها نیکی و بخشش میدهد.
همی تا ببندی میان را کمر
زمانه بگردد به رنگی دگر
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو در تلاش هستی که مشکلات و موانع را کنترل کنی، زندگی و زمان به طور مداوم تغییر میکند و به صورت دیگری دیده میشود.
همی تا برون آری انگشتری
جهان را دگرسان شود داوری
هوش مصنوعی: هرگاه انگشتری به بیرون بیندازی، دنیا دگرگون میشود و سرنوشت تغییر میکند.
چو طیهور نومید گشت از جهان
چنین گفت با سرکشان و مهان
هوش مصنوعی: وقتی پرنده از جهان ناامید شد، اینگونه با بزرگان و سروران سخن گفت.
که من گنجها هرچه دارم به بند
سپارم بدین دشمن پر گزند
هوش مصنوعی: من تمامی داراییها و ثروتهایم را برای جلوگیری از آسیب به این دشمن، تحت کنترل و حفاظت قرار میدهم.
همه دختران را فرستم بدوی
مگر روی برتابد این کینه جوی
هوش مصنوعی: من همه دختران را به جلوی خود میفرستم تا شاید این کینهجویی را کنار بگذارند و بر روی آن تأثیر نگذارد.
براین بود و از غم همه شب نخفت
چو خورشید بنمود روی از نهفت
هوش مصنوعی: او به خاطر غم، تمام شب را نخوابید و مثل خورشید که از پشت ابرها نمایان میشود، در دل شب در افکارش و احساساتش روشن بود.
ز دریا یکی کشتی آمد برون
سه مرد دلاور به کشتی درون
هوش مصنوعی: از دریا یک کشتی بیرون آمد که سه مرد شجاع در آن بودند.
ز کشتی سوی کوش بشتافتند
مر او را چو بی انجمن یافتند
هوش مصنوعی: از کشتی به سمت کوش (محل کار) شتاب کردند و وقتی او را دیدند که بدون جمعیت و به تنهایی در آنجا بود.
از ایشان یکی گفت باید که شاه
ز دشمن تن خویش دارد نگاه
هوش مصنوعی: یکی از آنها گفت که پادشاه باید مراقب خود در برابر دشمنانش باشد.
که ضحّاک شه را فریدون ببست
بیامد به تخت مهی برنشست
هوش مصنوعی: ضحّاک، شاه را فریدون دستگیر کرد و به تختی با جلال و شکوه نشسته است.
فزون از هزاران تبارش بکشت
بر او بخت یکبارگی شد درشت
هوش مصنوعی: بیش از هزاران نسل از او کشته شدند، ناگهان بختش به شدتی ناکامانش کرد.
دل کوش گفتی ز تن برپرید
بلرزید و بر کس نکرد او پدید
هوش مصنوعی: دل گفت که از تن جدا شده است، اما در واقع لرزید و به هیچکس نشان نداد.
چو شب گشت با ویژگان برنشست
گریزان به دریای چین درنشست
هوش مصنوعی: وقتی شب فرا رسید، او با افراد خاصی نشسته بود و به تماشای دریاچه چین رفت.
بماندند رخت و سپاه و بنه
نه از میسره یاد و نز میمنه
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به وضعیت افراد و وسایل آنها اشاره میکند که همگی در یکجا باقی ماندهاند و چیزی از آنچه در میدان نبرد بوده، به یاد نمیآورند. به نوعی، به زندگی و هدایت افراد در شرایط سخت اشاره دارد که از گذشته و نبردها تنها وسایل و تدارکات مانده و دیگر یاد و خاطرهای از آن جنگ و آن دوران وجود ندارد.
تنی پنج شش زآن اسیران کوه
که از بند بودند گشته ستوه
هوش مصنوعی: تنی پنج یا شش نفر از آن اسیران کوه که از زنجیر آزاد شده بودند، اکنون خسته و درمانده شدهاند.
سوی شاه طیهور رفتند تیز
که شد پیل دندان به راه گریز
هوش مصنوعی: به سوی پادشاه طاهور (پاک) رفتند با عجله، زیرا فیل دندانهایش را برای فرار تیز کرده بود.
تو ایدر چرایی نشسته دژم
که یزدان سرآورد بر تو ستم
هوش مصنوعی: تو اینجا نشستهای و دلیل ناراحتیات مشخص است، زیرا خداوند بر تو ظلم کرده است.