گنجور

بخش ۱۵۴ - دیدن آتبین آفتاب را در خواب

پراندیشه خسرو شبی خفته بود
جهان دید کز میغ آشفته بود
زمین تیره گشتی چو دریای قیر
به پرده درون ماه و کیوان و تیر
شب آشفته بودی، هوا هولناک
گرفته جهان سربسر آب و خاک
از آن هول ترسان شدی مرد و زن
نیایش نمودی همی تن بتن
کشیده همه دست بر آسمان
تن اندر نژندی، دل اندر غمان
همی خویشتن دید جایی بلند
به دل شادمان و به جان ارجمند
جهانی بدو اندر آورده روی
کشیده همه دیدگان اندر اوی
یکی آفتاب از رخانش بتافت
کز آن روشنی هر کسی بهره یافت
رمید از جهان سربسر تیرگی
برفت از دل مردمان خیرگی
نهادند سر یک بیک در زمین
بسان شمن پیش شاه آتبین
سپیده چو برخاست، با کامداد
مر آن خواب را یک بیک کرد یاد
بدو گفت، شاها، تو رامش فزای
که آمد که یزدان گیتی نمای
پدید آورد آن که جمشید شاه
امید جهان کرد پشت و پناه
نمانده ست با مردمان نیکوی
شده ست آشکارا بدو جادوی
دگر آن بلندی و آن جایگاه
که مردم همی کرد زی تو نگاه
همی چشم دارند و امیدوار
که باشد شما را یکی روزگار
یکی از شما برنشیند به تخت
که مردم رها گردد از رنج سخت
دگر آفتاب، آن که دیدی به خواب
که تابان شد از روی تو آفتاب
ز عکسش همی میغ شد ناپدید
وز او روشنایی به هر کس رسید
ز پشت تو شاها، نه تا دیرگاه
یکی شهریاری برآید به گاه
که تاجش چو خورشید روشن شود
ز دانش جهان زیر جوشن شود
بَدان را برآرد ز گیتی دمار
شود کام نیکان بدو کامگار
بوَد مرد دینی از او شادمان
غم و رنج بیند از او بدگمان
بیاراید آن شاه گیتی به داد
چو هنگام جمشیدِ فرّخ نهاد
ز گیتی همه کس شود بهره مند
از او جادوی و دیو بیند گزند
برومند گردد ز فرّش زمین
جهان را بیاراید از داد و دین
ز گفتار او آتبین گشت شاد
در شادکامی به دل برگشاد
نگه کرد در اختر و کار خویش
همه کام دل دید و بازار خویش
فزونی و شاهی و شادی و گنج
سوی دشمنان درد و اندوه و رنج

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پراندیشه خسرو شبی خفته بود
جهان دید کز میغ آشفته بود
هوش مصنوعی: خسرو، پادشاه اندیشمند، شب به خواب رفته بود و در خواب متوجه شد که جهان در حالتی آشفته و نابسامان قرار دارد.
زمین تیره گشتی چو دریای قیر
به پرده درون ماه و کیوان و تیر
هوش مصنوعی: زمین مانند دریایی تاریک و سیاه شده است، مانند قیری که درونش ماه و زحل و تیر را نمایش می‌دهد.
شب آشفته بودی، هوا هولناک
گرفته جهان سربسر آب و خاک
هوش مصنوعی: شب به شدت ناآرام و نگران‌کننده بود، و جو به طرز عجیبی ترسناک به نظر می‌رسید، به طوری که دنیا کاملاً در آغوش آب و زمین به سر می‌برد.
از آن هول ترسان شدی مرد و زن
نیایش نمودی همی تن بتن
هوش مصنوعی: مرد و زن از ترس و هول به نیایش و دعا پرداختند و هر کدام به تنهایی از دل و جانشان دعا کردند.
کشیده همه دست بر آسمان
تن اندر نژندی، دل اندر غمان
هوش مصنوعی: همه دست‌ها به سوی آسمان دراز شده‌اند، اما دل‌ها در غم و اندوه هستند.
همی خویشتن دید جایی بلند
به دل شادمان و به جان ارجمند
هوش مصنوعی: او خود را در مکانی مرتفع دید، قلبش شاد و جانش ارزشمند بود.
جهانی بدو اندر آورده روی
کشیده همه دیدگان اندر اوی
هوش مصنوعی: دنیا به او روی آورده و همه نگاه‌ها به سمت او است.
یکی آفتاب از رخانش بتافت
کز آن روشنی هر کسی بهره یافت
هوش مصنوعی: یکی از چهره‌های زیبا و درخشان، نوری تاباند که به وسیله آن، هر کس از آن روشنایی بهره‌مند شد.
رمید از جهان سربسر تیرگی
برفت از دل مردمان خیرگی
هوش مصنوعی: عالم پر از تاریکی شده و مردم از دل‌هایشان خوب و نیکویی رخت بربسته است.
نهادند سر یک بیک در زمین
بسان شمن پیش شاه آتبین
هوش مصنوعی: یک نفر را در زمین دفن کردند، مانند یک مجسمه در مقابل پادشاه آتشین.
سپیده چو برخاست، با کامداد
مر آن خواب را یک بیک کرد یاد
هوش مصنوعی: وقتی سپیده دم سر زد، خواب را به طور کامل به یاد آوردم.
بدو گفت، شاها، تو رامش فزای
که آمد که یزدان گیتی نمای
هوش مصنوعی: به او گفتند، ای شاه، تو شادی را افزایش بده، زیرا یزدان جهان را به نمایش گذاشته است.
پدید آورد آن که جمشید شاه
امید جهان کرد پشت و پناه
هوش مصنوعی: او کسی است که جمشید شاه را آفرید و باعث شد که او پشتوانه و امیدی برای حیات در جهان باشد.
نمانده ست با مردمان نیکوی
شده ست آشکارا بدو جادوی
هوش مصنوعی: با مردم خوب دیگر چیزی نمانده و به وضوح، او تاثیر بدی بر آن‌ها گذاشته است.
دگر آن بلندی و آن جایگاه
که مردم همی کرد زی تو نگاه
هوش مصنوعی: جایگاه و مقام تو دیگر همان سر بلندی است که مردم همیشه به آن توجه می‌کردند.
همی چشم دارند و امیدوار
که باشد شما را یکی روزگار
هوش مصنوعی: آنها به تو چشم دوخته‌اند و امیدوارند که روزی با تو دیدار کنند.
یکی از شما برنشیند به تخت
که مردم رها گردد از رنج سخت
هوش مصنوعی: هر کسی از میان شما بر سرِ تخت سلطنت بنشیند، موجب آسایش مردم خواهد شد و آنها از رنج و مشکلات رهایی خواهند یافت.
دگر آفتاب، آن که دیدی به خواب
که تابان شد از روی تو آفتاب
هوش مصنوعی: خورشید دیگری را دیدی که در خواب تابناک شده بود، زیرا نورش از چهرهٔ تو می‌تابید.
ز عکسش همی میغ شد ناپدید
وز او روشنایی به هر کس رسید
هوش مصنوعی: از تصویر او ناپدید شد و نور و روشنی‌اش به همه رسید.
ز پشت تو شاها، نه تا دیرگاه
یکی شهریاری برآید به گاه
هوش مصنوعی: از پشت تو ای شاه، نه اینکه تا مدت زیادی، بلکه زمانی دیگر یکی از شهرها به پیشوایی برخواهد خاست.
که تاجش چو خورشید روشن شود
ز دانش جهان زیر جوشن شود
هوش مصنوعی: که سر او مانند خورشید از دانش پرنور و روشن می‌شود و جهان زیر سایه‌اش قرار می‌گیرد.
بَدان را برآرد ز گیتی دمار
شود کام نیکان بدو کامگار
هوش مصنوعی: بدکاران از دنیا نابود خواهند شد و در نتیجه، نیکان به خواسته‌هایشان خواهند رسید و خوشبخت خواهند شد.
بوَد مرد دینی از او شادمان
غم و رنج بیند از او بدگمان
هوش مصنوعی: مردی که دیندار است، دلش شاد و خوشحال است، اما اگر غم و درد ببیند، به او بدگمان می‌شود.
بیاراید آن شاه گیتی به داد
چو هنگام جمشیدِ فرّخ نهاد
هوش مصنوعی: آن پادشاه جهان را به عدالت بیارایید، مانند زمانی که جمشید بزرگ و خوشبخت به قدرت رسید.
ز گیتی همه کس شود بهره مند
از او جادوی و دیو بیند گزند
هوش مصنوعی: از دنیا همه انسان‌ها از او بهره‌مند می‌شوند، اما جادو و دیو به آن‌ها آسیب می‌زنند.
برومند گردد ز فرّش زمین
جهان را بیاراید از داد و دین
هوش مصنوعی: افراد با عزت و قوی، به واسطه توانایی خود، می‌توانند زمین را زینت بخشند و دنیا را با عدالت و اصول دین زیبا کنند.
ز گفتار او آتبین گشت شاد
در شادکامی به دل برگشاد
هوش مصنوعی: از سخنان او دل شاد و سرشار از شادی شد و در دل خوشحالی را گشود.
نگه کرد در اختر و کار خویش
همه کام دل دید و بازار خویش
هوش مصنوعی: او به ستاره‌ها و سرنوشت خود نگاه کرد و در آنجا هر چیزی که می‌خواست و همچنین وضعیت خود را مشاهده کرد.
فزونی و شاهی و شادی و گنج
سوی دشمنان درد و اندوه و رنج
هوش مصنوعی: زیادتی خوشی، قدرت و ثروت به دوستان می‌رسد، ولی برای دشمنان تنها درد و غم و رنج به همراه دارد.