بخش ۱۷۵ - فریب خوردن طیهور و پیمان کردن با کوش
وزآن پس یکی ترجمان را بخواند
نهانی سخن چند با او براند
بدو گفت امشب تو با رود و می
به نزد فرستاده رو تیز پی
ببین و سخن گوی با او بسی
ز شاه و ز سالار، وز هرکسی
وزآن پس بپرسش که چون است این
که جوید همی آشتی شاه چین؟
وزآن پس که بوده ست بدخواه ما
همی آشتی جوید از شاه ما
چه امید دارد بدو شاه چین؟
ز کارش چه بارآید او بر زمین؟
چو پاسخ گزارد همه یاد دار
مشو تیز و مستیز و دل شاددار
بشد در زمان با می آن نیکخواه
سخن گفت از آن سان که فرمود شاه
فرستاده دریافت گفتار اوی
چنان پرسش سخت و بازار اوی
چنین داد پاسخ که بشنو ز من
چو آگه شدی راز دار این سخن
کنون کز میان دور گشت آتبین
ز طیهور دارد همی شاه چین
که گر او سپه سوی خاور کشد
به چین، شاه طیهور را برکشد
سر بخت کوش اندر آرد به خواب
سراسر کند چین و ماچین خراب
چو چین سوخت و برگشت و برداشت چیز
به طیهور کین کرد حیران به تیز
وگر سوی دریا فرستد سپاه
که دارند طیهور و ره را نگاه
فزون بایدش لشکری صد هزار
که هر ماه گنجیش ناید بکار
وگر مهتری همچو شاه آتبین
از او سر کشد آید ایدر به چین
نماید همان درد سر کاو نمود
در این آشتی چند گونه ست سود
اگر شاه ما این بدیدی به خواب
رسیدی سرِ وی سوی آفتاب
چو بشنید از او این سخن ترجمان
سوی شاه طیهور شد در زمان
مر این داستان را بدو بازگفت
رخ شاه مانند گل بر شکفت
بخورد آن سخنهای جادو فشان
فریبش بپذرفت چون بیهشان
فرستاده را روز دیگر بخواند
فراوانش بنواخت و پیشش نشاند
بدو گفت دارای چین را ز من
درودی ده از پیش آن انجمن
بگویش که پیوند را نیست روی
دگر هرچه خواهی تو از من بجوی
که تا آتبین دخترانم را ببرد
دل من همه راه انده سپرد
یکی سخت سوگند کردیم یاد
به دارای گیتی که گیتی نهاد
که از دخترم دگر زین سپس
از ایدر نیاید برون هیچ کس
ولیکن ز خویشان فراوان کَسَند
که شایسته ی شاه لشکر کشند
فرستم من او را که خواهدش پیش
به پیوند او هر دو گردیم خویش
دگر هرچه خواهی بجای آورم
همه گنجها زیر پای آورم
ز چیزی کز این مرز خیزد نخست
فرستم بسی تا نبایدت جست
میان بسته دارم به فرمان تو
دگر نشکنم هیچ پیمان تو
بدین گونه پاسخ بدادش، بنیز
فرستاده را داد هرگونه چیز
چو از خواسته شادمان گشت، گفت
که بادی تو با کام و با نام جفت
نهانی مرا گفت دارای چین
که گر شاه برگردد از خشم و کین
گر آید سوی آشتی از گزند
به سوگند و پیوند او را ببند
که از ما نباشد بداندیش بیش
به ما خواهد او هرچه خواهد به خویش
ندارد ره کاروانی به بند
نه بازارگان را رساند گزند
نه بردارد از چیزشان هیچ چیز
نه بدخواهد و نه پسندد بنیز
به دستور گفت آن شه شادبخت
که از ما بترسد همی کوش، سخت
که شد زود سوگند را خواستار
چنین نیکرای آمد و بردبار
همان گه فرستاده را داد دست
فرستاده را او به پیمان ببست
فرستاد با او سواری بهوش
که بستاند او نیز پیمان ز کوش
بخش ۱۷۴ - نامه ی کوش به طیهور به مکر و فریب: چو آگاه شد کآتبین شد درستبخش ۱۷۶ - پیمان ستدن فرستاده ی طیهور از کوش: ز دریا چو بر شد فرستاده مرد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وزآن پس یکی ترجمان را بخواند
نهانی سخن چند با او براند
هوش مصنوعی: پس از آن، شخصی را به عنوان مترجم در نظر گرفت و به آرامی چند کلمه با او مطرح کرد.
بدو گفت امشب تو با رود و می
به نزد فرستاده رو تیز پی
هوش مصنوعی: به او گفت: امشب با رود و شراب به نزد کسی که فرستاده است برو، و با سرعت برو.
ببین و سخن گوی با او بسی
ز شاه و ز سالار، وز هرکسی
هوش مصنوعی: بنگر و با او صحبت کن، چه درباره شاه و چه درباره رهبران و همه افراد دیگر.
وزآن پس بپرسش که چون است این
که جوید همی آشتی شاه چین؟
هوش مصنوعی: سپس از او بپرسید که چه چیز باعث شده است که شاه چین این گونه به دنبال صلح باشد؟
وزآن پس که بوده ست بدخواه ما
همی آشتی جوید از شاه ما
هوش مصنوعی: پس از آن که دشمن ما به ما آسیب رسانده است، اکنون به دنبال آشتی و مصالحه از سوی پادشاه ما میباشد.
چه امید دارد بدو شاه چین؟
ز کارش چه بارآید او بر زمین؟
هوش مصنوعی: چه انتظاری میتواند از شاه چین داشته باشد؟ کار او چه فایدهای برای او به ارمغان خواهد آورد؟
چو پاسخ گزارد همه یاد دار
مشو تیز و مستیز و دل شاددار
هوش مصنوعی: زمانی که به سؤالها پاسخ میدهی، همیشه به خاطر داشته باش که هوشیار و بیتنبلی باش و دلخوش و شاد زندگی کن.
بشد در زمان با می آن نیکخواه
سخن گفت از آن سان که فرمود شاه
هوش مصنوعی: در زمانی که شراب نوشید، آن人 نیکخواه با سخنانش به گونهای صحبت کرد که باعث رضایت شاه شد.
فرستاده دریافت گفتار اوی
چنان پرسش سخت و بازار اوی
هوش مصنوعی: فرستاده، پیامی از او دریافت کرد که حاوی پرسش دشواری بود و همچنین موضوعات جدی و مهمی را مطرح میکرد.
چنین داد پاسخ که بشنو ز من
چو آگه شدی راز دار این سخن
هوش مصنوعی: پاسخی که داد به این شکل بود: وقتی که به خوبی از این موضوع مطلع شدی، رازدار این حرفها باش و به آن گوش فرا بده.
کنون کز میان دور گشت آتبین
ز طیهور دارد همی شاه چین
هوش مصنوعی: اکنون که از دل دشت دور افتاده، آتش افروختهای از پرندگان به پرواز درآمده و شاه چین بر این وضعیت نظاره میکند.
که گر او سپه سوی خاور کشد
به چین، شاه طیهور را برکشد
هوش مصنوعی: اگر او سپاه را به سمت شرق بکشاند، شاه پرندهها را به اوج میبرد.
سر بخت کوش اندر آرد به خواب
سراسر کند چین و ماچین خراب
هوش مصنوعی: روزگار خود را غنیمت شمار و به خواب نرو، زیرا که خواب ممکن است تمام عیش و زیباییهایت را برهم بزند و به نابودی بکشاند.
چو چین سوخت و برگشت و برداشت چیز
به طیهور کین کرد حیران به تیز
هوش مصنوعی: زمانی که چین از بین رفت و دوباره به حالت قبل برگشت، چیزهای ارزشمندی را به دست آورد. در این حال او از نیکی و دوستی حیران شد.
وگر سوی دریا فرستد سپاه
که دارند طیهور و ره را نگاه
هوش مصنوعی: اگر سپاهی را به سمت دریا بفرستد که با خود پاکی و صفا داشته باشند و راه را نیز به دقت زیر نظر بگیرند.
فزون بایدش لشکری صد هزار
که هر ماه گنجیش ناید بکار
هوش مصنوعی: برای اینکه هر ماه یک گنجشک به کار بیفتد، لازم است که لشکری به اندازه صد هزار نفر داشته باشد.
وگر مهتری همچو شاه آتبین
از او سر کشد آید ایدر به چین
هوش مصنوعی: اگر فرمانروایی همچون شاه آتشین از او سر بر کشد، به اینجا خواهد آمد و به چین خواهد رسید.
نماید همان درد سر کاو نمود
در این آشتی چند گونه ست سود
هوش مصنوعی: هر کس که در این صلح و دوستی به دیگری آسیب زده باشد، در حقیقت همان درد و رنجی را که برای دیگران به وجود آورده، خود نیز تجربه خواهد کرد.
اگر شاه ما این بدیدی به خواب
رسیدی سرِ وی سوی آفتاب
هوش مصنوعی: اگر پادشاه ما را در خواب ببینی، سر او به سمت آفتاب خواهد بود.
چو بشنید از او این سخن ترجمان
سوی شاه طیهور شد در زمان
هوش مصنوعی: زمانی که ترجمان این سخن را از او شنید، به سرعت به سوی شاه طهوری رفت.
مر این داستان را بدو بازگفت
رخ شاه مانند گل بر شکفت
هوش مصنوعی: این داستان را با او بازگو کرد و چهره شاه چون گل شکفته شد.
بخورد آن سخنهای جادو فشان
فریبش بپذرفت چون بیهشان
هوش مصنوعی: آن سخنان جادویی که فریبدهنده بودند، او را مجذوب خود کردند و او به راحتی در دام آنها افتاد.
فرستاده را روز دیگر بخواند
فراوانش بنواخت و پیشش نشاند
هوش مصنوعی: او در روز بعد پیامآور را فراخواند و با مهربانی بسیاری با او رفتار کرد و او را در کنار خود نشاند.
بدو گفت دارای چین را ز من
درودی ده از پیش آن انجمن
هوش مصنوعی: به او بگو که من صاحب ویژگیهای خاصی هستم و از او خواهش کن که پیش از آنکه آن جمع حضور پیدا کند، سلامی از طرف من به او برساند.
بگویش که پیوند را نیست روی
دگر هرچه خواهی تو از من بجوی
هوش مصنوعی: به او بگو که رابطه ما دیگر مانند قبل نیست و هرچه که بخواهی از من، بگو.
که تا آتبین دخترانم را ببرد
دل من همه راه انده سپرد
هوش مصنوعی: من نگرانم که مبادا دخترانم دلهایشان را ببازند و من هم تحت تأثیر آن ناراحتی و غمگینی را تجربه کنم.
یکی سخت سوگند کردیم یاد
به دارای گیتی که گیتی نهاد
هوش مصنوعی: ما به شدت سوگند خوردیم که به یاد ثروت و دارایی دنیا باشیم که دنیا آن را به ما بخشیده است.
که از دخترم دگر زین سپس
از ایدر نیاید برون هیچ کس
هوش مصنوعی: از این پس هیچ کس از دخترم به دنیا نخواهد آمد.
ولیکن ز خویشان فراوان کَسَند
که شایسته ی شاه لشکر کشند
هوش مصنوعی: اما از میان بسیاری از خویشاوندان، تنها معدودی هستند که لایق رهبری و فرماندهی در جنگ هستند.
فرستم من او را که خواهدش پیش
به پیوند او هر دو گردیم خویش
هوش مصنوعی: من او را به سوی خود میفرستم تا هر دو با هم پیوندی برقرار کنیم و به یکدیگر نزدیکتر شویم.
دگر هرچه خواهی بجای آورم
همه گنجها زیر پای آورم
هوش مصنوعی: هر چیزی که بخواهی را برایت فراهم میکنم و به تو تقدیم میکنم، به طوری که تمام ثروتها را جلوی پای تو قرار میدهم.
ز چیزی کز این مرز خیزد نخست
فرستم بسی تا نبایدت جست
هوش مصنوعی: از چیزی که از این مرز به وجود میآید، من ابتدا چیزهای زیادی ارسال میکنم تا اینکه نیازی به جستجوی تو نباشد.
میان بسته دارم به فرمان تو
دگر نشکنم هیچ پیمان تو
هوش مصنوعی: من با وجود فاصله و محدودیتهایی که دارم، به خاطر تو دیگر هیچ عهد و پیمانی را نمیشکنم.
بدین گونه پاسخ بدادش، بنیز
فرستاده را داد هرگونه چیز
هوش مصنوعی: او به فرستاده پاسخ داد و هر چیزی که لازم بود به او داد.
چو از خواسته شادمان گشت، گفت
که بادی تو با کام و با نام جفت
هوش مصنوعی: وقتی از خواستهاش خوشحال شد، گفت که هوای تو با آرزو و نامش در کنار هم قرار گرفتند.
نهانی مرا گفت دارای چین
که گر شاه برگردد از خشم و کین
هوش مصنوعی: تماس پنهانی که با من داشت گفت: اگر پادشاه از خشم و کینهاش برگردد، چه شود؟
گر آید سوی آشتی از گزند
به سوگند و پیوند او را ببند
هوش مصنوعی: اگر کسی به سمت آشتی و صلح بیاید، باید او را با پیمان و محبت به خود نزدیک کرد و در کنار خود نگه داشت.
که از ما نباشد بداندیش بیش
به ما خواهد او هرچه خواهد به خویش
هوش مصنوعی: اگر کسی از ما نیست و بداندیشی دارد، هرچه میخواهد، به خود او خواهد رسید.
ندارد ره کاروانی به بند
نه بازارگان را رساند گزند
هوش مصنوعی: کاروانی که در بند است، نمیتواند به مقصدی برسد و تاجری که به خطر افتاده، نمیتواند چیزی به دست آورد.
نه بردارد از چیزشان هیچ چیز
نه بدخواهد و نه پسندد بنیز
هوش مصنوعی: هیچ چیز از آنها برنمیدارند و نه چیزی را برنمیگزینند و نه چیزی برای آنها مطلوب است.
به دستور گفت آن شه شادبخت
که از ما بترسد همی کوش، سخت
هوش مصنوعی: شاه شادبخت فرمان داد که هر کس از ما بترسد، باید به شدت تلاش کند.
که شد زود سوگند را خواستار
چنین نیکرای آمد و بردبار
هوش مصنوعی: کسی که به سرعت خواستهاش را از سوگند میخواهد، به خاطر زیبایی و شکیباییاش است.
همان گه فرستاده را داد دست
فرستاده را او به پیمان ببست
هوش مصنوعی: در همان لحظه، فرستاده را به او سپرد و آنها بر سر پیمان و توافقی که داشتند، به توافق رسیدند.
فرستاد با او سواری بهوش
که بستاند او نیز پیمان ز کوش
هوش مصنوعی: یک سواری با عقل و درایت را همراه او فرستاد تا او هم بتواند از کوش، پیمان بگیرد و به دست آورد.