گنجور

بخش ۱۶۹ - عاشق شدن کوش به دختر خویش

بخواندی زمان تا زمان دخترش
که او بود همچهره ی مادرش
به نامش نخواندی جز از ماهچهر
خجل بود از آن روشنی ماه و مهر
ز مهرش دل کوش بیهوش گشت
سرش بار دیگر پر از جوش گشت
دلش چون شد از مهر او ناشکیب
سخن گفت و دادش فراوان نهیب
در گنج پرمایه را برگشاد
بسی چیز و پیرایه پیشش نهاد
هم از تخت دیبا هم از بوی خَوش
بدو گفت کز من تو گردن مکش
چو با من بسازی فزونتر دهم
جهان را به دست تو اندر دهم
دل من نخواهد، بدو گفت، شوی
نبیند مرا هیچ بیگانه روی
نشد هیچ خشنو به گفتار اوی
همی خوش نیامدش دیدار اوی
زمان تا زمانش برِ خویش خواند
سخنهای شیرین بر او بیش خواند
نهادی بسی زرّ و زیور برش
مگر سر درآرد بدان دخترش
زنان را فرستاد، گفتند نیز
نه شد هیچ رام و نه پذرفت چیز
چو کوش آن چنان دید دَم در کشید
که جز خامشی هیچ چاره ندید

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بخواندی زمان تا زمان دخترش
که او بود همچهره ی مادرش
هوش مصنوعی: زمان، دخترش را صدا کرد، چرا که او شبیه مادرش بود.
به نامش نخواندی جز از ماهچهر
خجل بود از آن روشنی ماه و مهر
هوش مصنوعی: در این بیت به این اشاره شده که به دلیل زیبایی و درخشش ماه و خورشید، ماهچهر (اینجا به معنی دختر بسیار زیبا و روشن) شرمنده و خجالت‌زده است و نمی‌تواند به زیبایی آن‌ها نزدیک شود. یعنی زیبایی‌های طبیعی به قدری درخشان و جذاب هستند که دیگر زیبایی‌ها در مقابل آن‌ها احساس حقارت می‌کنند.
ز مهرش دل کوش بیهوش گشت
سرش بار دیگر پر از جوش گشت
هوش مصنوعی: دل به عشق او شوق و نشاط پیدا کرده و به خاطر آن دوباره سرشار از هیجان و شور شده است.
دلش چون شد از مهر او ناشکیب
سخن گفت و دادش فراوان نهیب
هوش مصنوعی: دل او از عشق و محبت به شدت بی‌تاب شده و شروع به سخن گفتن کرده و به شدت درونش را خالی کرده است.
در گنج پرمایه را برگشاد
بسی چیز و پیرایه پیشش نهاد
هوش مصنوعی: با تلاش و دقت، راز و اسرار گنجینه‌ای ارزشمند را آشکار کرد و برای او بسیار چیزها و زینت‌ها فراهم آوردند.
هم از تخت دیبا هم از بوی خَوش
بدو گفت کز من تو گردن مکش
هوش مصنوعی: او هم از تختی ناز و هم از بوی خوشی که به مشام می‌رسد با او سخن گفت و گفت که از من دوری کن و به خودت فشار نیاور.
چو با من بسازی فزونتر دهم
جهان را به دست تو اندر دهم
هوش مصنوعی: اگر با من همراه شوی، بیشتر از آنچه که تصور می‌کنی به تو می‌دهم و همه چیز را در اختیارت قرار می‌دهم.
دل من نخواهد، بدو گفت، شوی
نبیند مرا هیچ بیگانه روی
هوش مصنوعی: دل من نمی‌خواهد که او مرا ببیند، و هیچ کس دیگری هم نباید مرا ببیند.
نشد هیچ خشنو به گفتار اوی
همی خوش نیامدش دیدار اوی
هوش مصنوعی: او نتوانست هیچ خوشحالی‌ای از گفتار او به دست آورد، و دیدار او نیز برایش دلپذیر نبود.
زمان تا زمانش برِ خویش خواند
سخنهای شیرین بر او بیش خواند
هوش مصنوعی: زمان، در زمان مناسب خود، سخنانی شیرین و دلنشین را بیشتر بر زبان می‌آورد.
نهادی بسی زرّ و زیور برش
مگر سر درآرد بدان دخترش
هوش مصنوعی: اگر گنج و زیور فراوانی هم داشته باشد، اما اگر دخترش در آن نباشد، فایده‌ای ندارد.
زنان را فرستاد، گفتند نیز
نه شد هیچ رام و نه پذرفت چیز
هوش مصنوعی: زنان را فرستادند، اما نه کسی تسلیم شد و نه چیزی قبول کرد.
چو کوش آن چنان دید دَم در کشید
که جز خامشی هیچ چاره ندید
هوش مصنوعی: وقتی که او آن وضعیت را دید، چنان دمی گرفت که جز سکوت هیچ راه دیگری را مناسب ندید.