گنجور

بخش ۱۸۴ - آگاهی یافتن کوش از کشته شدن آتبین و دو پسرش

ز ناگه برآمد سواری ز راه
یکی نامه دادش به ضحاک شاه
که گشت آتبین کشته با دو پسر
از ایران سوی ما رسید این سه سر
ز شادی بجوش آمدش مغز و هوش
فرستاده را خلعتی داد کوش
سپه را بفرمود تا همگنان
به دروازه رفتند شادی کنان
پس آن نامه بر در بینداختند
خروش تبیره برافراختند
سواری از آن نامداران گرد
برون آمد و نامه برداشت و برد
به طیهور برخواند پس ترجمان
فرو خورد گفتی دلش را غمان
دو دیده ش ز اندوه تاریک شد
چنان شد که با مرگ نزدیک شد
رخش گشت از آن درد همرنگ کاه
نکرد او پدیدار پیش سپاه
بفرمود کز باره آواز داد
که ای بدگهر بدرگ دیوزاد
بدین نامه ی پر دروغ و کمی
همی کرد خواهی تو ما را غمی
بسیلا بدین نامه نتوان گشاد
تو را سر سوی رزم خواهی نهاد
چنان بر در شهر بنشست کوش
که روزی ز لشکر نیامد خروش
همی بود بیست و دو سال از برون
خورش تنگتر شد به شهر اندرون
چنان شد که در شهر دانه نماند
ستور و سپه را دوگانه نماند
ز پرمایه مردم بسی شد هلاک
ز سستی گروهی میان مغاک
چو برداری از آب دریا به موی
شود خشک اگر چشمه ناید بدوی
از آن شهرها جز سه باره نبود
از او لشکر چین نکوبخت بود
دگر شهرها کرد ویران و پست
نماند اندر او جایگاه نشست
سوی چین فرستاد مردم همه
شتابان چو پیش شبانان رمه
چو بنشست بیست و دو سال آن سپاه
بسی مردم از شهریان شد تباه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز ناگه برآمد سواری ز راه
یکی نامه دادش به ضحاک شاه
هوش مصنوعی: ناگهان سوارکی از راه رسید و نامه‌ای به شاه ضحاک داد.
که گشت آتبین کشته با دو پسر
از ایران سوی ما رسید این سه سر
هوش مصنوعی: آتش‌نشان آتربین با دو پسرش از ایران به سمت ما آمد و این سه نفر به سوی ما رسیدند.
ز شادی بجوش آمدش مغز و هوش
فرستاده را خلعتی داد کوش
هوش مصنوعی: او از خوشحالی به شدت شاداب و هوشیار شد و به فرستاده‌اش هدیه‌ای ارزشمند تقدیم کرد.
سپه را بفرمود تا همگنان
به دروازه رفتند شادی کنان
هوش مصنوعی: سپه را فرمان داد که همراهانش به سوی دروازه بروند و با شادی حرکت کنند.
پس آن نامه بر در بینداختند
خروش تبیره برافراختند
هوش مصنوعی: پس آن نامه را بر روی در آویختند و فریاد و هیاهو و سر و صدای تبیره را به راه انداختند.
سواری از آن نامداران گرد
برون آمد و نامه برداشت و برد
هوش مصنوعی: یک سوار از میان نیک‌نامان بیرون آمد و نامه‌ای را برداشت و به جایی برد.
به طیهور برخواند پس ترجمان
فرو خورد گفتی دلش را غمان
هوش مصنوعی: پرندگان در آواز خود چیزی می‌خوانند، و سپس آن را به زبان دیگر بیان می‌کنند. وقتی که این اتفاق می‌افتد، گویی دلشان پر از غم شده است.
دو دیده ش ز اندوه تاریک شد
چنان شد که با مرگ نزدیک شد
هوش مصنوعی: چشم‌های او از اندوه بسیار تیره و غمگین شده‌اند، به گونه‌ای که به مرگ نزدیک می‌شوند.
رخش گشت از آن درد همرنگ کاه
نکرد او پدیدار پیش سپاه
هوش مصنوعی: رخسار او به دلیل آن درد تغییر رنگ داد و از شدت رنج، جلوه‌ای برای سپاه نداشت.
بفرمود کز باره آواز داد
که ای بدگهر بدرگ دیوزاد
هوش مصنوعی: فرمان داد که از بالای بلندی فریاد کند که ای زاده‌ی بد، دور شو از اینجا.
بدین نامه ی پر دروغ و کمی
همی کرد خواهی تو ما را غمی
هوش مصنوعی: در این متن گفته شده است که به خاطر این نامه پر از دروغ، اگر هم کسی بخواهد، نمی‌تواند غم و ناراحتی ما را کم کند.
بسیلا بدین نامه نتوان گشاد
تو را سر سوی رزم خواهی نهاد
هوش مصنوعی: این نامه به قدری دشوار است که نمی‌توانی با آن به راحتی به جنگ بروی.
چنان بر در شهر بنشست کوش
که روزی ز لشکر نیامد خروش
هوش مصنوعی: او به طور خاص و دقیق در دروازه شهر نشسته است، به‌طوری که هیچ صدایی از لشکر به گوش نمی‌رسد.
همی بود بیست و دو سال از برون
خورش تنگتر شد به شهر اندرون
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره شده است که به مدت بیست و دو سال به خاطر شرایطی، روزها به صورت تنگ و محدودتر در شهر گذرانده می‌شوند. به عبارت دیگر، احساس می‌شود که محیط زندگی در این مدت کم‌کم سخت‌تر و تنگ‌تر شده است.
چنان شد که در شهر دانه نماند
ستور و سپه را دوگانه نماند
هوش مصنوعی: وضعیت به گونه‌ای پیش رفت که در شهر چیزی باقی نماند و حتی نیروی نظامی نیز قدرتی برای ایستادگی نداشت.
ز پرمایه مردم بسی شد هلاک
ز سستی گروهی میان مغاک
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم با ناتوانی و سستی خود، در وضعیت‌های سخت و خطرناک نابود شدند.
چو برداری از آب دریا به موی
شود خشک اگر چشمه ناید بدوی
هوش مصنوعی: اگر از دریا آب بگیری و آن را به موهای خود بمالی، خشک خواهد شد مگر اینکه چشمه‌ای برای مرطوب کردن فراهم شود.
از آن شهرها جز سه باره نبود
از او لشکر چین نکوبخت بود
هوش مصنوعی: در آن شهرها چیزی جز سه بار ناموجود نبود و لشکر چین هم از او به خوشبختی نیامد.
دگر شهرها کرد ویران و پست
نماند اندر او جایگاه نشست
هوش مصنوعی: در این شهر، سرزمین‌های دیگر را خراب کرده و دیگر جایی برای نشستن و آرامش نمانده است.
سوی چین فرستاد مردم همه
شتابان چو پیش شبانان رمه
هوش مصنوعی: مردم همه با عجله به سمت چین روانه شدند، مانند گوسفندانی که به دنبال شبانان خود حرکت می‌کنند.
چو بنشست بیست و دو سال آن سپاه
بسی مردم از شهریان شد تباه
هوش مصنوعی: پس از اینکه آن گروه به مدت بیست و دو سال نشسته بودند، مردم از شهرها به شدت نابود شدند.