گنجور

بخش ۱۴۷ - آگاه کردن آتبین طیهور را از آهنگ بازگشت به ایران

گذشت آن شب و بامداد پگاه
فرستاد دستور را پیش شاه
بیامد جهاندیده دستور و گفت
بماناد شاه ایمن و یارجفت
همی آتبین گوید ای شهریار
ز بس نیکویها شدم شرمسار
بجای من آن مردمی کرد شاه
که اندیشه زی آن نبوده ست راه
اگر بازگویم، ندانمش گفت
..............................
همی تا بُوَم زنده، دارم سپاس
ز شاه سرافراز مردم شناس
کنون گاهِ آن آمد ای نیکنام
که یزدان رساند دل ما به کام
جهان گردد از دیوساران تهی
به ما بازگردد همه فرّهی
نمودندم این چند شبها به خواب
کز ایدر سوی مرز ایران شتاب
نه خوابی ست آشفته و سرسری
هم امیدواری ست و هم بهتری
همی خواهم از شاه نیکوکنش
که بر بنده خوش دارد اکنون منش
مرا سوی ایران فرستد به گاه
کز ایدر ندانم پس و پیش راه
به دریا مرا رهنمایی دهد
یکی پیشرو آشنایی دهد
کز ایدر به خشکی رساند مرا
بدان سان که مردم نداند مرا
من از خواسته هرچه دارم همه
به گنجور خسرو سپارم همه
جز از توشه ی راه دریا بنیز
نخواهم کشیدن همی هیچ چیز
ز دریا چو رفتم به آباد جای
دهد خواسته هرچه باید خدای
چو بشنید طیهور پیغام اوی
شد از مغز و دل هوش و آرام اوی
دژم گشت و سر را برآورد و گفت
که فرهنگ با آتبین نیست جفت
چه آهنگ دارد به دام هلاک
از این جای بی بیم بی ترس و باک
همانا که چشم بدش یافته ست
کز آسانی او روی برتافته ست
نداند که در هفت کشور زمین
پسر را نخواند کسی آتبین
گر از خواب گوید همی این سخن
نماید چنین خوابها اهرمن
همه خواب را راستی مایه نیست
درختی ست کآن را جز از سایه نیست
چو دستور دانست کاو شد دژم
میفزای بر خویشتن، گفت، غم
تو دانی که شاه آتبین از جهان
بدان اندر آمد ز مردم نهان
که در هفت کشور زمین جای او
نیامد همی بر زمین پای او
به زنهار شاه آمد و کام یافت
برآسود یکچند و آرام یافت
چو هنگامِ آن دید شاه آتبین
که بودن تواند به ایران زمین
ز فرهنگ و رایش بکاهد همی
حوار سوری شاه خواهد همی
چو از خواب دیگر خبر یافت شاه
چو در اختر خویش کرد او نگاه
همه کامه بر تخمه ی خویش دید
دل و دولت دشمنان ریش دید
چنان مایه دارد ز کار سپهر
که گویی سپهرش نموده ست چهر
گذشته ز جمشید چون او کسی
به گیتی ندانیم شاها بسی
همه بودنیها بگوید ز پیش
که هرگز نیاید در او کمّ و بیش
نشانی دگر دارد ای شهریار
که جمشید کرده ست روزی شمار
در اندرزنامه چنین یافتم
چو بر دیدنش تیز بشتافتم
که فرمان ضحّاک سالی هزار
بماند، نیاید به از روزگار
وزآن پس به ما بازگردد جهان
ز دیوان تهی گردد و گمرهان
یکی شهریار آید از ما پدید
که تختش زمین کم تواند کشید
به فرّش جهان گردد آراسته
شود کار دیوان از او کاسته
بخواهد ز ضحّاک کین نیا
نه افسون کند کار و نه کیمیا
ز جادو کند پاک روی زمین
شود روشن از تیغ او کار دین
ز شاهی ضحاکِ جادو کنون
نمانده ست هشتاد سالش فزون
چو از کامداد این سخن یافت شاه
روانش در اندیشه گم کرد راه
چو جای سخن یافت گوینده مرد
بدو گفت کای شاه بادار و برد
گر از دخترت گردد آن کس پدید
کجا کین جمشید خواهد کشید
به نام بزرگان و پشت مهان
ستون سواران، امید جهان
مر این تخمه را یادگاری بود
به هر مرز از او شهریاری بود
بدان تا جهان است نام شما
بود تازه و زنده کام شما
دل شاه طیهور خرسند کرد
لبش را بدین داستان بند کرد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گذشت آن شب و بامداد پگاه
فرستاد دستور را پیش شاه
هوش مصنوعی: شب و صبحگاه گذشت و پیام را به حضور شاه ارسال کردند.
بیامد جهاندیده دستور و گفت
بماناد شاه ایمن و یارجفت
هوش مصنوعی: مرد آگاه و بینا آمد و گفت که شاه در آرامش است و تو نیز در کنار او بمان.
همی آتبین گوید ای شهریار
ز بس نیکویها شدم شرمسار
هوش مصنوعی: آتشین می‌گوید: ای پادشاه، از زیبایی‌های فراوانی که دارم، به شدت شرمنده شده‌ام.
بجای من آن مردمی کرد شاه
که اندیشه زی آن نبوده ست راه
هوش مصنوعی: به جای من، آن مردم را شاه می‌کند که راهی را در پیش بگیرند که به فکر من نبوده است.
اگر بازگویم، ندانمش گفت
..............................
هوش مصنوعی: اگر دوباره بگویم، نمی‌دانم چه بگوید.
همی تا بُوَم زنده، دارم سپاس
ز شاه سرافراز مردم شناس
هوش مصنوعی: همچنان که زنده‌ام، از پادشاه بزرگ و دانا که به مردم احترام می‌گذارد، سپاسگزارم.
کنون گاهِ آن آمد ای نیکنام
که یزدان رساند دل ما به کام
هوش مصنوعی: اکنون زمان آن فرارسیده است ای خوش‌نام که خداوند دل ما را به آرزوهایمان برساند.
جهان گردد از دیوساران تهی
به ما بازگردد همه فرّهی
هوش مصنوعی: جهان از وجود ظالمان خالی خواهد شد و همه خوبی‌ها و صفات نیک به سوی ما بازمی‌گردد.
نمودندم این چند شبها به خواب
کز ایدر سوی مرز ایران شتاب
هوش مصنوعی: در این چند شب گذشته در خواب به من نشان دادند که از طرف مرز ایران به سرعت در حال حرکت هستم.
نه خوابی ست آشفته و سرسری
هم امیدواری ست و هم بهتری
هوش مصنوعی: این حالت نه خواب آشفته‌ای است و نه امیدی سطحی. در واقع می‌توان گفت که امید و بهبودی در آن وجود دارد.
همی خواهم از شاه نیکوکنش
که بر بنده خوش دارد اکنون منش
هوش مصنوعی: من به دنبال این هستم که از شاه خوب رفتار درخواست کنم که اکنون به من، که بنده او هستم، توجه و محبت کند.
مرا سوی ایران فرستد به گاه
کز ایدر ندانم پس و پیش راه
هوش مصنوعی: مرا به ایران بفرستد در زمانی که در اینجا نمی‌دانم کدام طرف راه است و کجا باید بروم.
به دریا مرا رهنمایی دهد
یکی پیشرو آشنایی دهد
هوش مصنوعی: یکی به من راهی را نشان می‌دهد که به دریا می‌رسد و مرا به آشنایی و دوستی می‌برد.
کز ایدر به خشکی رساند مرا
بدان سان که مردم نداند مرا
هوش مصنوعی: به خاطر آن شرایط خاص و سختی که پیش آمد، مرا به جایی رساند که مردم از حال و وضع من بی‌خبرند.
من از خواسته هرچه دارم همه
به گنجور خسرو سپارم همه
هوش مصنوعی: من تمام آرزوهایم را به گنجینه‌ای درخشان و ارزشمند می‌سپارم که یادآور قدرتمندی و شکوه خسرو است.
جز از توشه ی راه دریا بنیز
نخواهم کشیدن همی هیچ چیز
هوش مصنوعی: تنها از آنچه برای سفر دریا لازم است، هیچ چیز دیگری نخواهم برداشت.
ز دریا چو رفتم به آباد جای
دهد خواسته هرچه باید خدای
هوش مصنوعی: زمانی که از دریا به جای خوش و آباد می‌روم، خداوند هر آنچه را که بخواهم، در آنجا به من می‌دهد.
چو بشنید طیهور پیغام اوی
شد از مغز و دل هوش و آرام اوی
هوش مصنوعی: وقتی طیهور پیام او را شنید، تمام آرامش و تفکر او تحت تأثیر قرار گرفت و به شدت مشغول شد.
دژم گشت و سر را برآورد و گفت
که فرهنگ با آتبین نیست جفت
هوش مصنوعی: غمگین شد و سر را بلند کرد و گفت که علم و آموزش با آتش و آتش‌سوزی سازگار نیست.
چه آهنگ دارد به دام هلاک
از این جای بی بیم بی ترس و باک
هوش مصنوعی: این جا به طرز عجیبی به سمت نابودی می‌رود، در حالی که هیچ گونه ترس و نگرانی وجود ندارد.
همانا که چشم بدش یافته ست
کز آسانی او روی برتافته ست
هوش مصنوعی: چشم‌های بدی که به او دوخته شده، باعث شده که از راحتی و آرامش خود دور شود.
نداند که در هفت کشور زمین
پسر را نخواند کسی آتبین
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در هفت کشور جهان نام پسر را نمی‌داند و نمی‌خواند.
گر از خواب گوید همی این سخن
نماید چنین خوابها اهرمن
هوش مصنوعی: اگر خواب به شما بگوید که این سخن را بگویید، پس این خواب‌ها از سوی نیروهای شیطانی هستند.
همه خواب را راستی مایه نیست
درختی ست کآن را جز از سایه نیست
هوش مصنوعی: تمام خواب‌ها حقیقت ندارند، آنها فقط مانند درختی هستند که وجودش تنها به خاطر سایه‌اش است.
چو دستور دانست کاو شد دژم
میفزای بر خویشتن، گفت، غم
هوش مصنوعی: وقتی او متوجه شد که در حال ناراحتی و غم است، به خود گفت که نباید بر این ناراحتی بیفزاید و باید کنترل بیشتری بر خود داشته باشد.
تو دانی که شاه آتبین از جهان
بدان اندر آمد ز مردم نهان
هوش مصنوعی: تو می‌دانی که پادشاه آتشین از عالم به این دنیا آمده است، اما از دید مردم پنهان است.
که در هفت کشور زمین جای او
نیامد همی بر زمین پای او
هوش مصنوعی: در هفت کشور دنیا، جایی برای او پیدا نشد و پای او بر روی زمین نرفت.
به زنهار شاه آمد و کام یافت
برآسود یکچند و آرام یافت
هوش مصنوعی: شاه به خطر افتاد، اما با احتیاط و تدبیر توانست آرامش را به دست آورد و مدتی در آرامش زندگی کرد.
چو هنگامِ آن دید شاه آتبین
که بودن تواند به ایران زمین
هوش مصنوعی: وقتی شاه آتبین زمان را مناسب دید که برای ایران زمین اقدام کند...
ز فرهنگ و رایش بکاهد همی
حوار سوری شاه خواهد همی
هوش مصنوعی: اگر فرهنگ و رواج آن کمتر شود، به‌طور حتم قضاوت‌های نادرست و تبعات منفی بر زندگی مردم خواهد افتاد.
چو از خواب دیگر خبر یافت شاه
چو در اختر خویش کرد او نگاه
هوش مصنوعی: وقتی شاه از خواب بیدار شد و متوجه شد چه خبرهایی در اطرافش هست، به ستاره‌های خود نگاهی انداخت.
همه کامه بر تخمه ی خویش دید
دل و دولت دشمنان ریش دید
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که همه کسانی که به خودشان توجه دارند، به خوبی وضعیت دل و زندگی افرادی که با آن‌ها در تضاد هستند را مشاهده می‌کنند. یعنی کسانی که به دنبال موفقیت یا قدرت هستند، به خوبی می‌توانند نقاط ضعف و بحران‌های دشمنان خود را ببینند.
چنان مایه دارد ز کار سپهر
که گویی سپهرش نموده ست چهر
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که شخص به قدری در کارهایش توانمند و بااستعداد است که انگار آسمان (یا سرنوشت) خودش را در ادامه راهش شکل داده است. به عبارت دیگر، این فرد از نظر استعداد و قابلیت به قدری قوی است که به نظر می‌رسد نیروهای آسمانی به او کمک می‌کنند تا به موفقیت دست یابد.
گذشته ز جمشید چون او کسی
به گیتی ندانیم شاها بسی
هوش مصنوعی: در گذشته کسی مانند جمشید در دنیا وجود نداشته است، ای پادشاه، این موضوع را بدان.
همه بودنیها بگوید ز پیش
که هرگز نیاید در او کمّ و بیش
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که وجود دارند، از قبل مشخص شده‌اند و هیچ کم و زیاده ای در آن‌ها نخواهد بود.
نشانی دگر دارد ای شهریار
که جمشید کرده ست روزی شمار
هوش مصنوعی: ای شهریار، جمشید زمانی را به گونه‌ای دیگر رقم زده است و نشانه‌ای متفاوت دارد.
در اندرزنامه چنین یافتم
چو بر دیدنش تیز بشتافتم
هوش مصنوعی: در کتاب پند و اندرز چنین نوشته شده که هرگاه به دیدار او شتاب کردم، متوجه نکته‌ای شدم.
که فرمان ضحّاک سالی هزار
بماند، نیاید به از روزگار
هوش مصنوعی: فرمان ضحاک به مدت هزار سال باقی بماند و بهتر از آن زمان نخواهد آمد.
وزآن پس به ما بازگردد جهان
ز دیوان تهی گردد و گمرهان
هوش مصنوعی: پس از آن، جهان به ما باز می‌گردد و از دیوان پر می‌شود و گمراهان راه خود را پیدا می‌کنند.
یکی شهریار آید از ما پدید
که تختش زمین کم تواند کشید
هوش مصنوعی: یک پادشاه بزرگ از میان ما ظهور خواهد کرد که چنان عظیم و با شکوه است که زمین قادر به تحمل و نگه داشتن تختش نخواهد بود.
به فرّش جهان گردد آراسته
شود کار دیوان از او کاسته
هوش مصنوعی: زمانی که دنیا به زیبایی آراسته شود، کارهای دیوان به حداقل می‌رسد.
بخواهد ز ضحّاک کین نیا
نه افسون کند کار و نه کیمیا
هوش مصنوعی: آنچه از ضحاک می‌خواهد، نه به جادو و افسون انجام می‌گیرد و نه با کیمیا و جادوگری.
ز جادو کند پاک روی زمین
شود روشن از تیغ او کار دین
هوش مصنوعی: با قدرت سحر و جادو، زمین از تیرگی پاک می‌شود و نورانی می‌گردد، و این کار به وسیله‌ی تیغ او، که نماد توانایی و حماسه است، انجام می‌شود.
ز شاهی ضحاکِ جادو کنون
نمانده ست هشتاد سالش فزون
هوش مصنوعی: از زمان سلطنت ضحاک جادوگر، اکنون هشتاد سال بیشتر نگذشته است.
چو از کامداد این سخن یافت شاه
روانش در اندیشه گم کرد راه
هوش مصنوعی: وقتی که شاه از این سخن آگاه شد، روحش در افکارش گم شد و راه را فراموش کرد.
چو جای سخن یافت گوینده مرد
بدو گفت کای شاه بادار و برد
هوش مصنوعی: وقتی گوینده فرصت صحبت کردن پیدا کرد، به شاه گفت: ای فرمانروا، توجه کن و گوش بده.
گر از دخترت گردد آن کس پدید
کجا کین جمشید خواهد کشید
هوش مصنوعی: اگر آن شخص از دخترت راهی پیدا کند، باید بداند که کین جمشید کجا خواهد رفت.
به نام بزرگان و پشت مهان
ستون سواران، امید جهان
هوش مصنوعی: به نام بزرگانی که پشت و پناه قدرتمندان هستند، امید مردم دنیا.
مر این تخمه را یادگاری بود
به هر مرز از او شهریاری بود
هوش مصنوعی: این تخم (نطفه) یادگاری بود که در هر سرزمین، نشانه‌ای از رهبری و قدرت به جا گذاشته است.
بدان تا جهان است نام شما
بود تازه و زنده کام شما
هوش مصنوعی: بدانید که تا زمانی که این دنیا برقرار است، نام شما همیشه تازگی و زندگی خواهد داشت و آرزوهایتان محقق خواهد شد.
دل شاه طیهور خرسند کرد
لبش را بدین داستان بند کرد
هوش مصنوعی: دل شاه طیهور را شاد کرد و به خاطر این داستان، زبانش را بسته نگه داشت.

حاشیه ها

1402/09/15 16:12
جهن یزداد

بنام بزرگان و پشت مهان
ستون سواران امید جهان