بخش ۱۵۲ - گذشتن آتبین از دریا و رسیدن به ایران
از آن آتبین شادمان گشت سخت
جهان تیره گون گشت و بربست رخت
برون کرد پس جامه ی شاهوار
چو بازارگانان برآراست کار
همه شب همی تیز راندی و روز
فرود آمدی شاه لشکر فروز
به پرهیز خود را همی داشتند
همه مرز سقلاب بگذاشتند
رسیدند نزدیک دریای ژرف
خزان آمد و کوه بگرفت برف
چو بازارگانان بسیار ساز
ز سقلاب و بلغار گشتند باز
همه پیش دریا کشیدند رخت
به نزدیک آن شاه پیروز بخت
جهانجوی از ایشان سه کشتی خرید
به دریا درافگند و ره درکشید
همی راند پیوسته با آن گروه
زمانی ز رفتن نیامد ستوه
ز دریا برون شد به مرز خزر
نیارست بودن در آن دشت و در
دگر باره اسمه ز آن جا بجست
به دریای گیلان شد و در نشست
همی راند کشتی سه هفته فزون
به نزدیک آمل چو آمد برون
به بیشه درون رفت و پنهان ببود
از این زندگانی نگویی چه سود
اگر بد همان بودی اندر زمین
که آمد به روی گزین آتبین
همانا نماندی کسی بی گزند
نه کم سایه مردم نه شاه بلند
چه سخت است جان و تن آدمی
که از رنج و سختی نیابد کمی
ز بد، بی گمانی گریزنده به
همی با هزاران بلا زنده به
که خویشی ندارد کسی با خدای
نه آسانی افزون به دیگر سرای
بخش ۱۵۱ - رسیدن آتبین به خشکی: همی راند تا کوه شد بر دو شاخبخش ۱۵۳ - گفتگوی آتبین با جوانی از ایرانیان: همی بود در بیشه شاه آتبین
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از آن آتبین شادمان گشت سخت
جهان تیره گون گشت و بربست رخت
هوش مصنوعی: از آن آتش، جهان شاد و روشن شد و تاریکیها کنار رفت و وسایل زندگی آماده شدند.
برون کرد پس جامه ی شاهوار
چو بازارگانان برآراست کار
هوش مصنوعی: او مانند بازرگانان، لباس مجلل و سلطنتی خود را درآورد و کارهایش را تنظیم کرد.
همه شب همی تیز راندی و روز
فرود آمدی شاه لشکر فروز
هوش مصنوعی: هر شب با سرعت و کوشش به جلو میرفتی و در روز، در کنار فرمانده لشکر مستقر میشدی.
به پرهیز خود را همی داشتند
همه مرز سقلاب بگذاشتند
هوش مصنوعی: همه از خودمراقبتی و پرهیز به خوبی پیروی میکردند و مرزهای نیروی قوی را پشت سر گذاشتند.
رسیدند نزدیک دریای ژرف
خزان آمد و کوه بگرفت برف
هوش مصنوعی: به نزد دریای عمیق رسیدند و فصل پاییز فرارسید و برف کوهها را پوشاند.
چو بازارگانان بسیار ساز
ز سقلاب و بلغار گشتند باز
هوش مصنوعی: وقتی که بازرگانان به تعداد زیاد از سرزمینهای مختلف مانند سقلاب و بلغار برگشتند.
همه پیش دریا کشیدند رخت
به نزدیک آن شاه پیروز بخت
هوش مصنوعی: همه به نزد دریا رفتند و خود را به آن سلطان موفق و پیروز نزدیک کردند.
جهانجوی از ایشان سه کشتی خرید
به دریا درافگند و ره درکشید
هوش مصنوعی: جهانجوی سه کشتی از آنها خرید و به دریا انداخت و به راهی که میخواست، رفت.
همی راند پیوسته با آن گروه
زمانی ز رفتن نیامد ستوه
هوش مصنوعی: او همواره با آن گروه به سفر میرفت و هرگز از رفتن خسته نمیشد.
ز دریا برون شد به مرز خزر
نیارست بودن در آن دشت و در
هوش مصنوعی: از دریا بیرون آمد و به مرز خزر رسید، اما نتوانست در آن دشت و زمین بماند.
دگر باره اسمه ز آن جا بجست
به دریای گیلان شد و در نشست
هوش مصنوعی: او دوباره نامی از آن جا جستجو کرد و به دریای گیلان رفت و در آن جا ساکن شد.
همی راند کشتی سه هفته فزون
به نزدیک آمل چو آمد برون
هوش مصنوعی: کشتی به مدت سه هفته در حال حرکت بود و وقتی به نزدیکی آمل رسید، از آب خارج شد.
به بیشه درون رفت و پنهان ببود
از این زندگانی نگویی چه سود
هوش مصنوعی: به جنگل رفت و پنهان شد، چون از زندگی نمیتوان گفت چه فایدهای دارد.
اگر بد همان بودی اندر زمین
که آمد به روی گزین آتبین
هوش مصنوعی: اگر آن چیزهایی که بد هستند، همانطور که در زمین دیده میشوند، در آتش سوزانده شوند، به همین شکل هم در زندگی انتخاب میشوند.
همانا نماندی کسی بی گزند
نه کم سایه مردم نه شاه بلند
هوش مصنوعی: بسیاری در زندگی دچار آسیب و مشکلات میشوند، نه فقط افراد عادی بلکه حتی بزرگترین شخصیتها نیز از این گزندها در امان نیستند.
چه سخت است جان و تن آدمی
که از رنج و سختی نیابد کمی
هوش مصنوعی: زندگی انسان پر از درد و زحمت است و این سختیها هرگز کمتر نمیشوند.
ز بد، بی گمانی گریزنده به
همی با هزاران بلا زنده به
هوش مصنوعی: از شر و بدیها به طور قطع دوری کن، زیرا با وجود هزاران مشکل و دردسر، همچنان باید زندگی کرد.
که خویشی ندارد کسی با خدای
نه آسانی افزون به دیگر سرای
هوش مصنوعی: هیچکس در نزد خداوند خویشاوندی ندارد و راحتی در دیگر دنیا بیشتر از اینجا نیست.