بخش ۱۷۳ - گریختن کنعان از کوش و رفتن پیش ضحاک
بپژمرد کنعان که آن را بدید
که از تاب او ماهچهره کشید
بلرزید بر جای چون بید شد
ز کوش بداندیش نومید شد
شب تیره گون با سواری هزار
گریزان بشد تا درِ شهریار
چو نزدیک بیت المقدس رسید
خبر زو به ضحّاک جادو رسید
فرستاد پیشش پذیره سپاه
به دیدار او شادمان گشت شاه
گرامی همی داشت و بنواختش
یکی مایه ور جای بنشاختش
چو یک سال و شش مه برآمد بر این
یکی نامه آمد ز دارای چین
که فرزند من بیوفایی گزید
شب تیره از ما ره اندر کشید
دلم در جداییش خرسند نیست
جز او مر مرا هیچ فرزند نیست
گر او را شهنشاه دل خوش کند
وگرنه دل من پر آتش کند
فرستاد و آن تنددل را بخواند
وزاین در فراوان سخنها براند
بدان تا دلِ تنگ او خوش کند
سوی پیل دندان سرش کش کند
بدو گفت کنعان که ای شهریار
زبان را به گفتار رنجه مدار
که هرگز نبینم دگر مرز چین
بلرزم چو بینم به خواب آن زمین
وگر باز خواهد فرستاد شاه
همین جا کنم خویشتن را تباه
که گرد پی اسب شاه زمین
مرا بهتر از پادشاهی چین
چو دژخیم باشد پدر با پسر
چگونه توان برد با او بسر
مرا در جهان خواهری بود و بس
بکشت او و کس را نه فریادرس
دژم گشت ضحّاک و خیره بماند
مر او را جز از دیوزاده نخواند
درست است گفتار و این هست یاد
که او را نخوانند جز دیوزاد
بفرمود پس پاسخ نامه باز
که کنعان نیامد به بندم فراز
فراوانش گفتم به خوبی و جنگ
نیامد همی تا دلش گشت تنگ
که بر ما گرامین ترین کس وی است
جوانی خردمند فرّخ پی است
چو پاسخ سوی پیل دندان رسید
دلش را شکیبایی آمد پدید
سوی جام و بگماز یازید دست
ستمکاره تر گشت و هشیار مست
بگشت از ره داد و راه خرد
نشد سیر از آیین و کردار بد
بخش ۱۷۲ - مرگ دختر کوش و زاری پدر: دو سال اندر این ماهچهره ببودبخش ۱۷۴ - نامه ی کوش به طیهور به مکر و فریب: چو آگاه شد کآتبین شد درست
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بپژمرد کنعان که آن را بدید
که از تاب او ماهچهره کشید
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و درخشش او، درختان و گیاهان کنعان هم پژمرده شدند و از تابش او، حتی صورت ماه نیز تحت تأثیر قرار گرفت و دگرگون شد.
بلرزید بر جای چون بید شد
ز کوش بداندیش نومید شد
هوش مصنوعی: او از ترس به شدت میلرزد و جای خود را ترک نمیکند و به خاطر زحمتهای بیجا و تفکرات منفی، ناامید شده است.
شب تیره گون با سواری هزار
گریزان بشد تا درِ شهریار
هوش مصنوعی: در شب تاریک، سوارکاری با سرعت زیادی به سمت دروازهی شهری روانه شد.
چو نزدیک بیت المقدس رسید
خبر زو به ضحّاک جادو رسید
هوش مصنوعی: وقتی به نزدیک بیت المقدس رسیدند، خبر به ضحّاک جادو رسید.
فرستاد پیشش پذیره سپاه
به دیدار او شادمان گشت شاه
هوش مصنوعی: شاه سپاهی را به سمت او فرستاد و با دیدن آنها شادمان شد.
گرامی همی داشت و بنواختش
یکی مایه ور جای بنشاختش
هوش مصنوعی: او به خوبی از او پذیرایی میکرد و به او محبت مینمود، همچنین به او جایگاه و مقام ویژهای میداد.
چو یک سال و شش مه برآمد بر این
یکی نامه آمد ز دارای چین
هوش مصنوعی: پس از گذشت یک سال و شش ماه، نامهای از فردی با ثروت و اعتبار در چین به دست آمد.
که فرزند من بیوفایی گزید
شب تیره از ما ره اندر کشید
هوش مصنوعی: فرزند من به بیوفایی دست زد و در شب تاریکی از ما جدا شد.
دلم در جداییش خرسند نیست
جز او مر مرا هیچ فرزند نیست
هوش مصنوعی: دل من از جدایی او خوشحال نیست و غیر از او هیچ کس برای من مانند فرزند نیست.
گر او را شهنشاه دل خوش کند
وگرنه دل من پر آتش کند
هوش مصنوعی: اگر او (شخص مورد نظر) با خوشی دل شاهانهای برای من ایجاد کند، که خوب است؛ و گرنه، دل من از آتش و درد شعلهور خواهد شد.
فرستاد و آن تنددل را بخواند
وزاین در فراوان سخنها براند
هوش مصنوعی: او کسی را فرستاد تا آن فرد تندمزاج را بخواند و از اینجا سخنهای بسیار و گوناگونی را مطرح کند.
بدان تا دلِ تنگ او خوش کند
سوی پیل دندان سرش کش کند
هوش مصنوعی: بدان که برای دلِ دلگیر او، باید به سوی قدرت و شجاعت رفت تا بتواند آرامش پیدا کند.
بدو گفت کنعان که ای شهریار
زبان را به گفتار رنجه مدار
هوش مصنوعی: به کنعان گفت: ای پادشاه، زبانت را در صحبت کردن به زحمت نینداز.
که هرگز نبینم دگر مرز چین
بلرزم چو بینم به خواب آن زمین
هوش مصنوعی: نمیخواهم هیچگاه دیگر مرز چین را ببینم و اگر خواب آن سرزمین را ببینم، دلم میلرزد.
وگر باز خواهد فرستاد شاه
همین جا کنم خویشتن را تباه
هوش مصنوعی: اگر باز هم شاه بخواهد که به اینجا بیاید، من خودم را نابود میکنم.
که گرد پی اسب شاه زمین
مرا بهتر از پادشاهی چین
هوش مصنوعی: غبار پای اسب شاه برای من از حکمروایی در چین با ارزشتر است.
چو دژخیم باشد پدر با پسر
چگونه توان برد با او بسر
هوش مصنوعی: وقتی پدر مانند یک دژخیم و ظالم رفتار کند، چگونه میتوان با او در کمال آرامش زندگی کرد؟
مرا در جهان خواهری بود و بس
بکشت او و کس را نه فریادرس
هوش مصنوعی: در این دنیا تنها یک خواهر داشتم که او هم مرا از بین برد و هیچکس دیگری نبود که به من کمک کند یا فریادرس من باشد.
دژم گشت ضحّاک و خیره بماند
مر او را جز از دیوزاده نخواند
هوش مصنوعی: ضحاک دچار غم و اندوه شد و در حیرت فرو رفت، و هیچ چیزی جز دیو را نتوانست بخواند.
درست است گفتار و این هست یاد
که او را نخوانند جز دیوزاد
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که به درستی گفته شده است و یادآور میشود که او تنها به عنوان فرزند یک دیو شناخته میشود، نه به عنوان کسی دیگر.
بفرمود پس پاسخ نامه باز
که کنعان نیامد به بندم فراز
هوش مصنوعی: پس فرمان داد تا پاسخ نامه را دوباره بفرستند، زیرا کنعان هنوز در بند نیامده است.
فراوانش گفتم به خوبی و جنگ
نیامد همی تا دلش گشت تنگ
هوش مصنوعی: بسیار به او گفتم که با محبت و دوستی پیش بیاید، اما او جنگ و درگیری نکرد و این باعث شد که دلش تنگ شود.
که بر ما گرامین ترین کس وی است
جوانی خردمند فرّخ پی است
هوش مصنوعی: شخصی که برای ما عزیزترین است، جوانی با خرد و خوشبختی بسیار است.
چو پاسخ سوی پیل دندان رسید
دلش را شکیبایی آمد پدید
هوش مصنوعی: زمانی که جواب به دندانهای فیل رسید، صبر و استقامت در دل او شکل گرفت.
سوی جام و بگماز یازید دست
ستمکاره تر گشت و هشیار مست
هوش مصنوعی: به سمت جام میرویم و در آن غوطهور میشویم؛ دست ستمگر بیشتر آسیب میزند و فرد هشیار با نوشیدن، مست میشود.
بگشت از ره داد و راه خرد
نشد سیر از آیین و کردار بد
هوش مصنوعی: به راه راست و روش صحیح برنگشت و از رفتار و کردار ناپسند خود دور نشد.