گنجور

بخش ۱۵۵ - باردار شدن فرارنگ و زادن فریدون

به پیش فرارنگ شد در زمان
دلش کرد از این داستان شادمان
شب آمد ببودند با یکدگر
بکِشتند تخمی که شادیش بر
ز خسرو فرارنگ برداشت بار
چو آگاه شد، شاد شد شهریار
شب و روز تنهاش نگذاشتی
چو جانش گرامی همی داشتی
زمین برومند چون تخم دید
به رنج روان بایدش پرورید
چو بگذاشت نه ماه و روزی دگر
مر آن تخم افگنده آمد ببر
فرارنگ را وقت چون درگرفت
به درویش دینار دادن گرفت
بی آهو یکی بچّه آمد ز ماه
چه ماهی که روشن کند تاج و گاه
ز رویش سرا پرده شد لاله رنگ
ز فرش فروزان شده کوه و سنگ
به بالا ز یک ساله کودک فزون
به رخساره چون برف و بر برف خون
به مژده بر آتبین تاختند
ز شادی روان را بپرداختند
جهانجوی بگذاشته خورد و خواب
کشیده سطرلاب در آفتاب
همان گه که آواز مژده شنید
ز اخترش هنگام زادن بدید
اسد بود طالع در او آفتاب
نه اندر نژندی نه اندر شتاب
زحل یافت در خانه ی دشمنش
ز کردار او دور، جان و تنش
شده زهره در خانه ی خواسته
زیان از میان پاک برخاسته
به خان امید اندر او مشتری
شده رام بی کین و بی داوری
کشیده سر تیغ مرّیخ دید
که جان و دل دشمنش می درید
از آن اختران شاد شد آتبین
که کس را نیامد ز شاهان چنین
ذنب را دو کون که همی بار جست
که رازش یکایک برآید درست
چو در طالع خویش دید آن ذنب
دژم گشت از آن، شاه والانسب
همی گفت با خویشتن در نهان
که چون رفت باید همی زین جهان
همان به کزاین سان یکی ارجمند
به گیتی بمانم به نام بلند
که زنده بود نام من جاودان
رهاند جهان از گزند بدان
سوی کودک آمد سرافراز شاه
همی کرد شادان به رویش نگاه
رخانش چو تابنده خورشید دید
به چهر اندرش فرّ جمشید دید
بخندید، گفتا فرّ ایدون بود
جهان را از این شادی افزون بود
فریدونش کردند از این فال، نام
ز دیدار او مرد و زن شادکام
همان روز از ایران و زن را بجُست
به اندام پاک و به گوهر درست
همی شیر دادند هر دو سه سال
چهارم فریدون برافراخت یال
شبی خفته بد آتبین شاد و مست
ز بستر شبانگاه ترسان بجست
بفرمود تا شد برش کامداد
بدو گفت گفتار من دار یاد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به پیش فرارنگ شد در زمان
دلش کرد از این داستان شادمان
هوش مصنوعی: در زمانی که فرارسیدن بهار احساس شادمانی در دلش ایجاد کرد، او از این داستان خوشحال شد.
شب آمد ببودند با یکدگر
بکِشتند تخمی که شادیش بر
هوش مصنوعی: شب فرا رسید و آن‌ها با همدیگر بودند، و بذر شادی را که نشانه خوشحالی است، کاشتند.
ز خسرو فرارنگ برداشت بار
چو آگاه شد، شاد شد شهریار
هوش مصنوعی: پس از آنکه خسرو، فرود آمد و بار را برداشت، وقتی که از این موضوع مطلع شد، شهریار خوشحال شد.
شب و روز تنهاش نگذاشتی
چو جانش گرامی همی داشتی
هوش مصنوعی: شب و روز همیشه کنار او بودی و او را تنها نذاشتی، زیرا برایت همچون جان ارزشمند و عزیز بود.
زمین برومند چون تخم دید
به رنج روان بایدش پرورید
هوش مصنوعی: زمین به شکلی مستعد و حاصلخیز مانند تخمی که در دل خاک قرار دارد، نیازمند زحمت و تلاش است تا بتواند شکوفا و پرورش پیدا کند.
چو بگذاشت نه ماه و روزی دگر
مر آن تخم افگنده آمد ببر
هوش مصنوعی: زمانی که نه ماه و روزی دیگر گذشت، آن تخمی که گذاشته شده بود، به دنیا می‌آید.
فرارنگ را وقت چون درگرفت
به درویش دینار دادن گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که تهدید و خطر پیش می‌آید، انسان‌ها به کمک و حمایت از یکدیگر می‌پردازند و در این شرایط، افراد ثروتمند به فقرا و نیازمندان کمک مالی می‌کنند.
بی آهو یکی بچّه آمد ز ماه
چه ماهی که روشن کند تاج و گاه
هوش مصنوعی: یک بچه زیبا و ناز به دنیا آمده که مانند آهو خوشحال و شاداب است، او طوری درخشان و روشن است که می‌تواند تاج و فخر ماه را نیز تحت تاثیر قرار بدهد.
ز رویش سرا پرده شد لاله رنگ
ز فرش فروزان شده کوه و سنگ
هوش مصنوعی: از چهره‌اش باغی پر از گل لاله به وجود آمده، رنگش چنان زیباست که حتی کوه‌ها و سنگ‌ها نیز از نور و روشنی آن دل‌انگیزتر به نظر می‌رسند.
به بالا ز یک ساله کودک فزون
به رخساره چون برف و بر برف خون
هوش مصنوعی: چهره‌ی کودک یکساله مانند برف سفیدی است که بر روی برف دیگری لکه‌های قرمز رنگی دیده می‌شود.
به مژده بر آتبین تاختند
ز شادی روان را بپرداختند
هوش مصنوعی: خبر خوشی آمد و مردم با شادی به سمت آتش نشانه خوشحالی خود رفتند و احساسات و شادمانی‌شان را ابراز کردند.
جهانجوی بگذاشته خورد و خواب
کشیده سطرلاب در آفتاب
هوش مصنوعی: جهانگرد به طور موقت از سفر بازایستاده و در میان آفتاب به خواب رفته است و از خوردن و نوشیدن نیز غافل شده است.
همان گه که آواز مژده شنید
ز اخترش هنگام زادن بدید
هوش مصنوعی: در آن لحظه که صدای خوش خبری را شنید، دید که زمان تولد او فرا رسیده است.
اسد بود طالع در او آفتاب
نه اندر نژندی نه اندر شتاب
هوش مصنوعی: طالع او همانند شیر است و آفتاب، به معنای این است که نه در آرامش و نه در سرعت، هیچ مشکلی وجود ندارد.
زحل یافت در خانه ی دشمنش
ز کردار او دور، جان و تنش
هوش مصنوعی: زحل متوجه شد که دشمنش در اثر رفتار و کردار خود، از روح و جسمش دور شده است.
شده زهره در خانه ی خواسته
زیان از میان پاک برخاسته
هوش مصنوعی: زهره در خانه‌ی آرزوها به زیبایی و خلوص از دل مشکلات و آسیب‌ها بیرون آمده است.
به خان امید اندر او مشتری
شده رام بی کین و بی داوری
هوش مصنوعی: در او، امید به خانه‌ای وجود دارد که در آن کسی با آرامش و بدون خصومت و بی‌عدالتی به سر می‌برد.
کشیده سر تیغ مرّیخ دید
که جان و دل دشمنش می درید
هوش مصنوعی: شخصی با دقت و زیرکی به جنگی نگاه می‌کند و می‌بیند که دشمنش در حال تحمل درد و رنج است.
از آن اختران شاد شد آتبین
که کس را نیامد ز شاهان چنین
هوش مصنوعی: از آن ستاره‌های خوشبخت، جان آتشین پیدا کرد که هیچ کس از شاهان به این خوبی نبوده است.
ذنب را دو کون که همی بار جست
که رازش یکایک برآید درست
هوش مصنوعی: گناه کاری دو سر دارد که هر کدام به نوعی راز و باعث بروز مشکلات می‌شود؛ زیرا باید هر دو جنبه آن به درستی آشکار شود.
چو در طالع خویش دید آن ذنب
دژم گشت از آن، شاه والانسب
هوش مصنوعی: زمانی که او در سرنوشت خود آن کمبودی را مشاهده کرد، از این رو شاهی که از نظر نسب عالی بود، به اندوه و ناامیدی افتاد.
همی گفت با خویشتن در نهان
که چون رفت باید همی زین جهان
هوش مصنوعی: او در دلش به خود می‌گوید که وقتی از این دنیا برود، چه وقفه‌ای باید داشته باشد.
همان به کزاین سان یکی ارجمند
به گیتی بمانم به نام بلند
هوش مصنوعی: بهتر است که من در این دنیا با نامی بزرگ و شایسته باقی بمانم.
که زنده بود نام من جاودان
رهاند جهان از گزند بدان
هوش مصنوعی: من نامی دارم که اگر زنده بماند، می‌تواند جهان را از مشکلات و خطرات نجات دهد.
سوی کودک آمد سرافراز شاه
همی کرد شادان به رویش نگاه
هوش مصنوعی: پادشاه سرافراز به سمت کودکی رفت و با شادی به چهره‌اش نگاه کرد.
رخانش چو تابنده خورشید دید
به چهر اندرش فرّ جمشید دید
هوش مصنوعی: چهره‌اش مانند خورشید درخشان است و در چهره‌اش نشانه‌های شکوه و عظمت جمشید را می‌بینم.
بخندید، گفتا فرّ ایدون بود
جهان را از این شادی افزون بود
هوش مصنوعی: بخندید و گفت که این شادی و فرح، دنیا را زیباتر و پربارتر می‌کند.
فریدونش کردند از این فال، نام
ز دیدار او مرد و زن شادکام
هوش مصنوعی: فریدون به خاطر این پیشگویی، بخاطر دیدار او، باعث شادی مردان و زنان شد.
همان روز از ایران و زن را بجُست
به اندام پاک و به گوهر درست
هوش مصنوعی: در همان روز از میان زنان ایرانی کسی را جستجو کرد که از نظر زیبایی و ویژگی‌های درونی، دارای پاکی و ارزش‌های بالا باشد.
همی شیر دادند هر دو سه سال
چهارم فریدون برافراخت یال
هوش مصنوعی: هر چند سالی شیرهایی به دنیا آمدند، اما فریدون در سال چهارم سر خود را بالا برد و به‌خود اعتماد کرد.
شبی خفته بد آتبین شاد و مست
ز بستر شبانگاه ترسان بجست
هوش مصنوعی: شبی، آتش‌نشان خوشحال و سرمست در خواب بود، که ناگهان در دل شب از جایش ترسان و مضطرب برخاست.
بفرمود تا شد برش کامداد
بدو گفت گفتار من دار یاد
هوش مصنوعی: او دستور داد که بر او سوار شود و به او گفت: سخنان من را به خاطر داشته باش.