بخش ۱۷۲ - مرگ دختر کوش و زاری پدر
دو سال اندر این ماهچهره ببود
که او هر زمانیش رشکی نمود
ستمکش بدان سختی اندر بمرد
برفت و ستم با تن خود ببرد
چو آگاهی آمد ز مرگش به کوش
برون رفت با گریه و با خروش
سرِ ناسزا مرد از آن گردنش
برون کرد و برگشت پیرامنش
بدید آن نگارین به روی و به موی
به رخ بر نهاد از دو دیده دو جوی
نگارینش یاد آمد و خون گریست
که داند که بیدادگر چون گریست؟
بشست و بپیچیدش اندر کفن
پر از مشک کردش دو گوش و دهن
بدو جامه ی گونه گون برکشید
دگرباره او را بدان سان بدید
فزون بود خوبیش صد بار بیش
از آن خوبرویان که او داشت پیش
دگر باره مهرش بر او تیز گشت
دو دیده ز غم گوهر انگیز گشت
چنان گشت بیهوش چون مرد مست
همی بر سر خویش بر زد دو دست
دگر باره از خواب و خور دور شد
دلش خسته و جانش رنجور شد
دلش ناشکیبا شد از بهر او
به هرگه که یاد آمدش چهر او
چو از چاره بگسست دستش تمام
بفرمود کز مشک وز عود خام
یکی بت سرشتند مانند او
چه گویند بوده ست چون کند او
بر او کرد پیرایه و زیورش
بتی بود ماننده ی دخترش
نهادش شب و روز در پیشگاه
به دیدار او گشت خرسند شاه
چو بگذشت از این روزگاری دراز
بزرگان چین را بفرمود باز
که بر چهره ی هرکه دارند دوست
یکی چهره سازند از آن سان که اوست
بزرگان به اندازه ی دستگاه
بتان را ببردند نزدیک شاه
نهادند در پیش، هنگام بزم
گرفتند بر رویشان جام بزم
به چین اندر، این بت پرستی ز کوش
پدید آمد و شد زمین پر ز جوش
چنین کافری را بت ماهچهر
تو را همچنین آمد از بیش مهر
بخش ۱۷۱ - دختر خواستن کوش از شهرهای چین: جهاندیده گوید که در مرز چینبخش ۱۷۳ - گریختن کنعان از کوش و رفتن پیش ضحاک: بپژمرد کنعان که آن را بدید
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دو سال اندر این ماهچهره ببود
که او هر زمانیش رشکی نمود
هوش مصنوعی: او دو سال در این ماه چهره بود، و هر لحظه به زیباییاش حسادت میکرد.
ستمکش بدان سختی اندر بمرد
برفت و ستم با تن خود ببرد
هوش مصنوعی: ستمکش با مشکلات و سختیهای زیادی مواجه شد و در نهایت به سوی مرگ رفت، اما ظلم و ستم را تا آخرین لحظه با خود حمل کرد.
چو آگاهی آمد ز مرگش به کوش
برون رفت با گریه و با خروش
هوش مصنوعی: زمانی که او از مرگ خود آگاه شد، با ناراحتی و فریاد از مکان خود خارج شد.
سرِ ناسزا مرد از آن گردنش
برون کرد و برگشت پیرامنش
هوش مصنوعی: مرد به خاطر تهمتزدن و بدگویی دیگران تصمیم گرفت تا از آنجا دور شود و به سمت دیگری برود.
بدید آن نگارین به روی و به موی
به رخ بر نهاد از دو دیده دو جوی
هوش مصنوعی: مخاطب به زیبایی و جذابیت چهره و موهای معشوق اشاره میکند که در اثر تماشای او اشک از چشمانش جاری شده است.
نگارینش یاد آمد و خون گریست
که داند که بیدادگر چون گریست؟
هوش مصنوعی: یاد محبوبش به دلش آمد و به شدت ناراحت شد، اما هیچکس نمیداند که ظالم چه احساسی دارد وقتی که دچار اندوه میشود.
بشست و بپیچیدش اندر کفن
پر از مشک کردش دو گوش و دهن
هوش مصنوعی: پس از غسل و آماده کردن، او را در کفنی معطر پیچیدند و دو گوش و دهانش را نیز پر از عطر کردند.
بدو جامه ی گونه گون برکشید
دگرباره او را بدان سان بدید
هوش مصنوعی: او دوباره لباسهای رنگارنگی بر تن کرد و به آن شکل به او نگاه کرد.
فزون بود خوبیش صد بار بیش
از آن خوبرویان که او داشت پیش
هوش مصنوعی: زیبایی او به حدی بیش از زیبایی آن چهرههای خوشرویی است که قبل از او وجود داشتند، به گونهای که نمیتوان با آنها مقایسه کرد.
دگر باره مهرش بر او تیز گشت
دو دیده ز غم گوهر انگیز گشت
هوش مصنوعی: بار دیگر عشق او نسبت به او شدت گرفت و چشمانش از غم مانند گوهر درخشید.
چنان گشت بیهوش چون مرد مست
همی بر سر خویش بر زد دو دست
هوش مصنوعی: او چنان بیهوش شد که همچون مردی مست، دو دستش را بر سرش زد.
دگر باره از خواب و خور دور شد
دلش خسته و جانش رنجور شد
هوش مصنوعی: دلش باز از خواب و خوراک دور شده و حالش خسته و جانش رنجور است.
دلش ناشکیبا شد از بهر او
به هرگه که یاد آمدش چهر او
هوش مصنوعی: دلش از عشق او بیتاب شد و هر بار که چهرهاش به یادش آمد، تاب و تحملش به آخر رسید.
چو از چاره بگسست دستش تمام
بفرمود کز مشک وز عود خام
هوش مصنوعی: وقتی از راهحلش ناامید شد، تمام کار را به عطر مشک و چوب عود سپرد.
یکی بت سرشتند مانند او
چه گویند بوده ست چون کند او
هوش مصنوعی: کس دیگری همچون او را خلق نکردهاند، پس دربارهاش چه میتوان گفت و چه انتظاری میتوان داشت؟
بر او کرد پیرایه و زیورش
بتی بود ماننده ی دخترش
هوش مصنوعی: او را با زینتها و زیورآلات آراسته بود، که beauty اش به مانند دختری میمانست.
نهادش شب و روز در پیشگاه
به دیدار او گشت خرسند شاه
هوش مصنوعی: شب و روز به درگاه او رفت و با دیدارشان، شاه خوشحال و خرسند شد.
چو بگذشت از این روزگاری دراز
بزرگان چین را بفرمود باز
هوش مصنوعی: زمانی که این دوران طولانی سپری شد، امر کرد که بزرگان چین دوباره به سراغ او بیایند.
که بر چهره ی هرکه دارند دوست
یکی چهره سازند از آن سان که اوست
هوش مصنوعی: هرکس چهرهای دارد که نشاندهندهی حالت و شخصیت اوست، اما دوستان میتوانند به گونهای آن چهره را تغییر دهند که شبیه خودشان به نظر برسد.
بزرگان به اندازه ی دستگاه
بتان را ببردند نزدیک شاه
هوش مصنوعی: بزرگان به اندازه ی زیبایی و جلوهی بتها، آن را به شاه نزدیک کردند.
نهادند در پیش، هنگام بزم
گرفتند بر رویشان جام بزم
هوش مصنوعی: در مراسم شادی و جشن، ظرفهایی پر از نوشیدنی را در برابرشان قرار دادند و همگی از آن نوشیدند.
به چین اندر، این بت پرستی ز کوش
پدید آمد و شد زمین پر ز جوش
هوش مصنوعی: در چین، این پرستش بت از تلاش و زحمت به وجود آمد و باعث شد زمین پر از جنب و جوش شود.
چنین کافری را بت ماهچهر
تو را همچنین آمد از بیش مهر
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که زیبایی و جذابیت چهره تو میتواند حتی کافران را نیز متأثر کند و به آنها عشق و محبت را القا کند. این زیبایی آنقدر تأثیرگذار است که در دل هر کسی، حتی کسانی که به دین و آیینی غیر از عشق و محبت وابستهاند، احساساتی را برمیانگیزد.