گنجور

بخش ۱۴۶ - دیدن شاه آتبین جمشید را در خواب

به خواب اندرون شد شبی سهمناک
روان جهاندار جمشیدِ پاک
چو شمعی بیامد به بالین اوی
ببوسیدن چشم جهان بین اوی
یکی بسته طومار دادش به دست
بدو گفت کایدر تو بس کن نشست
بزودی به ایران زمین گرد باز
به بیگانه بر هیچ مگشای راز
که گاه آمد اکنون که کین پدر
بخواهی ز ضحّاک بیدادگر
چو بیدار شد شاه، با کامداد
نشست و مر این خواب را کرد یاد
چنین داد پاسخ که شاها، درنگ
چرا کرد باید بر این مرز تنگ
چو طومار، منشور باشد درست
خردمند از این بِه نشانی نجست
که منشور شاهی تو را داد شاه
همی کرد باید تو را ساز راه
به کام مهان گردد اکنون جهان
ز دیوان تهی ماند وز گمرهان
دوبارت نمودند ایدون به خواب
بهانه چه مانده ست؟ ره را شتاب
چنین است خواب و گزارش چنین
در این کار، شاها، سگالش گزین
چه چاره سگالم بدو گفت شاه
که جایی به دریا ندانیم راه
به دریا همی راه دانیم و بس
کجا پیل دندان نشانده ست کس
نهانی نشاید گذشتن بدوی
نه نیز آشکارا شدن هست روی
بدو گفت کشتی بسی ساخته ست
ز کار تو یزدان بپرداخته ست
به کشتی نشینیم هنگام خواب
برانیم جایی به یک ماه از آب
بدین رای خشنو نگشت آتبین
بدو گفت رایی دگر برگزین
تو را راز بر شاه باید گشاد
که بی او چنین رای نتوان نهاد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به خواب اندرون شد شبی سهمناک
روان جهاندار جمشیدِ پاک
هوش مصنوعی: شبی ترسناک، روح جم، پادشاه بزرگ و نیکو، به خواب رفت.
چو شمعی بیامد به بالین اوی
ببوسیدن چشم جهان بین اوی
هوش مصنوعی: چون شمعی به کنار بستر او آمد تا چشمان بینای او را ببوسد.
یکی بسته طومار دادش به دست
بدو گفت کایدر تو بس کن نشست
هوش مصنوعی: یک نفر طوماری را به دیگری داد و گفت: «بنشین و بر این موضوع تمرکز کن.»
بزودی به ایران زمین گرد باز
به بیگانه بر هیچ مگشای راز
هوش مصنوعی: به زودی به سرزمین ایران برمی‌گردی، اما سعی کن رازهای خود را با هیچ بیگانه‌ای در میان نگذاری.
که گاه آمد اکنون که کین پدر
بخواهی ز ضحّاک بیدادگر
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که اکنون که به دنبال انتقام پدر خود هستی، یادآوری می‌کند که زمانی برای این هدف آمده است. در اینجا، اشاره به ظلم و ستم ضحّاک به عنوان یک دشمن دارد و نشان‌دهنده کشمکش و جستجوی عدالت است.
چو بیدار شد شاه، با کامداد
نشست و مر این خواب را کرد یاد
هوش مصنوعی: هنگامی که شاه بیدار شد، با اهل تدبیر خود نشست و به یاد آن خواب پرداخت.
چنین داد پاسخ که شاها، درنگ
چرا کرد باید بر این مرز تنگ
هوش مصنوعی: پاسخ اینگونه بود که ای شاه، چرا باید بر این مرز محدود مکث کنی؟
چو طومار، منشور باشد درست
خردمند از این بِه نشانی نجست
هوش مصنوعی: مانند طوماری که به درستی نوشته شده است، یک فرد خردمند از این نشانه‌ها چیزی نمی‌جست.
که منشور شاهی تو را داد شاه
همی کرد باید تو را ساز راه
هوش مصنوعی: شاه به تو منشور سلطنتی داد، بنابراین باید برای خود راهی بسازی و زمینه‌ی حکومتت را فراهم کنی.
به کام مهان گردد اکنون جهان
ز دیوان تهی ماند وز گمرهان
هوش مصنوعی: اکنون جهان برای میهمانان خوشایند و دلپذیر شده است و دیگر دیوانگان و گمراهان در آن وجود ندارند.
دوبارت نمودند ایدون به خواب
بهانه چه مانده ست؟ ره را شتاب
هوش مصنوعی: دو بار در خواب به تو اشاره کردند و حالا بهانه‌ای برای چه چیزی باقی نمانده است؟ باید با سرعت به راه ادامه دهی.
چنین است خواب و گزارش چنین
در این کار، شاها، سگالش گزین
هوش مصنوعی: در این کار، خواب و حقیقت به این صورت است، ای شاه، آنچه را که باید انتخاب کن.
چه چاره سگالم بدو گفت شاه
که جایی به دریا ندانیم راه
هوش مصنوعی: شاه به سگال می‌گوید که چه کاری از دست ما برمی‌آید، چون نمی‌دانیم چگونه به دریا برویم.
به دریا همی راه دانیم و بس
کجا پیل دندان نشانده ست کس
هوش مصنوعی: ما فقط می‌دانیم که به دریا راهی وجود دارد و هیچ کس نمی‌داند که در کجا دندان فیل گذاشته شده است.
نهانی نشاید گذشتن بدوی
نه نیز آشکارا شدن هست روی
هوش مصنوعی: در این بیت به این نکته اشاره می‌شود که در برخی موارد، نه باید به شکل پنهانی عمل کرد و نه به طور علنی، بلکه باید به گونه‌ای رفتار کرد که از هر دو حالت دوری کنیم. به عبارتی، در برخی از مسائل و شرایط، ابراز وجود یا عدم ابراز وجود هر دو ممکن است نتیجه‌ی منفی داشته باشد.
بدو گفت کشتی بسی ساخته ست
ز کار تو یزدان بپرداخته ست
هوش مصنوعی: او گفت: به زودی کشتی‌های بسیاری از کار تو ساخته شده و خداوند به این کار رسیدگی کرده است.
به کشتی نشینیم هنگام خواب
برانیم جایی به یک ماه از آب
هوش مصنوعی: وقتی که شب فرا می‌رسد، سوار بر کشتی می‌شویم و در آب به سفر می‌رویم تا به جایی در دوردست برسیم.
بدین رای خشنو نگشت آتبین
بدو گفت رایی دگر برگزین
هوش مصنوعی: با این نظر خوشنود نشد آتش‌بان و به او گفت که نظری جدید انتخاب کند.
تو را راز بر شاه باید گشاد
که بی او چنین رای نتوان نهاد
هوش مصنوعی: برای تو باید رازی را برای شاه فاش کرد، زیرا بدون او نمی‌توان چنین نظری را بیان کرد.